(Minghui.org) من و همسرم فالون دافا را در فوریه 1994 یادگرفتیم. ما هردو پیش از آن از بیماری‌های مختلفی رنج می‌بردیم، اما بلافاصله بعد از شروع تمرین دافا، آنها ناپدید شدند. در حال حاضر در حدود 70 سال داریم و در سلامتی کامل به‌سر می‌بریم.

ما از طریق این تمرین تزکیه شخصی به معنای واقعی زندگی پی‌بردیم. به‌منظور کمک به افراد بیشتر که دافا را درک کنند، به‌طور فعالانه در حال معرفی دافا به همه بوده‌ایم- من حتی دستیار یک محل تمرین گروهی شدم.

از سال 1996، تمرین‌کنندگان دافا در منطقه‌مان توسط اداره پلیس محلی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. من نیز به‌طور غیرقانونی جریمه شدم.

اعتباربخشی تمرین‌کنندگان به دافا در روستای‌مان

چند تمرین‌کننده در روستای‌مان به‌منظور اعتباربخشی به دافا و در حمایت از حق‌مان برای تمرین دافا بروشوری را ترجمه کردند که حاوی ماجراهای حقیقی از تغییرات مثبت تمرین‌کنندگان محلی‌مان بود. ما حتی از معاون روستای‌مان امضاء گرفتیم که گواهی برای حقیقی بودن همه آن ماجراها بود. برای کمک به حکومت محلی در درک دافا، این مطالب را به اداره پلیس محلی و دفاتر دولتی ارسال کردیم.

این بروشور 70 صفحه‌ای شامل ماجراهای حقیقی از تمرین‌کنندگان فالون دافا است که بدن سالم کسب کرده‌اند، استانداردهای اخلاقی‌شان رشد کرده است و به جامعه منفعت رسانده‌اند.

مادربزرگ یکی از روستاییان فلج بود و نمی‌توانست از خودش مراقبت کند. آن مرد روستایی تمایلی نداشت که از او نگهداری یا برایش پول خرج کند. با این حال بعد از یادگیری دافا، مادربزرگش را به خانه‌اش آورد و به‌خوبی از او مراقبت کرد.

تمرین‌کننده دیگری صاحب مغازه بود. به او سه مرتبه اسکناس‌های تقلبی 100 یوآنی داده شد و او این اسکناس‌ها را پاره کرد چراکه ترجیح داد که خودش این ضرر را به جان بخرد تا اینکه اسکناس‌های تقلبی را پخش کند.

تمرین‌کننده‌ای مسیر رفتن به مدرسه را برای کودکان در منطقه خود تعمیر کرد، به‌طوری که آنها مجبور نباشند مسیر طولانی‌تری را طی کنند.

تمرین‌کننده 70 ساله‌ای سابقاً به‌طور مداوم با خواهرش جر و بحث می‌کرد. پس از شروع تمرین دافا، این اختلاف 29 ساله حل شد.

نفی آزار و شکنجه با افکار درست

بعد از شروع آزار و شکنجه در سال 1999، به‌عنوان یکی از تمرین‌کنندگان «مهم» توسط دفتر حکومت محلی و اداره پلیس تحت نظر قرار گرفتم. استاد به من نیرو بخشیدند و هراسی نداشتم. اگرچه دومرتبه بازداشت شدم، توانستم آن را با نیکخواهی و ذهنیتی صلح‌جو اداره کنم، در نهایت تلاش‌ها برای این آزار و شکنجه شیطانی را متلاشی کردم.

پنج تا شش نفر از دفتر ناحیه‌مان و شعبه پلیس مرا در تابستان 2000 به‌شدت تحت نظر قرار دادند چراکه می‌ترسیدند برای دادخواست تجدید نظر به پکن بروم.

یک روز مأمور پلیسی به خانه‌ام آمد و به من گفت که به همان شعبه پلیس بروم و با رئیس اداره ناحیه‌ و رئیس بخش سیاسی و امنیتی ملاقات کنم. بعدازظهر همان روز به آنجا رفتم.

رئیس اداره ناحیه گفت: «تو واقعاً فوق‌العاده هستی...»

گفتم: «من فقط یک دهقان معمولی هستم که چندین سال است فالون دافا را تمرین کرده‌ام و از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی می‌کنم. شما افرادی بودید که در مورد من غلو کردید و پنج یا شش نفر را سراغ من فرستادید. من حتی خودم هم گیج شدم.

آنها هیچ چیز دیگری نگفتند و فقط به من اجازه دادند که بروم.

اداره ناحیه به پلیس دستور داد که در ماه مه و ژوئن 2000 به خانه تمرین‌کنندگان بروند. به دلیل اینکه گفتیم که به تمرین دافا ادامه خواهیم داد، ما را به مدت 15 روز به بازداشتگاهی بردند. نیم ماه بعد از اینکه آزاد شدیم، دوباره آمدند که ما را تحت آزار و اذیت قرار دهند و خواهان این بودند که هریک از ما به‌اصطلاح «بیانیه تضمین» انکار دافا را امضاء کنیم. به دلیل اینکه خودداری کردم، دوباره مرا به مدت 15 روز دیگر به همان بازداشتگاه بردند.

پس از پایان دوره حبس، آنها خواستار تضمین کلامی شدند مبنی براینکه دیگر دافا را تمرین نمی‌کنم. گفتم: «می‌خواهم درباره این دو بازداشت صحبت کنم. اولین بار می‌دانستم که به‌عنوان تمرین‌کنندگان فالون گونگ، ما همه افراد خوبی هستیم و هیچ کار اشتباهی انجام نداده‌ایم. عصبانی شده بودم و وابستگی به رقابت‌جویی داشتم و حقایق درباره دافا و آزار و شکنجه را برای مأموران در آن شعبه روشن نکردم.

«بار دوم، حقایق را برای پلیس روشن کردم. با این حال، ذهنم هنوز هم به اندازه کافی خوب نبود. به‌طور کامل به پلیس در درک کامل حقایق کمک نکردم. قلبی مهربان را حفظ نکردم این بار، وقتی به خانه بروم، بدون توجه به اینکه با چه شرایطی مواجه می‌شوم از اصول حقیقت-نیکخواهی-بردباری پیروی خواهم کرد.»

رئیس بازداشتگاه گفت: «آنچه تو گفتی خوب بود. حالا می‌توانی به خانه بروی.» دو ماه بعد، یکی از اعضای اداره ناحیه به من گفت که رئیس کمیته امور سیاسی و حقوقی می‌خواهد با من صحبت کند.

استاد بیان می‌کنند:

«با پیروی از عقل و منطقی بودن به فا اعتبار بخشید، با خردمندی حقیقت را روشن کنید و بانیکخواهی مردم را نجات دهید.» («منطقی بودن» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)

احساس کردم که از این فرصت باید برای روشنگری حقیقت به این فرد بهره ببرم. زمانی که به آنجا رفتم، رئیس اداره ناحیه و سرپرست روستایم نیز آنجا حضور داشتند. آنها به دنبال یافتن بهانه‌ای برای دستگیری من بودند. با آنها درباره اصول دافا صحبت کردم و اینکه چطور تمرین‌کنندگان با ازخودگذشتگی در حال کمک به دیگران بوده‌اند.

آنها گفتند: «تو با موفقیت از این مسئله اجتناب کردی. فردا یک جلسه با تمرین‌کنندگان محلی برگزار خواهد شد. آیا می‌توانی سخنرانی کنی؟»

فکر کردم: «این یک فرصتی برای اعتباربخشی به دافا است. حتما می‌روم. «روز بعد آنها ما را مجبور کردند تا جلسه‌ای داشته باشیم. طرح اولیه آنها این بود که کسی که دافا را انکار کرده بود برای بقیه سخنرانی کند و ما را تحت شستشوی مغزی قرار دهد. با این حال، آن فرد در آن روز به شهر دیگری رفت و به جلسه نیامد. بنابراین ما شروع به صحبت در مورد تجربیات تزکیه‌مان کردیم. اتاق جلسه با افکار درست ما پر شده بود.

استاد بیان می‌کنند:

«بنابراین به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، چیزی که واقعاً برجسته هست، وقتی است که بتوانید استوار باشید و چنان افکار درست مستحکمی داشته باشید که هیچ چیز نتواند شما را به نوسان درآورد. محکم و استوار باشید مانند الماس، یا گرانیت، آنگاه هیچ چیز نمی‌تواند شما را تحت تأثیر قرار دهد- شیطان صرفاً با دیدن شما خواهد ترسید. اگر هنگام مواجهه با شرایط دشوار، فکر شما بتواند حقیقتاً درست باشد، آنگاه وقتی با آزار و شکنجۀ شیطان مواجه شوید و وقتی با مداخله روبرو شوید، صرفاً یک جمله از شما که با افکار درست و استوارتان تقویت شده باشد می‌تواند فوراً شیطان را متلاشی کند و باعث می‌شود کسانی که توسط شیطان مورد استفاده قرار می‌گیرند، برگردند و بگریزند. باعث می‌شود آن آزار و شکنجۀ شیطان [که] برای شما [برنامه‌ریزی‌شده] متلاشی شود، و باعث می‌شود آن مداخلۀ شیطان با شما، بدون باقی ماندن اثری از آن، ناپدید شود. یک فکر به‌وجود آمده از باور درست، تمام این کار را انجام خواهد داد. و هر کسی بتواند آن افکار درست را به‌طور مستحکم نگه دارد و این مسافت را طی کند، تبدیل به خدای باشکوهی می‌شود که توسط دافا ساخته شده است.» («آموزش فا در كنفرانس بین‌المللی فای ایالات متحده‌ی غربی»)

تا زمانی که افکار درست‌مان را حفظ کنیم، استاد به ما در متلاشی کردن آزار و شکنجه شیطانی کمک خواهند کرد.

غلبه بر مشکلات برای روشنگری حقیقت

در سال 2001 شروع به روشنگری حقیقت برای مردم کردیم. با کمک تمرین‌کنندگان با مهارتهای فنی، توانستیم از یک دستگاه کپی و چاپگر برای تهیه بروشورها استفاده کنیم. بعدها یک رایانه دست دوم به ما داده شد و خودمان نحوه دانلود، ویرایش و چاپ مطالب را یاد گرفتیم. ما با همکاری بسیاری از تمرین‌کنندگان محل‌های تولید مطالب زیادی را به‌صورت محلی راه‌اندازی کرده‌ایم.

در ابتدا گروهی از ما مطالب را تا نیمه‌شب توزیع می‌کرد. بعدها در سال 2005 حقایق را بصورت رودررو روشن می‌کردیم. در سال 2013 با استفاده از تلفن‌های همراه شروع به نجات افراد بیشتر کردیم.

در طول این سال‌ها بر تلاش‌های‌مان مداومت ورزیده‌ایم. من و همسرم با موفقیت بیش از 10 هزار نفر را متقاعد کردیم که از حزب کمونیست چین و سازمان‌های وابسته به آن کناره‌گیری کنند.

استاد بیان می‌کنند:

«در حال حاضر مهم‌ترین چیز نجات موجودات ذی‌شعور است، نجات افراد بیشتر! این مهم‌ترین چیز است.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2007»)

دوره اصلاح فا نزدیک پایان است. ما این زمانی را که استاد برای تزکیه خوب خودمان به ما بخشیده‌اند، گرامی خواهیم داشت، از افکار درست برای ازبین بردن شیطان استفاده می‌کنیم، موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات خواهیم داد، عهد و پیمان‌های ماقبل تاریخی‌مان را به‌انجام خواهیم رساند و استاد را ناامید نخواهیم کرد.