(Minghui.org) من پزشک و تمرین‌کننده فالون دافا در چین هستم. هر زمان من و دوستانم درباره بیماری‌ها و سلامتی صحبت می‌کنیم، همیشه از تجربیاتم استفاده می‌کنم که نشان دهم تمرین فالون دافا بهترین راه برای فرد است تا به‌طور حقیقی به وضعیت سلامتی خوبی دست پیدا کنند. از تجربه‌ام پی بردم که در باطن این روش، این حقیقت نهفته است که ماده و اخلاقیات یک چیز هستند و ماهیت مشابهی دارند و با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری، می‌توان به وضعیت سلامتی بهتری دست یافت. تجربه من به شرح ذیل است:

بزرگ‌ شدن در ارتش حزب کمونیست چین

پدرم در ارتش حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) کار می‌کرد. من در سن سه سالگی وارد مهد کودک اعضای خانواده کارکنان ارتش شدم. اگرچه در طی قحطی بزرگ اکثر مردم غذای کافی نداشتند، اما ما با شیر و نان در مهد کودک تغذیه می‌شدیم. وقتی جوان بودم، رقص و آواز را دوست داشتم. همه می‌گفتند من دختر کوچک زیبایی هستم.

من در یک گروه هنری نظامی خواننده شدم، درحالی که اکثر فارغ التحصیلان دبیرستان در طی کمپینی به حومه شهر منتقل شدند که در آن جوانان فارغ‌التحصیل شهری برای اصلاحات از طریق کار اجباری به مناطق روستایی و کوهستانی فرستاده شدند. شخصاً شاهد فساد در ارتش ح.ک.چ بودم و اینکه چطور ح.ک.چ مردم را با الحاد، شستشوی مغزی داده است. مردم احترام به اصول آسمانی را از دست دادند و دیگر اعتقاد نداشتند که خوبی پاداش داده شود و بدی مجازات خواهد شد. همانطور که پول و قدرت تبدیل به اولویت در ذهن مردم شد، استانداردهای اخلاقی تنزل یافت.

اغلب برای مسابقات آوازخوانی و اجرای برنامه‌ها به پکن سفر می‌کردم و فرصت داشتم با مقامات نظامی، مقامات شهر، کارگردانان فیلم و بازرگانان آشنا شوم. احساس کردم که در یک خم رنگرزی بزرگ زندگی می‌کنم. در ابتدا، فقط به کسب پول و معروف شدن فکر می‌کردم، اما متوجه شدم این درست نیست زیرا این مسیر تاریک منجر به گمراهی و بی‌بندوباری اخلاقی می‌شود. بنابراین از کسب پول به این روش خودداری کردم.

پس از بازنشستگی از ارتش مجبور شدم به‌‌دنبال کار بگردم. یک مدیر اداری در ارتش هفت سفر انجام داد و بیشترین تلاش خود را کرد که کار خوبی برای من پیدا کند. او به طور آشکار به من گفت: «من می‌توانم برایت شغل خوبی در اداره پلیس شهر پیدا کنم، اما باید درعوض با پسرم ازدواج کنی.» فقط او نبود. چندین مقام نظامی می‌خواستند در پیدا کردن شغلی خوب با استفاده از ارتباطات خود، به من کمک کنند، اما از من می‌خواستند که در عوض با پسر‌شان ازدواج کنم. من همه آنها را رد کردم.

به‌طور اتفاقی با یکی از هم‌کلاسی‌های دبیرستانی سابقم مواجه شدم. با شنیدن اینکه من به دنبال کار هستم گفت: «پدرم مدیر یک کارخانه مهمات است. من می‌توانم از او بخواهم که در کارخانه‌اش کاری به شما بدهد، اما ممکن است مجبور شوی تحت نام عروسش استخدام شوی.» من این گزینه را جدی درنظر گرفتم. هم‌کلاسی‌ام و خانواده‌اش افراد خوبی هستند. برادرش را می‌شناختم و می‌دانستم که فرد بسیار خوبی است. کارخانه مهمات در خیابانی بود که منزل مادرم واقع شده بود. اوضاع جسمانی او خوب نبود و نیاز داشت که از او مراقبت کنم. در نهایت موافقت کردم. ازآنجاکه در یک بیمارستان نظامی کار کرده بودم، کار در کلینیک کارخانه به من اختصاص داده شد. رشته پزشکی را ادامه دادم و پزشک شدم.

اگرچه بعد از زندگی در خم رنگرزی ارتش ح.ک.چ کاملاً فاسد نشده بودم، نمی‌دانستم که چرا به این جهان آمده‌ام.

یافت معنای زندگی

در بهار 1998، نسخه‌ای از کتاب جوآن فالون را از همکاری دریافت کردم. اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری قلبم را تکان داد. فکر کردم: «چه کسی جرأت دارد که در جامعه‌مان درباره این حقایق صحبت کند؟ آن افرادی که این کار را کردند از آنها انتقام گرفته شده است. افراد بسیار زیادی در جنبش‌های سیاسی ح.ک.چ فقط بخاطر صحبت درباره حقایق کُشته شده‌اند! همین‌طور برای نیکخواهی، افراد مهربان شانسی برای پول درآوردن نخواهند داشت! اگر فرد بردباری را پیشه کند، مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد. این کتاب، حقیقت، نیکخواهی، بردباری را ترویج می‌دهد! آن خیلی درست است!»

بعد از خواندن مکرر کتاب، متوجه شدم که دلیل زوال استانداردهای اخلاقی این است که مردم در ذهن خود هیچ الزاماتی را رعایت نمی‌کنند و حقیقت، نیکخواهی، بردباری باید معیاری برای سنجش درست و غلط باشد. احساس کردم افکار و عقایدم ناگهان اصلاح شد. از سقوط اخلاقیات در جامعه، غمگین و دچار احساس وحشت شدم. فالون دافا به تزکیه‌کنندگان می‌آموزد که افراد بهتری شوند و دیگران را مقدم بر خودشان قرار دهند. سرشتم بیدار شد! تصمیم گرفتم که از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنم. این معنای زندگی‌ام است! از آن زمان به بعد تزکیه‌ام برطبق دافا را شروع کردم.

اصلاح خود

بلافاصله بعد از شروع تزکیه، تجربیاتی در رابطه با برخورد با افرادی داشتم که خیلی درستکار نبودند. رئیس کلینیکم از کارکنان زن می‌خواست که به‌منظور ترفیع یافتن به او نزدیک شوند. او از کسانی که درخواستش را رد می‌کردند انتقام می‌گرفت. افراد می‌دانستند که او آشکارا و بی‌شرمانه روابط غیراخلاقی دارد.

یک روز به من گفت: «بعد از کار بمان» گفتم: «نمی‌توانم.» حاضر نشدم که بازیچه‌اش قرارگیرم. او با محروم کردنم از ترفیع و دادن کار سه نفر به من، شروع کرد که از من انتقام بگیرد.

اداره مافوق در نهایت متوجه رفتار غیراخلاقی‌اش شد. او تنزل رتبه یافت و ادب شد. بعداً در اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت. همسرش زن مهربان و درستکاری است. اغلب با او درباره حقایق فالون دافا صحبت می‌کردم. او به من گفت: «تو را بخاطر درستکاری‌ات تحسین می‌کنم. فالون دافا می‌تواند با حقیقت، نیکخواهی، بردباری، حقیقتاً افراد را تغییر دهد.»

این درست است که اصول فالون دافا تصورات بشری منحط مرا اصلاح کرده است. مدیران کلینیک اغلب با کارکنان زن برخورد نامناسبی داشتند و سعی می‌کردند که از آنها سؤاستفاده کنند. من خیلی مخالف آن نبودم، چراکه نمی‌خواستم کسی را برنجانم. بعد از تزکیه، متوجه شدم که افکار و رفتارم باید با اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری مطابقت داشته باشد. مجبور شدم که دیدگاه منحطم نسبت به روابط را اصلاح کنم. یکی از مدیران کلینیک به من گفت: «تو تغییر کرده‌ای.» به او گفتم: «من اکنون در فالون دافا تزکیه می‌کنم. تزکیه، از فردی درستکار بودن شروع می‌شود. من قطعاً اجازه چنین کاری را نخواهم داد.»

برطرف شدن بیماری‌ها

بعد از اینکه صاحب فرزند شدم، به بیماریهای زیادی مبتلا شده بودم، از جمله آرتریت روماتوئید، ضعف اعصاب، و مشکلات سیستم ایمنی بدن و دستگاه گوارش، فلج صورت و غیره. درنتیجۀ آرتریت تقریباً ناتوان شده بودم. طب غربی و چینی، طب سوزنی، و سایر داروهای مسکن را امتحان کردم، اما هیچ یک از آنها فایده‌ای نداشت. گاهی اوقات حتی نمی‌توانستم به مدت نیم روز کار کنم.

بعد از خواندن جوآن فالون و اصلاح رفتارم، تغییر چشمگیری در سلامتی‌ام تجربه کردم. آن شب‌ که جوآن فالون را ‌خواندم خیلی خوب ‌خوابیدم. در عرض یک ماه همه بیماری‌هایم ازبین رفت. به شخص کاملاً سالمی تبدیل شدم.

استاد روح و جسمم را پاکسازی کرده‌اند و مرا به مسیر مبدأ واقعی‌ام هدایت کردند. هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند بیانگر قدردانی‌ام نسبت به لطف استاد باشد! تنها کاری که می‌توانم انجام دهم این است که با مردم درباره آنچه که تجربه کرده‌ام صحبت کنم و امیدوارم که افراد بیشتر و بیشتری از آن بهره‌مند شوند. بیشتر همکارانم از حقایق دافا آگاه شده‌اند. بیش از هزار نفر از آنها از سازمان‌های کمونیستی که قبلاً به آنها پیوسته بودند خارج شده‌اند.