(Minghui.org) (ادامه قسمت اول)

اعتراض به آزار و شکنجه

یک روز ازطریق مطالعه فا به این درک رسیدم که باید در مکان‌هایی که آزار و شکنجه اتفاق می‌افتد، واقعیت‌های فالون دافا را روشن کنیم.

درحالی که از تجربه‌ام درخصوص اخراج از کار به‌خاطر تمرین فالون گونگ، استفاده می‌کردم، به نهادهای دولتی می‌رفتم تا درباره آزار و شکنجه‌ام به مردم بگویم و نامه‌هایی برای‌شان ارسال می‌کردم. وقتی در اوایل سال 2016 به عوامل اداره 610 شهرمان درباره فالون گونگ گفتم، دستگیر شدم و مرا به بازداشتگاه بردند.

نفی نیروهای کهن و اجتناب از همکاری با شیطان

در بازداشتگاه متوجه علت دستگیری‌ام شدم، چون نیروهای کهن را به‌طور کامل نفی نکردم. درحالی که فکر می‌کردم چطور نیروهای کهن را نفی کنم، تمرین‌کننده دیگری را به سلولم آوردند. ما با یکدیگر تبادل تجربه کردیم. او به من کمک کرد تا مشکلاتم در تزکیه را شناسایی کنم. با یکدیگر همکاری کردیم تا درباره فالون دافا به زندانیان بگوییم. آنها همگی خوبیِ فالون دافا را تأیید کردند.

در بازداشتگاه مُصِر بودم سه کار را انجام دهم: ازبر خواندن فا، فرستادن افکار درست و گفتن واقعیت‌های فالون دافا به زندانیان.

نیروهای کهن را نفی و از همکاری با نگهبانان اجتناب می‌کردم. برای نمونه یک نگهبان هر روز صبح برای حضوروغیاب، اسامی ما را می‌خواند. قبل از اینکه او نامم را بخواند، می‌گفتم: «من جزو شما نیستم. لطفاً مرا شامل نکن، چراکه آزار و شکنجه فالون گونگ غیرقانونی است.» برخی از نگهبانان به من لبخند می‌زدند و مجبورم نمی‌کردند تا در حضوروغیابِ صبحگاهی به آنها پاسخ بدهم و اعلام حضور کنم.

در هر دو زمان استراحت ظهر و غروب، ترتیبی داده بودند تا دو زندانی با یونیفرم زندان به کار در آنجا بپردازند. تمرین‌کننده هم‌سلولی‌ام گفت که ما نباید با شیطان همکاری کرده یا از دستورات‌شان پیروی کنیم. فکر کردم که او درست می‌گوید و متوجه چیزی شدم؛ از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرم می‌ترسیدم. برای زندانیان توضیح دادم: «ما اینجا مورد آزار و شکنجه قرار می‌گیریم، بنابراین یونیفرم زندان را نمی‌پوشیم و کار نمی‌کنیم. درعوض در زمان استراحتِ شما، تمرین‌های فالون گونگ را انجام خواهم داد.»

وقتی نوبت کار کردن من فرارسید، رئیس سلول زندانیِ دیگری را گمارد تا جای من کار کند و من توانستم تمرین‌ها را انجام دهم. نگهبانان این جریان را نادیده گرفتند و دیگر مزاحم ما نشدند.

گفتن واقعیت‌های فالون گونگ به پلیس

یک روز، به این فکر افتادیم که درباره فالون گونگ و آزار و شکنجه به مأموران پلیس بگوییم. درحالی که درباره چگونگی انجام این کار با هم صحبت می‌کردیم، استاد به ما اشاره کردند که برای تجدیدنظرِ اداری تقاضا دهیم.

از پلیس قلم و کاغذ گرفتیم و تقاضانامه‌ای نوشتیم. بر طبق قوانین اداری، هر کسی که باور دارد به‌طور ناعادلانه بازداشت شده، می‌تواند چنین تقاضانامه‌ای را بنویسد.

از این فرصت استفاده کردیم تا با نوشتن نامه‌هایی به پلیس شرح دهیم که چرا آزار و شکنجه فالون گونگ غیرقانونی است. آنها ما را تحسین کردند و گفتند: «ما واقعاً می‌خواهیم شما را آزاد کنیم، اما جرأت انجام این کار را نداریم.»

به‌محض اینکه تمرین‌کنندۀ هم‌سلولی‌ام را به سلول بردند، او دست به اعتصاب غذا زد. از وابستگی‌ام به بدن بشری آگاه بودم. فکر کردم باید این وابستگی‌ام را نیز کنار بگذارم. به مأموران گفتم: «ما تحت آزار و شکنجه قرار داریم، بنابراین می‌خواهم در اعتراض به این آزار و شکنجه، دست به اعتصاب غذا بزنم.»

حتی اگرچه برای چند روز متوالی چیزی نخوردیم یا ننوشیدیم، با کمال شگفتی، احساس فوق‌العاده‌ای داشتیم و ابداً گرسنه نبودیم، اما مأموران به چند زندانی دستور دادند تا ما را تحت خوراندن اجباری قرار دهند. آنها ما را محکم روی زمین نگه‌داشتند و مایعی را به‌درون معده‌مان ریختند.

این فکر را داشتم: «آنها درحال ارتکاب جنایاتی علیه تمرین‌کنندگان دافا هستند. نمی‌توانیم تماشا کنیم که نیروهای کهن به این افراد آسیب می‌رسانند.» در این لحظه، کلمه «معجزه» در ذهنم ظاهر شد و سپس آنها از خوراندن اجباری به ما دست کشیدند.

به‌هنگام آزادی از بازداشتگاه، پلیس خواست اظهاریه‌ای را امضاء کنم. از انجام این کار اجتناب کردم. نگهبان از من خواست برای روزهایی که آنجا مانده بودم، مبلغی پرداخت کنم. مأمور پلیس گفت: «نیاز نیست مبلغی بپردازد.»

پس از بازگشت به خانه، فا را مطالعه کرده و به درون نگاه کردم. متوجه خودخواهی عمیقاً پنهانم شدم، اما باور داشتم که تمرین‌کنندگان دافا در دافا اصلاح خواهند شد و اینکه هیچ کسی اجازه ندارد تمرین‌کنندگان دافا و موجودات ذی‌شعور را مورد آزار و شکنجه قرار دهد. آن مسئولیت من بود که درباره واقعیت‌های فالون دافا به مردم بگویم.

به این درک رسیدم که تا وقتی این را در ذهن داشته باشیم: «خودآگاه اصلی ما باید حاکم باشد و ذهن ما باید درست باشد»، آنگاه قادر خواهیم بود این آزمون‌ها را پشت سر بگذاریم و نیروهای کهن را نفی کنیم.

آزار و شکنجه فالون گونگ حتی براساس قانون ح.ک.چ غیرقانونی است

براساس قوانین چین، فالون گونگ در چین قطعاً قانونی است. جیانگ زمین، رئیس وقت رژیم کمونیست چین، از نهادهای دولتی استفاده کرد تا فالون گونگ را بدنام کند، تمرین‌کنندگان را در اردوگاه‌های کار اجباری و مراکز شستشوی مغزی حبس کند، سبب شود شغل‌شان را ازدست بدهند و به روش‌های دیگر آنها را مورد آزار و شکنجه قرار دهد. اقدامات جیانگ حتی قوانین خود حزب کمونیست چین را نقض می‌کند.

اما متوجه شدم که تحت حاکمیت ح.ک.چ هرگز با مردم چین مانند شهروند رفتار نشده و آنها از حقوق واقعیِ انسانی که در قانون اساسی این کشور تصریح شده، برخوردار نبوده‌اند.

تصمیم گرفتم با کارکنانی که در ادارات پلیس، دادستانی‌ها و دادگاه‌ها کار می‌کردند، از این دیدگاه صحبت کنم. در حمایت از نامه‌هایم برای نهادهای دولتی، تبصره‌های قانونی مرتبط را برای‌شان نقل‌قول ‌کردم. تقاضا کردم شغلم را به من برگردانند. همچنین به ادارات پلیس در سطح منطقه و شهر رفتم تا خواستار تجدیدنظر اداری شوم، اما آنها پاسخی ندادند.

سپس تصمیم گرفتم به اداره پلیس شکایت کنم و به دادگاه رفتم. در اولین دیدارم مسئولین دادگاه، نامه‌ام را رد کردند و گفتند که آن مطابق با الزامات‌شان نیست. خواستند نامه را دوباره بنویسم و من نیز موافقت کردم.

در طول این روند، مداخله‌ای قوی رخ داد. کامپیوتر در مغازه فتوکپی، نتوانست درایوِ یو‌اِس‌بی مرا تشخیص دهد، بنابراین نتوانستم در اولین روز، پرونده‌ام را ارائه دهم.

روز بعد به دادگاه رفتم. مسئول پذیرش از من خواست منتظر قاضی بمانم. درحال انتظار افکار درست فرستادم. می دانستم که مسئولین دادگاه درحال گفتگو با اداره پلیس هستند و سعی می‌کنند بفهمند چطور باید به پرونده من رسیدگی کنند.

سرانجام با قاضی و مسئولان دیگرِ دادگاه، در دفتر‌شان ملاقات کردم. به آنها گفتم: «آزار و شکنجه فالون گونگ غیرقانونی است. آن آزار و شکنجه‌ای که است که با اهداف سیاسی صورت می‌گیرد.»

آنها پیوسته سعی می‌کردند مرا دلسرد کنند. به من گفتند: «اگر فقط یک زندگی و شغل خوب داشته باشی، کافی است. دادگاه نمی‌تواند به این پرونده رسیدگی کند.»

«اگر نمی‌خواهی به این پرونده رسیدگی کنی، دلیلی برایم بیاور.»

«ما هیچ چیزی را مکتوب نمی‌کنیم. فقط پرونده را نمی‌پذیریم.»

واضح بود که این مسئولین بسیار خوب می‌دانستند که آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان دافا غیرقانونی است. آنها از افکار درست ما می‌ترسیدند. در طول هر قدم از این روند می‌توانستم راهنمایی استاد و قدرت بخشیدن از جانب ایشان را احساس کنم.

همچنین از این تجربه‌ام استفاده کردم تا نامه‌هایی به نهادهای دولتی بنویسم. در طول این دوره، دوباره متوجه خودخواهی‌ام شدم و شین‌شینگم را به‌طور پیوسته رشد دادم.

استاندارد یک تمرین‌کننده دافا باید این باشد که کاملاً برای سایرین زندگی کنیم و خودخواهی را به‌طورکامل ازبین ببریم. هر زمان با فکر کردن درباره نیک‌خواهی بی‌حدومرز استاد، مسئولیتم را عمیقاً احساس می‌کردم.

نتیجه‌گیری

این بسیار مشکل است که به‌صورت یک موجود بشری بازپیدا شویم و حتی مشکل‌تر است که فای درستی را پیدا کنیم. ازآنجا که یک فکر و اقدام مهربانانه درخصوص تمرین‌کنندگان دافا داشتم، استاد مرا راهنمایی کردند تا این دافای ارزشمند را کسب کنم. آن را فوق‌العاده گرامی می‌دارم! این فرصتی را که برایش به اینجا آمدم، ازدست نداده‌ام؛ فرصتی که در طی دوره‌های طولانی یک بار به‌دست می‌آید.

در مسیر تزکیه هنوز باید راهی طولانی را بپیماییم و مسئولیت‌های بسیار زیادی برعهده داریم. دافا بی‌حدومرز است. بیایید با دافا هماهنگ شویم و تمام سعی خود را بکنیم تا تعداد هرچه بیشتری از مردم را نجات دهیم.