(Minghui.org) من و برادرم فالون دافا را تمرین می‌کنیم. او کارخانه‌ای را تأسیس و مرا استخدام کرد. در آن زمان رکود اقتصادی در چین حکمفرما بود و بسیاری از شرکت‌ها ورشکست شدند. ما افکار قدرتمندی داشتیم: «ما تمرین‌کنندگان دافا هستیم. تا زمانی‌که کارها را براساس فا انجام دهیم، استاد مسیرمان را نظم و ترتیب خواهند داد.» کسب و کارمان بسیار رونق گرفت.

مشتریان صداقت تمرین‌کنندگان را تحسین می‌کردند

ما تزکیه کرده و سه کار را انجام می‌دادیم. هرکسی که به شرکت‌مان می‌آمد، ازجمله کارکنان‌مان و خانواده‌های‌شان، درباره فالون دافا، آزار و شکنجه و درباره خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های جوانان وابسته به آن شنیده بود.

کارخانه به ابزار و مواد خام احتیاج داشت و آنها را از تولیدکنندگان و تأمین‌کنندگان مختلفی تهیه می‌کردیم تا اینکه فقط بخواهیم با یک تأمین‌کننده سروکار داشته باشیم. این به ما امکان می‌داد که به افراد بسیار زیادی درباره دافا آگاهی دهیم و اینکه چرا ح.ک.چ تمرین‌کنندگان را آزار و شکنجه می‌کند. هنگامی‌که با مردم درباره دافا صحبت می‌کردم، برادرم افکار درست می‌فرستاد. افراد بسیاری از ح.ک.چ خارج شدند.

صداقت‌مان هنگام معاملات کسب و کار به مردم کمک می‌کرد بر تبلیغات ح.ک.چ غلبه کنند. برای نمونه، وقتی دستگاه‌های تراش ‌خریدیم، برای دستگاه تراش ارزان قیمت پول پرداخت کردیم، اما وقتی جعبه را باز ‌کردیم، متوجه ‌شدیم در داخل جعبه دستگاه برش آلیاژ گرانتری فرستاده شده است. برادرم فوراً به صاحب فروشگاه اطلاع داد که دستگاه‌های برش را اشتباهاً تحویل داده است. این فروشنده از ما تشکر کرد و گفت: «اگر شما این دستگاه‌های برش آلیاژ را برنمی‌گرداندی، پول بسیاری از دست می‌دادم. شما واقعاً فرد درستکاری هستید.»

گفتم: «آیا می‌دانید ما مردمی با ایمان هستیم؟»

«بله! خیلی بهتر است با افرادی که به حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری باور دارند کار کنیم.»

غلبه بر مداخله

در یک سفر که رفت و برگشت آن بیش از 12 ساعت طول می‌کشید، یک مشتری را به کارخانه آوردم که قراردادی با او ببندم. این فرصتی عالی بود که درباره دافا، آزار و شکنجه و خروج از ح.ک.چ با او صحبت کنم.

آنگاه، سخنرانی‌های صوتی فای استاد را برایش گذاشتم. در ابتدا احساس خواب‌آلودگی می‌کرد و به‌نظر می‌رسید گوش نمی‌دهد. سپس تلفن همراهش مرتباً زنگ می‌زد. افکار درست فرستادم تا مداخله را ازبین ببرم و دیگر وقفه‌ای ایجاد نشد.

پس از آن، یک نسخه از آن سخنرانی صوتی را خواست، تا همسرش نیز بتواند به آن گوش دهد. او حتی به کارخانه آمد که دستگاه ضبط را بگیرد. او گفت: «من از فالون دافا حمایت می‌کنم. ح.ک.چ بدترین و درحال خارج شدن از مسیر است.»

این زوج پس از درک حقیقت دافا، کاملاً به ما اطمینان و قراردادهای بسیاری با ما امضاء کردند.

بهبودی از یک حمله قلبی

یک شرکت بزرگ، فرآوری محصولات خود را اغلب از طریق کارخانه‌مان انجام می‌دهد. گرچه، آنها در ابتدا به ما اطمینانی نداشتند. اما پس از اینکه دریافتند فالون دافا را تمرین می‌کنیم و پس از اینکه چند بار با ما کار کردند، به خدمات‌مان اطمینان بسیاری پیدا کردند.

ارائه خدمات‌مان را با پیروی از اصول دافا انجام می‌دهیم و کسب اعتماد مشتریانمان را به‌دست می‌آوردیم. درحالی‌که کسب و کارمان دائماً رشد می‌کرد، یک مشتری گفت: «کارخانه شما از آسمان کمک الهی می‌گیرد. چگونه می‌توانید کارتان را خوب انجام ندهید؟»

این مشتری حمله قلبی حادی داشت. وقتی برای ملاقاتش به بیمارستان رفتیم، به آرامی به او گفتم: «آیا عباراتی را که به تو گفتم به‌خاطر می‌آوری؟»

او سرش را تکان داد، لبخند زد و گفت: «قبل از اینکه کاملاً آگاهی‌ام را از دست بدهم، تاریکی مطلقی را تجربه کردم. آنگاه، این عبارات را به‌خاطر آوردم: "فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!" 4 بار تکرار کردم و کاملاً به‌هوش آمدم.»

او یک ماه بعد مرخص شد. به او پیشنهاد کردم که بهتر است در دافا تزکیه کند. کمی بعد، کمکش کردم کتاب اصلی فالون دافا، جوآنفالون را تهیه کند.

بدون از دست دادن، چیزی به‌دست نمی‌آید

با مطالعه فا به درک این اصل رسیدم، بدون از دست دادن، چیزی به‌دست نمی‌آید.

نشان شرکت ما بر روی تمام محصولاتی که تولید می‌کنیم حک شده است. یک مشتری ادعا می‌کرد قطعه‌ای که ما درست کردیم شکسته است. اما، وقتی آن قطعه را برگرداند، توانستیم بگوییم که متعلق به کارخانه ما نیست، زیرا نشان ما را نداشت و کیفیت آن پایین بود.

برخی گفت و شنودهایی میان خودم و مهندس‌مان و رئیس آن شرکت وجود داشت. اما، برادرم قول داد که نمونه دیگری از آن قطعه بسازد و به من گفت: «اگر آن مال تو باشد، هیچکس نمی‌تواند آن را از تو بگیرد.»

آن قطعه را جایگزین کردیم و رئیس تفاوت بزرگی از نظر کیفیت با آن نمونه‌ای که شکسته بود دید، آنگاه، سرانجام باور کرد که ما نمونه شکسته را نساخته‌ایم. او معذرت‌خواهی کرد و قرارداد بزرگی با ما بست. بنابراین، بیشتر از مقداری که برای جایگزین کردن میله‌اش هزینه کرده بودیم، منفعت بردیم.

بجای اینکه نگران سود و ضررمان باشیم، به تزکیه خودمان ادامه دادیم و خبرهای خوب درباره دافا را با هرکسی که در تماس بودیم، به‌اشتراک گذاشتیم، مهم نبود که آن شرکت چقدر بزرگ بود. همگی آنها حقیقت درباره دافا را درک کردند و از مزایای آن بهره‌مند شدند.