(Minghui.org) من ساکن منطقه‌ای روستایی هستم. به دلیل اینکه در دبیرستان به خوبی درس نخواندم نتوانستم وارد دانشگاه شوم. 18 ساله بودم که مشخص شد مبتلا به آرتریت روماتوئيد هستم. پزشکان معالجم گفتند که درمانی برای این بیماری وجود ندارد و فقط می‌توان مانع از پیشروی آن شود. این بیماری در حالت پیشرفته باعث معیوب شدن اندام حرکتی و عارضه قلبی و در نهایت به فلج کامل اندام ختم می‌شود.

شنیدن خبر این بیماری برای خانواده‌ام که بخاطر دانشگاه نرفتنم دلسرد شده بودند، ضربه سنگینی بود.

من هرگز به وجود موجودات الهی باور نداشتم، فقط به خودم باور داشتم. اما حالا می‌بایست در برابر سرنوشتم تسلیم می‌شدم. آموخته‌هایم از مدرسه نمی‌توانست شرایطم را توضیح دهد یا کمکی کند. علمی که به من آموزش داده بودند تا به آن باور داشته باشم نمی‌توانست بیماری‌ام را درمان کند.

برای اولین بار به موجودات الهی فکر کردم. نمی‌دانستم آیا کسی مسئول است یا حتی وجود دارد که بتواند به من کمک کند. به معابد رفتم و کتاب‌هایی درباره پیشگویی و فرهنگ سنتی چین خواندم. نمی‌خواستم به این موضوع اعتراف کنم که چیزهایی که در مدرسه آموخته بودم پاسخگوی سؤالاتم درباره زندگی نبود. همزمان درباره این موضوع جدید موجودات الهی و الهیات کنجکاو بودم.

یک سال گذشت و من همچنان به جستجو درباره دنیای دیگر ادامه دادم. اطلاعات بسیار مهمی را کشف کردم. متقاعد شدم که موجودات خدایی حقیقتاً وجود دارند و انسان‌ها باید بر طبق سرنوشتشان زندگی کنند. دعا و طلبِ کمک کردم.

روزی در اکتبر 1995 که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد، با فالون دافا آشنا شدم.

آن روز بعدازظهر به کتابفروشی‌ای رفتم که اغلب اوقات به آنجا سر می‌زدم و به دنبال کتاب‌هایی درباره پیشگویی گشتم. ناگهان به کتاب متفاوتی برخوردم و نشان باستانی سوآستیکا را دیدم. فکر کردم: «این نشان بودایی نیست؟»  وقتی نشان تای‌جی متعلق به مدرسه دائو را دیدم، به این فکر افتادم که این کتاب درباره چیست؟ وقتی آن را برداشتم و اولین صفحه را باز کردم، یک جریان الکتریسیته از درونم گذشت. در حین خواندن کتاب فکر کردم چقدر خوب نوشته شده است. از صاحب کتابفروشی خواستم آن را برایم نگه دارد و با سرعت به خانه رفتم تا پول بیاورم و کتاب را بخرم.

کتاب شگفت‌انگیز جوآن فالون را خواندم و ظرف 3 روز آرترید روماتوئیدم از بین رفت!

این یک معجزه بود! هر جایی که می‌نشستم چنان احساس سرزندگی می‌کردم گویا بدنم شناور است. استاد لی، بنیانگذار فالون دافا در کتاب درباره‌ پدیده‌ای صحبت کرده بودند که حقیقت داشت و بدنم پاک شده بود.

زمانی که آزار و شکنجه شروع شد، به دلیل تجربه‌ای که خودم شخصاً کسب کرده بودم هیچ شکی به دافا نداشتم. آیا اینکه سلامتی‌ام را دوباره به دست آورده بودم یک معجزه نبود؟ چیزهایی که رژیم کمونیست چین درباره دافا گفت دروغی بود تا مردم را فریب دهد.

حقیقت این است که دافا زندگی‌ام را نجات داد. من ار استاد به‌خاطر کاری که انجام داده‌اند بسیار سپاسگزارم. متشکرم استاد!