(Minghui.org) داستان‎های بسیاری درباره قدرت فالون دافا و مزایای آن توسط کسانی که آن را تمرین می‎کنند و معتقد هستند که این تمرین فوق‌العاده است، گفته و در وب‌سایت مینگهویی گزارش داده شده است.

سرطان پیشرفته استخوان شفا یافت

تمرین‎کننده فالون دافایی با نام خانوادگی لی درباره قدرت دافا با من صحبت کرد که خودش شاهد آن بوده است.

یک روز زمستانی در سال ۲۰۰۹، آقای لی هنگام خروج از خانه‎اش، با مرد جوانی که در همان ساختمان زندگی می کرد، روبرو شد. مرد جوان افسرده به‎نظر می‎آمد و به او گفت که پزشکان تشخیص داده‎اند که مادرش مبتلا به سرطان پیشرفته استخوان شده است. از خانواده خواسته شده بود که مادرش را به خانه ببرند چراکه پزشکان نمی‎توانستند به او کمک کنند.

آقای لی ضمن ابراز همدردی یک نشان یادبود فالون دافا به او داد و گفت: «نگران نباش. درمان خوبی برایش دارم. شما می‎توانید آن را امتحان کنید.»

مرد جوان احساس کرد که امیدی وجود دارد و جزئیات بیشتری از او خواست. آقای لی به او گفت که صادقانه این دو جمله را تکرار کند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» آقای لی همچنین تأکید کرد که افراد باید به این کلمات باور داشته باشند.

آن مرد جوان نشان یادبود را قبول و قدردانی کرد و سپس به دیدن مادرش رفت.

مرد جوان حدوداً سه ماه بعد به خانه آقای لی رفت و به او گفت که مادرش بهبود یافته است. مادرش به قدرت دافا اعتقاد داشت و آن دو عبارت را بارها و بارها خواند تا زمانی که آنها را ازبر شد. صبح‎ها وقتی از خواب بیدار می‎شد، شب‎ها قبل از رفتن به رختخواب و وقتی که تنها بود، آن جملات را ۱۰۰ بار می‎خواند. برای معاینه به بیمارستان رفت و به او گفته شد که سرطان از بین رفته است.

نداشتن درد پس از جراحی

شوهرخواهرم، که بسیار قوی و سالم بود، در زمستان سال ۲۰۱۵ متوجه وجود غده در کلیه‎اش شد. بیمارستان شماره ۲۸۱ ارتش تشخیص داد آن تومور است. اگر چه نمی‎توانستند تعیین کنند که بدخیم است یا نه، اما به او توصیه شد که جراحی کند.

آنها قبل از انجام عمل جراحی، به یاد آوردند که خواهر کوچکترم یعنی همسرش، که فالون دافا را تمرین می‎کرد، در سال ۱۹۹۶ مبتلا به سرطان سینه شده بود. او از انجام عمل جراحی می‎ترسید و تصمیم گرفت فالون دافا را تمرین کند. پس از حدود یک ماه تومور از بین رفت. دوستان خواهرم و همه بستگان‎مان شاهد این اتفاق بودند.

اگرچه شوهرخواهرم فالون دافا را تمرین نمی‎کرد، او می‎دانست که این تمرین تزکیه خوبی است و از خواهرم خیلی حمایت می‎کرد. به‌رغم آزار و شکنجه‎ای که فالون دافا با آن مواجه است، برای اعتباربخشی به دافا تلاش‎های بسیاری کرد.

قبل از عمل جراحی، شوهرخواهرم مضطرب بود و می‎ترسید. سپس به یاد دافا افتاد و متوجه شد که فقط دافا می‎تواند از او محافظت کند. به او گفتم که از صمیم قلب بگوید: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و نترسد.

عمل جراحی چندین ساعت طول کشید. از آنجا که تومور بدخیم بود، کل کلیه را برداشتند. عمل موفقیت‎آمیز بود. پنج روز بعد مرخص شد. پس از بازگشت به خانه، به دیدن او رفتم. خواهرم به من گفت که او دردی نداشته و به داروی مسکن نیاز نداشته است.

از او پرسیدم که وقتی روی تخت جراحی بود چه احساسی داشت.

او گفت: «در ابتدا مضطرب بودم و می‎ترسیدم. احساس کردم که هیچ کنترلی بر روی زندگی‎ام ندارم. سپس به آنچه که به من گفتی فکر کردم. اینکه زندگی‎ام را به استادِ فالون دافا می‌سپارم. سپس، دیگر نترسیدم. احساس کردم که فقط یک فکر در ذهنم است: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» این کلمات را دوباره و دوباره خواندم. در قلبم، از استاد لی خواهش کردم که مرا نجات دهند، تا زمانی که خوابم برد.»

او ادامه داد: «بعد از به‎هوش آمدن، همه چيز خوب بود، و از آن زمان هيچ دردی ندارم. پزشکان فکر کردند که این باورکردنی نیست، و هر کسی که شاهد این بود، شگفت‎زده شد.»