(Minghui.org) چند سال قبل، هنگامی‌که در نیویورک نمایش شن‌یون را تماشا می‌کردم، تجربه بسیار قدرتمندی داشتم که به من کمک کرد تا درک کنم که چرا شن‌یون تا این حد مهم است و چرا ازبین بردن وابستگی‌ها برای مریدان دافا امری حیاتی است.

قبل از اینکه نمایش شروع شود، به‌‌خاطر آوردم که بر تمام وابستگی‌هایم تأمل کنم و احساس ‌کردم به‌قدری قوی هستند که نمی‌توانم بر آنها غلبه کنم ــ چیزهایی مانند شهوت، امیال و آرزوها، راحت‌طلبی و ترس. احساس می‌کردم تمام این وابستگی‌ها مانند بار سنگینی بر شانه‌هایم سنگینی می‌کنند. لحظه‌ای که پرده کنار رفت، ناگهان احساس کردم بدنم نورانی و ذهنم پاک شده است. آنجا نشستم، مشتاق بودم و به‌سادگی در مناظر و آواهای شن‌یون جذب شدم. به‌محض اینکه رقصندگان شروع به انجام حرکات موزون کردند، غرق در قدردانی و حیرت بودم. اشک از چشمانم جاری شد.

احساس کردم تمام وابستگی‌هایم، با فشار به بیرون رانده شدند، گویی که آنها هیچ چیزی نیستند، با احساس عمیق و عجیبی در سراسر بدنم جریان یافت. با چشم آسمانی‌ام، استاد را به شکل تصویری از بودا در پشت رقصندگان و به بزرگی تمام صحنه دیدم. ایشان دقیقاً مانند مجسمه‌ای که یک تمرین‌کننده از استاد ساخته بود، کف یک دست را بالا سمت راست نگهداشته و لبخندی نورانی بر چهره داشتند با چشمانی که پر از نیک‌خواهی بودند. درحالی که رقصندگان نمایش را اجرا می‌کردند، دیدم دختران آسمانی در بُعدی دیگر در بالای سر حضار و در اطراف‌شان گل افشانی می‌کنند. گل‌‎های بیشتر و بیشتری برای آنهایی که آنچه را می‌دیدند، بیشتر تحت‌تأثیر قرار می‌گرفتند.

در این لحظه‌، روزنه‌ای با نورطلایی درخشان در مقابل استاد در صحنه باز شد و داخل نور دروازه‌ای طلایی را دیدم. آنگاه، دختران آسمانی آمدند و حاضرینی را که می‌توانستند نجات یابند، به درون نور طلایی هدایت کردند. پس از اینکه آخرین فرد حاضر از میان نور عبور کرد، دیدم استاد به‌آرامی قدم پیش گذاشتند، دستشان را به‌سوی مریدان‌شان بلند کردند.

ناگهان خود را دیدم از صندلی‌ام بلند شدم و بدون هیچ فکری در مغزم به‌طرف استاد رفتم. صحنه به‌قدری واقعی به‌نظر می‌رسید که آگاه نبودم بدن فیزیکی‌ام روی صندلی در تئاتر نشسته است. بدون هیچ فکر دیگری یا ابداً بدون هیچ فکری، به‌سادگی گفتم: «بله، با شما خواهم آمد.» آنگاه، درحالی‌که دست استاد را گرفته بودم، بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم یا حتی توجه داشته باشم که در غیبتم در دنیای انسانی چه اتفاقی خواهد افتاد. هیچ فکری نداشتم جز اینکه: «می‌خواهم با استاد بروم.»

درحالی‌که، همراه استاد قدم به داخل نور می‌گذاشتم، همه چیز همراه با ذهن روشنم و احساس شگفتی در بدنم ناپدید می‌شد. آنگاه دریافتم که در صندلی‌ام نشسته‌ام و شن‌یون را تماشا می‌کنم.

در ادامه بقیه نمایش، هنوز صحنه‌هایی را در بُعدهای دیگر می‌دیدم. طی انجام حرکات موزون رقص ققنوس ، ققنوس عظیمی را در حال پرواز در اطراف صحنه دیدم. هنگام انجام حرکات موزونِ مردان، خدایان محافظ فای مرد را دیدم که در صحنه ایستاده‌اند و تعداد زیادی فالون بیرون فرستاده شدند. استاد را پشت سر رهبر ارکستر و بسیاری از خدایان صالح را پشت سر تمام موزیسین‌ها دیدم. درحالی‌که حضار به موسیقی گوش می‌دادند، آن موسیقی بدن‌شان را در سطحی عمیق درمان می‌کرد و به آنها اجازه می‌داد به زیباترین نواهای بهشتی‎ای گوش دهند که یک فرد به‌عنوان یک بشر می‌توانست بشنود.

پس از چند نمایش، تمام صحنه ها در بعدهای دیگر ناپدید شدند و تمام افکار بشری‌ام را احساس کردم و وابستگی‌هایم بازگشتند. دوباره آن وابستگی‌ها به‌قدری بزرگ به‌نظر می‌رسیدند که نمی‌توانستم بر آنها غلبه کنم. اما، افکارم پس از این تجربه تغییر کرد. به‌تدریج دریافتم که مهم نیست وابستگی‌های‌مان تا چه حد بزرگ به‌نظر می‌رسند، درواقع آنها چیزی نیستند. گرچه، هنوز گاهی اوقات فکر می‌کنم هرگز از قید آن ذهنیت‌ها رها نمی‌شوم، اما دریافتم که هنوز افکار بشری‌مان را داریم چون در غیر این‌صورت نمی‌توانستیم تزکیه کنیم، بنابراین لازم است در افکار و اعمال‌مان بیشتر و بیشتر کوشا باشیم.

بعد از اینکه همه چیز به‌پایان رسید، عبارتی از یکی از آموزه‌های فای استاد به ذهنم خطور کرد. استاد بیان کردند:

«برای اینکه از لغزش شما به پایین جلوگیری شود، تا وقتی بخشی از شما هنوز به‌طور کامل تزکیه نشده در میان مردم عادی نگه داشته شود و بخشی که تزکیه شده دست‌نخورده باقی بماند، هیچ یک از رفتارتان، با ذهن یا بدنتان در آن سمت مداخله نخواهد کرد. این دلیل آن است که چرا آنها جدا شده‌اند. این روشی است که ما اتخاذ کرده‌ایم. نه تنها می‌توانید کار کنید، مطالعه کنید و درمیان مردم عادی زندگی کنید، بلکه به این معناست که می‌توانید تزکیه کنید. بخش‌های به کمال رسیده شما به‌طور پیوسته در حال جدا شدن هستند. برخی از افراد گفته‌اند که ذهن‌شان هنوز افکار بدی دارد که ظاهر می‌شود و حتی افکاری که کثیف‌تر هستند. نترسید. آن بخاطر این است که تزکیه‌تان به سطح نرسیده است. اما هنوز باید آنها را سرکوب کرده و پس بزنید، زیرا تزکیه دقیقاً اینگونه است. از طرف دیگر حتی اگر فقط یک ذره کوچک حتی اگر یک سلول از بدن بشری، به قلمروی فراتر از سه قلمرو رسیده باشد (وقتی از سه قلمرو فراتر رفته باشد، یک آرهات می‌شود از این رو آن سلول به قلمروی آرهات می‌رسد. فرد یک آرهات است)، آن بر تمام بدن‌ شما غالب می‌شود، پس وقتی بخش بزرگی از بدن‌تان کاملاً تزکیه شده باشد، بنابراین حتی بیشتر این چنین است. زیرا باقیمانده بدن‌تان در سه قلمرو ضعیف خواهد بود، درحالی‌که آن سلول حیات سطح بالا و قدرتمند است. از این رو آن بر تمام ذهنتان تسلط خواهد داشت و رفتار و گفتارتان بشری نخواهد بود ـــ آن الهی خواهند بود.» (آموزش فا در کنفرانس فا در اروپا)

آن‌طور که درک کردم، باور دارم که استاد ــ فقط برای چند ثانیه ــ قفل آن را باز کردند یک سلول در بدنم می‌توانست کنترل کامل رفتار و افکارم را برعهده بگیرد. در آن لحظه، هر چیزی مثل شیشه شفاف شد و وابستگی‌ها کوچک و بی‌اهمیت شدند. آن تجربه به‌قدری شگفت‌انگیز بود که واقعاً خودم را مجبور کردم به هر چیزی که احساس می‌کنم یا می‌بینم وابسته نشوم، چون من هنوز بشری هستم که چیزها را تجربه می‌کند.

درکم این بود، شن‌یون با خود حقیقی مردم ارتباط دارد و گرچه حضار ممکن نیست آن را درک کنند، در بُعدهای دیگر به آسمان برده خواهند شد. روزی که اصلاح فای استاد به پایان برسد، دروازه بسته خواهد شد و موجودات ذی‌شعور فرصت بیشتری برای نجات نخواهند داشت.

امیدوارم قبل از اینکه دروازه‌های آسمان بسته شوند، بتوانیم تمام اشتیاق‌مان را برای نجات تعداد بیشتری از مردم به کار ببریم، چون هرکسی برای کسب فا می‌آید و ما تنها امید آنها برای نجات هستیم.

مایلم با شعر استاد به تبادل تجربه‌ام خاتمه دهم: («تماشای شن‌یون» از هنگ‌یین 3)

تماشای شن‌یون

پرده باز می‌شود، و بهشتی آنجاست
موجودات الهی، بوداها بودی‌‌سات‌واها، ابرهای نیک‌بختی
آلات باشکوه، موسیقی خدایی را شروع می‌کنند
روبان‌ها پرواز کنان می‌رقصند، رقص دختران آسمانی
واجراها، آرهات‌ها و پادشاهان آسمانی حضور دارند
پردۀ پس‌زمینه شبیه رنگین‌کمان، شتاب آهنگ باشکوه
نور پر محبت فا قلب حضار را ذوب می‌کند
میدان انرژی پرقدرت، 5000 چشم را خیره می‌کند
بیشتر شبیه یک رؤیاست تا یک نمایش
قلمرویی است که موجودات خدایی درست همین کنار هستند
مردم سپاسگزار این سفر هستند، گویی نجات یافته‌اند
انتظار برای نمایش سال بعد به‌نظر سخت می‌آید

متشکرم، استاد و متشکرم هم‌تمرین‌کنندگان. فقط می‌خواهم به سایرین یادآوری کنم که این فقط چیزی است که در سطحم تجربه کرده‌ام و اینکه ما باید همگی آنچه را که دیگران در سایر بُعدها دیده‌اند، نادیده بگیریم. خواهش می‌کنم اگر چیزی از درکم مطابق فا نیست اشاره کنید.