(Minghui.org) من در منطقه روستاییِ چین متولد و بزرگ شدم. خانواده‌ام بسیار فقیر بودند، ازاینرو مجبور شدم در کلاس سوم به‌منظور کار در گروه تولید روستا، مدرسه را ترک کنم.

در همه اوقات احساس خستگی می‌کردم، اما مجبور بودم برای کمک به امرار معاش خانواده‌مان و حمایت از آنها ادامه دهم. به واسطه آن، به وضعیت سلامتی‌ام لطمه وارد شد و از انواع بیماری‌ها رنج می‌بردم.

در مه 1998، که تمرین فالون گونگ را شروع کردم، زندگی‌ام تغییر کرد. پس از آن طولی نکشید که وضعیت سلامتی‌ام بهتر شد و به‌طور واقعی معنای زندگی را درک کردم. در اینجا مایلم از چند نمونه تجربیاتم برای نشان دادن قدرت معجزه‌آسای فالون دافا استفاده کنم.

کتف شکسته درمان می‌شود

در مه 2010، سوار بر موتورسیکلت به منزل می‌رفتم که ناگهان دیدم اتومبیلی به سمتم در حال حرکت است. برای اجتناب از برخورد با عابر پیاده‌، دور زدم و کنترل را ازدست دادم، روی زمین افتادم و بیهوش شدم.

وقتی به هوش آمدم، شنیدم که شخصی گله و شکایت می‌کند.

آنها می‌پرسیدند: «چرا آنقدر سریع می‌رفتی؟ کجا زندگی می‌کنی؟»

همانطور که موتورسیکلتم روی زمین افتاده بود، معلوم شد شخصی که شلوارش قدری پاره شده به دنبال جبران خسارت بود. اما وقتی دید که من با دست چپم که آویزان شده بود در تلاش هستم که بایستم، گله را متوقف کرد.

شخصی به من کمک کرد تا با خانواده‌ام تماس بگیرم، طولی نکشید که برادرخانمم آمد و مرا نزد یک پزشک طب چینی که می‌شناخت، برد.

پزشک گفت که ترقوه‌ام شکسته است. او برای جلوگیری از حرکت دست چپم، آن را به قفسه سینه‌ام بست و خواست مقداری دارو به من بدهد که به منزل ببرم. به او گفتم من فالون گونگ را تمرین می‌کنم و خوب می‌شوم.

گفت دارو را به صورت رایگان به من می‌دهد. از لطفش سپاسگزاری و مؤدبانه پیشنهادش را رد کردم.

روز بعد، دستم را باز کردم، درد زیادی احساس نمی‌کردم. آنگاه طبق معمول شروع به انجام تمرینات کردم.

روز سوم، در بالای سرم احساس خارش می‌کردم، وقتی آن نقطه را لمس ‌می‌کردم، می‌توانستم یک فرورفتگی به اندازه یک توپ پینگ پنگ را احساس کنم، اما هیچ دردی وجود نداشت. فرورفتگی بعد از نیم ماه ناپدید شد و من به‌طور کامل به حالت عادی برگشتم.

دومین معجزه

آن در نوامبر 2013 اتفاق افتاد. یک روز صبح، سوار بر موتورسیکلتم برای کمک به یکی از بستگانم برای برداشت پاییزه می‌رفتم. جاده شلوغ نبود و در جلوی من اتومبیلی با فاصله خیلی کم بسیار آهسته می‌رفت که ناگهان دور زد. من سریع پیچیدم تا از اصابت با اتومبیل جلوگیری کنم، موتورسیکلتم به یک توده شن و ماسه برخورد کرد.

هیچ دردی احساس نمی‌کردم. اما وقتی بلند شدم و دست‌هایم را تکان دادم، متوجه شدم که استخوان ترقوه راستم جابجا شده و می‌توانستم صدای استخوان‌های شکسته‌ام را بشنوم که به هم ساییده می‌شد. می‌دانستم که کتفم دوباره شکسته است.

در آن زمان فکر کردم: من یک تمرین‌کننده فالون گونگ هستم. خوب خواهم شد.

بلند شدم و سوار بر موتورسیکلتم به طرف منزل خویشاوندم رفتم. هیچ کسی در منزل نبود، ازاینرو قبل از اینکه به منزل بروم، به سوی خانه هم‌تمرین‌کننده‌ای حرکت کردم تا به او کمک کنم از طریق ماهواره کره جنوبی تلویزیون ان‌تی‌دی را پیدا کند. هر روز به مطالعه فا و انجام تمرینات ادامه دادم. ده روز بعد، همه چیز دوباره به حالت عادی برگشت.

انگشتانم

در بهار 2013، وقتی درحال راه‌ انداختن دستگاه فرزکاری بودم، دچار حادثه‌ای شدم.

در نتیجه، قسمت بالای شصت چپم جدا شد طوری‌که فقط کمی پوست باقی ماند و نصف انگشت نشانه و انگشت وسطم نیز قطع شد. خونریزی شدید بود.

با صدای بلند فریاد زدم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» همین‌‌طور مچم را محکم نگه داشتم و خون محل‌های آسیب دیده را شستم.

تعدادی باند زخم خریدم و دور زخم‌ها پیچیدم. طبق معمول، هر روز فا را مطالعه کردم و به انجام تمرینات ادامه دادم. به‌تدریج نوک انگشتانم شروع به رشد کرد و ظرف نیم ماه می‌توانستم بدون هیچ مشکلی کار کنم. در پایان، تمام انگشتانم به حالت اول برگشتند به‌ جز انگشت شصتم که کمی کوتاه‌تر از قبل است.