(Minghui.org) در سال ۱۹۵۱ در خانواده‌ای فقیر و کشاورز متولد شدم. ازآنجا‌که فقیر بودیم و خواهران و برادران زیادی داشتم، از نظر تحصیلی تنها توانستم مدرسه متوسطه را به پایان برسانم. پس از آن باید به دنبال کار می‌رفتم. به‌خاطر زنده ماندن در آسیاب روزمرگی فرسوده شدم و نمی‌دانستم برای چه زندگی می‌کنم.

بعد از اینکه ازدواج کردم نیز وضعیت زندگی‌ام واقعاً همانند گذشته آکنده از بدبختی و محنت بود. شوهرم تحصیلاتی نداشت، رفتار و خلق و خوی بسیار بدی داشت. مکالمات بین ما هرگز مانند افراد متمدن یا آرام نبود، بلکه به نظر می‌رسید گویی در میدان جنگ با هم مبارزه می‌کردیم! شوهرم هرگز نمی‌توانست بی سر و صدا صحبت کند و همیشه فریاد می‌زد.

برای تحمل عادت‌هایش وضعیت سختی را سپری می‌کردم. بدتر از همه، معتاد به مشروب‌خواری، کشیدن سیگار و قمار هم شده بود. اهمیتی به کودکان نمی‌داد و از خانواده حمایت نمی‌کرد. اغلب تمام طول شب را به‌خاطر قمار بیرون از خانه سپری می‌کرد. مجبور می‌شدم فرزندمان را در خانه بگذارم و در را قفل کنم و همه جا به دنبال شوهرم بگردم. اگر پیدایش می‌کردم و او را به خانه می‌آوردم، بقیه طول شب را با هم دعوا می‌کردیم.

او دائم قمار می‌کرد اما به‌ندرت برنده می‌شد. بیشتر و بیشتر پول از دست می‌داد و سپس مجبور بود پول بیشتری قرض کند تا بدهی‌هایش را بپردازد. برای پرداخت وام‌های قبلی پول نداشتیم. بنابراین مجبور بودم از همه بستگان و دوستانم پول قرض بگیرم تا به او کمک کنم از شر طلبکارانش خلاص شود. من تنها حامی کل خانواده‌ام بودم. تحت فشار روانی شدیدی قرار داشتم و احساس می‌کردم که در آستانه فروپاشی عاطفی بودم. بیمار و مقروض بودم. ما در آستانه طلاق بودیم!

دافا زندگی مشترکم را نجات داد

در سال ۱۹۹۸، بسیار خوش‌شانس بودم که درباره فالون دافا آگاه شدم. به بسیاری از سؤالاتم پاسخ داده شد و متوجه شدم که چرا برای افراد خوب گاهی اوقات چیزهای بدی رخ می‌دهد.

استاد لی هنگجی بیان کردند:

«در تزکیه، زمانی که واقعاً با کسی مشکلی دارید، یا وقتی افراد دیگر به‌طور بدی با شما رفتار می‌کنند، یکی از این دو وضعیت می‌تواند باشد. یکی اینکه ممکن است شما در زندگی قبلی‌تان با آنها به‌طور بدی رفتار کرده باشید. احساس می‌کنید که آن نادرست است: "چرا آنها این‌طور با من رفتار می‌کنند؟"بسیار خوب، چرا شما قبلاً با آنها بدان صورت رفتار کردید؟ می‌گویید: "من هیچ چیزی درباره گذشته نمی‌دانم. این دوره زندگی هیچ ارتباطی با آن دوره زندگی ندارد."اما به این شکل نیست.» (جوآن فالون)

تصمیم گرفتم آموزه‌های فالون دافا را ازبر کنم، به‌طوری که بدانم چگونه وضعیت‌های دشوار را اداره کنم و آنها را روی دیوار نصب کردم. استاد لی همچنین گفتند:

«ستيزه‌ و چالش‌ها در اين دنيا هر لحظه شين‌شينگ شما را به امتحان مي‌گذارند. هنگام مواجه‌شدن با تحقيري غيرقابل توصيف، وقتي به منافع مسلم شما تجاوز و تعدی‌کرده‌اند، وقتي که با پول و شهوت رو‌برو مي‌شويد، وقتي در يک کشمکش قدرت هستيد، وقتي در تضادها و کشمکش‌ها حسادت و خشم سر برمي‌آورند، هنگامي‌که در جامعه و خانواده انواع گوناگون ناسازگاري و اختلاف اتفاق مي‌افتد، و وقتي انواع رنج‌ها و دردها رخ مي‌دهند، آيا هميشه مي‌توانيد خودتان را بر طبق معیار سخت و محکم شين‌شينگ اداره کنيد؟» (فالون گونگ)

همان‌طور که به مطالعه و درک آموزه‌های فالون دافا ادامه می‌دادم، می‌توانستم احساس کنم سرشت پرخاشگری، سرکشی و نفرت از شوهرم در من ناپدید می‌شوند. در عوض، برایش متأسف می‌شدم و درک می‌کردم که باهم رابطه تقدیری از پیش تعیین‌شده داریم.

با ادامه تمرین و سروسامان‌ دادن خودم، دیدگاهم تغییر کرد؛ احساس شادی و آرامش می‌کردم. با شوهرم جدال نمی‌کردم. نسبت به او رفتاری بسیار صبورانه و متواضعانه داشتم. قبل از هر تصمیم‌گیری، او را طرف مشورت قرار می‌دادم و به نظر او احترام می‌گذاشتم. او نیز تغییر کرد. دیگر فریاد نمی‌زند و برای انجام کارهای خانه داوطلب می‌شود. حتی برای مهمانان غذا می‌پزد. بستگان و دوستان‌مان همه گفتند که او آشپز بسیار خوبی است.

شوهرم اغلب با خانواده و دوستان‌مان درباره شگفت‌انگیزی دافا صحبت می‌کند. می‌گوید: «باید بگویید فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

شوهرم صادقانه به دافا باور دارد و احساس می‌کند که استاد او را نیز تحت مراقبت قرار می‌دهند. در سال ۲۰۱۲، درحالی‌که سوار بر موتورسیکلتش بود، کامیونی با او برخورد کرد. راننده کامیون می‌خواست او را به بیمارستان ببرد، اما شوهرم قبول نکرد. به راننده کامیون گفت که در رانندگی دقت کند و گذاشت محل حادثه را ترک کند. عابرانی که شاهد حادثه بودند، رفتارش را قبول نداشتند و او را تشویق می‌کردند که از راننده پول تقاضا کند. بااین‌حال، شوهرم گفت که حالش خوب است و نمی‌خواهد پولی از او بگیرد.

وقتی به خانه آمد و به من گفت چه اتفاقی افتاد، برایش بسیار خوشحال شدم. به او گفتم که تصمیم درستی گرفته است. گرچه پاهایش متورم شده و پوشیده از آثار کبودی شده بود، فقط آنها را با آب شستشو داد. چند روز بعد، به حالت عادی بازگشت.

به‌خاطر اینکه من تمرین‌کننده هستم، شوهرم احساس می‌کند که واقعاً از رحمت دافا بهره‌مند شده است. درحال حاضر به شصت سالگی نزدیک می‌شود. دخترمان از او خواست که برای بررسی وضعیت سلامتی‌اش به بیمارستان برود. او پاسخ داد: «هر وقت در جایی از بدنم درد دارم، فقط می‌گویم: "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است" و درد از بین می‌رود.»

دخترم لبخند زد و گفت: «پدرم واقعاً از رحمت دافا بهره‌مند شده است.»