(Minghui.org) من یک تمرین‌کننده فالون دافا و مدیر مالی یکی از شرکت‌های تابعه یک شرکت بزرگ هستم.

در انتهای هر سال مالی، تمام مدیران مالیِ این شرکتِ بزرگ باید گزارش کاری خود را ارائه دهند و در ماه مه به من اطلاع دادند که باید گزارش خود را آماده کنم. علاقه‌‌ای به انجام این کار نداشتم، زیرا به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا دوست ندارم درباره اینکه چقدر خوب عمل کرده‌ام، فخرفروشی کنم؛ چیزی که در این گزارش‌ها معمول است.

به‌دلیل عدم تمایل و زمان محدودم برای کار روی آن، گزارشم طرح کلیِ گزارش‌های معمول را دنبال نمی‌کرد که در فهرست کردن دستاوردهای شخص، فوق‌العاده جزئیات را شرح می‌دهند. فقط روی مشکلات مربوط به کلاهبرداری، راه حل‌ها و طرح‌ها و اهداف برای سال آینده تمرکز داشتم.

آرزوی قلبی پاک و خالصم برای نجات موجودات ذی‌شعور

در اولین روز جلسۀ منطقه‌ای وارد سالن شدم و دیدم که بیش از 70 نفر آنجا هستند. سعی کردم به این فکر کنم که چطور می‌توانم آنها را درباره دافا آگاه کنم و از استاد تقاضای کمک کردم.

درحالی که گروه اول گزارش‌های خود را ارائه می‌دادند، متوجه شدم که گزارش‌های‌شان بسیار مفصل و دقیق است. درحالی که گزارش من خیلی کوتاه‌تر بود. فکر می‌کردم خیلی شرم‌آور است که در چنین رویداد مهمی به‌خاطر گزارشم، مورد انتقاد قرار بگیرم.

هنوز می‌خواستم کمک کنم تا موجودات ذی‌شعورِ آنجا را نجات دهم و همچنان از استاد کمک می‌خواستم تا بتوانم ارواح اهریمنیِ کمونیست، یاورانِ تاریک، نیروهای کهن و تمام موجودات و عوامل شیطانی در بُعدهای دیگر را به‌طور کامل متلاشی کنم.

تصور می‌کردم که قدرت و شدت تأثیر کلمه میه (به معنی نابود کن) به‌بزرگی تمام بدن کیهانی است و افکار درستم را به میکروسکوپی‌ترین سطح حیات‌های‌شان فرستادم. همچنین تصور کردم که قدرت افکار درستم تمام سالن را دربرمی‌گیرد.

ارائه‌ای «استثنائی»

در جلسه روز بعد، من اولین نفری بودم که باید صحبت می‌کردم. گزارشم را ارائه دادم و در حین صحبت ذهنم آرام بود. برخلاف سایرین جزئیات کارم را فهرست نکرده یا موضوع را تنها به شرکت خودم محدود نکردم.

درباره مشکلات موجود، راه حل‌ها و جهت ساختار این شرکت گروهی و رشد و توسعه آن صحبت کردم. از دیدگاه یک مدیر مالی، رئیس مالی و حتی برای کل شرکت درباره این موضوعات صحبت کردم.

بعد از جلسه یکی از رؤسای مالی گفت که صحبت‌هایم کاملاً پرانرژی و متفاوت از صحبت‌های سایرین بود. می‌دانستم که موفقیت سخنرانی‌ام به خاطر خردی است که از تزکیه در فالون دافا کسب کرده‌ام.

در انتهای جلسه رئیس مالیِ شرکت منطقه‌ای مرکزی چین سخنرانی جمع‌بندی را ارائه داد. او گزارش مرا تحسین کرد و من تنها شخصی بودم که او نامش را ذکر کرد.

سپس مدیر کلِ مالیِ دفتر مرکزی صحبت کرد. او مرا مورد تحسین قرار داد و گفت که سخنرانی‌ام در سطحی بالاتر از سایرین بود. او مستقیماً به شرکت منطقه‌ای گفت که به من ارتقاء شغلی بدهد.

از ترسیدن از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرم تا مورد تقدیر و تحسین قرار گرفتن و توصیه برای ارتقاء شغلی، چه چرخش شگفت‌انگیزی را تجربه کردم. اما این فقط به‌دلیل اینکه فالون دافا را تمرین می‌کنم، امکان‌پذیر شد؛ درواقع دافا این خرد را به من داده تا آنچه برای شرکت بهترین است را انجام دهم.