(Minghui.org) در اول فوریه 2016 رؤیایی داشتم. در این رؤیا دیدم دو پیراهن آبی قدیمی، تمیز و تا شده بر روی زمین وجود داشت که بهنظر میرسید افرادی فوت کردهاند. این صحنه مرا ترساند. گیج شده بودم و احساس میکردم که اتفاقی در شرف وقوع است.
روز بعد، همسرم، یک تمرینکننده سابق فالون دافا، برای معاینه به بیمارستان رفت. پزشک تشخیص داد به سرطان مثانه مبتلا است. شوکه شده بودم چون او بسیار سالم بود.
پس از کمی گفتگو، تصمیم گرفتیم که در 3 فوریه در بیمارستان شیهی تحت عمل جراحی قرار بگیرد. پس از انجام عمل جراحی، صرفاً مشکلات کمی وجود داشت و در 6 فوریه پزشک به او اجازه داد به خانه بازگردد.
همسرم مجبور بود از داروها در خانه استفاده کند و لازم بود هر 5 دقیقه به توالت برود، برایش دردناک بود که ادرار کند. با پزشک تماس گرفتیم که توصیه کرد در بیمارستان بستری شود. او نمیتوانست بدون کمک راه برود و درد بیشتر میشد.
همسرم احساس ناامیدی بسیاری میکرد، بنابراین از او خواستم این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
بازگشت به تزکیه
به همسرم گفتم که فقط معلم لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا میتوانند به او کمک کنند. پسرم یک تمرینکننده نیست، اما به دافا احترام میگذارد، او نیز همان حرفها را به همسرم گفت. عروس و دخترم نیز همان توصیه را به او کردند.
سرانجام همسرم گفت: «اگر بخواهم دافا را تمرین کنم، درمورد آن جدی خواهم بود.» از بستر بیرون آمد، دستهایش را درمقابل سینهاش بهم چسباند و به معلم گفت: «میخواهم تمرین تزکیه را انجام دهم.»
هنگامیکه تمرینها را شروع کرد، کمتر به توالت میرفت. همسرم بهقدری شگفتزده شده بود که به طبقه بالا رفت و این موضوع را به فرزندانش گفت. او زمانی طولانی با آنها صحبت کرد. آنها بیش از حد خوشحال شدند و از معلم سپاسگزاری کردند. آنگاه، دخترمان گفت: «مامان، تو یک ساعت به توالت نرفتی!»
سایر تمرینکنندگان اطلاع پیدا کردند که همسرم بهبود یافته و به دیدارش آمدند. برخی مجموعهای کامل از کتابهای دافا را برایش آوردند، سایرین افکار درست فرستادند و درکشان را از فا با او بهاشتراک گذاشتند.
خواهر بزرگتر همسرم نزدمان آمد تا از او مراقبت کند. پس از مشاهده بهبودی قابل ملاحظه همسرم از تمرین فالون دافا، او نیز تمرین را شروع کرد.
درک این رؤیا
اکنون متوجه شدم که چرا 2 پیراهن آبی قدیمی را در رؤیایم دیدم ــ نیروهای کهن میخواستند، پس از اینکه جان همسرم را گرفتند، او یکی از آن پیراهنها را بپوشد. اما معلم آنها را در بازیشان شکست دادند و همسرم را به مسیر تزکیه باز گرداندند.
من قصد نداشتم از همسرم بخواهم دوباره تزکیه را شروع کند، اما همه افراد خانواده به او توصیه میکردند که تزکیه را شروع کند. شجاعت بسیاری میخواست که این تصمیم را بگیرد، خصوصاً، درحالیکه تمرینکنندگان فالون دافا در چین تحت آزار و شکنجه قرار میگیرند. درک کردم که این را معلم نظم و ترتیب دادهاند!
پیراهن آبی باقیمانده نظم و ترتیب دیگری بود که نیروهای کهن ترتیب داده بودند- به این معنا که برای من بود.
گرچه، در سال 1997 تمرین فالون دافا را آغاز کردم، اما، هنوز وابستگیهای بسیاری داشتم. از زمانی که همسرم به مسیر تزکیه بازگشته بود در بازوی چپم احساس درد میکردم که بهتدریج بیحس میشد.
وقتی بهدرون نگاه کردم دریافتم که ذهنیت مبارزهطلبی، دنبال کردن راحتی و آرامش، نوشیدن الکل و کشیدن سیگار، فقدان نیکخواهی واقعی دارم و وقتی کارهای دافا را انجام میدادیم، با سایرین بهخوبی همکاری نمیکردم.
با درک این مسائل، فرستادن افکار درستم را افزایش دادم. میخواستم تمام عوامل تیره و تمام نظم و ترتیبهایی که نیروهای کهن بوجود آورده بودند را ازبین ببرم.
آنها در تلاش اولیه خود که میخواستند بازوی چپم را بیحس کنند، موفق نشدند، بنابراین دوباره به من حمله کردند. این بار بهصورت علامت سکته قلبی ظاهر شد، اما به آن مانند یک توهم نگاه کردم. پیوسته افکار درست میفرستادم. دو روز طول کشید تا براین آزار و اذیت غلبه کنم.
معلم بیان کردند:
«[اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمیگردانند» («پیوند استاد و مرید» از هنگیین 2)
مجموعه رشد و اصلاح خود