(Minghui.org) در 30 سالگی با همسرم ازدواج کردم و با آموزه‌های دافا در ذهنم توانسته‌ایم زندگی خانوادگی هماهنگی داشته باشیم، اما طی سال‌ها متوجه شده‌ام که بهترین راه برای اینکه کمکش کنم تا درک کند چرا باید برای مشارکت در فعالیت‌های دافا به سایر تمرین‌کنندگان بپیوندم، این است که با او صادق و صریح باشم.

در اینجا مایلم این مسئله را به‌اشتراک بگذارم که چگونه ترس و احساسات بشری‌ام را رها کردم تا در مسیر تزکیه‌ام ثابت‌قدم بمانم.

رها کردن ترس نتایج مثبتی را به‌ارمغان می‌آورد

همسرم دافا را تمرین‌ نمی‌کند، اما با من ازدواج کرد، زیرا مادرش سابقاً دافا را تمرین‌ می‌کرد و معتقد بود که من شخص خوبی هستم.

از زمانی که آزار و اذیت دافا به‌دست حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آغاز شد، همسرم مرا از حضور در مطالعات گروهی فا منع می‌کرد، زیرا نگران امنیتم بود. نگرانی‌اش را درک می‌کردم، بنابراین به دروغ می‌گفتم که یک بار در هفته باید برای اضافه‌کاری بمانم تا بتوانم بدون اطلاع او به مطالعه گروهی بروم.

اگرچه می‌دانستم که دروغ گفتن مخالف اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری است، خودم را متقاعد می‌کردم که مشکلی نیست، چراکه پیوستن به مطالعات گروهی فا درست‌ترین کار است.

یک شب پس از بازگشت به خانه همسرم پرسید که آیا واقعاً از سر کار برمی‌گردم یا نه. پاسخ مثبت دادم، اما او گفت که با محل کارم تماس گرفت و همکارانم گفتند که آنجا نیستم. هیچ انتخابی نداشتم، جز اینکه حقیقت را بگویم.

به او گفتم از زمانی که ازدواج کرده‌ایم، هر هفته به مطالعه گروهی فا می‌روم و نمی‌خواستم او نگرانم شود، به همین دلیل دروغ می‌گفتم.

وقتی احساسات بشری‌ام را رها کردم و حقیقت را به او گفتم، احساسی شبیه این داشتم که بدنم ناگهان منبسط و گسترده شد. او در سکوت به حرف‌هایم گوش داد و تصمیم گرفت اجازه دهد یک بار در هفته به مطالعه گروهی بروم.

باور قوی‌مان به دافا می‌تواند اطرافیان‌مان را تغییر دهد

درحالی که درباره مطالعه گروهی فا با همسرم صادق بودم، اما هنوز ترس دیگری داشتم- جرأت نداشتم به او بگویم که مطالب دافا را بین مردم توزیع می‌کنم.

یک بار پس از بازگشت از یک سفر کاری به خانه، همسرم در جستجوی سوغاتی کیفم را گشت، اما بجای یافتن سوغاتی مطالب دافا را یافت. باید حقیقت را می‌گفتم.

به او گفتم که چرا زندگی‌ام را به‌خطر می‌اندازم تا درباره حقایق دافا به مردم بگویم: «مردم باید درک کنند که فالون دافا در واقع برای همه خوب است، تا دیگر با تمرین‌کنندگان دافا دشمن نباشند. این بسیار مهم است.»

او به من گفت مراقب خودم باشم و از آن به بعد، هرگز مانع روشنگری حقیقت من برای مردم نشد.

طی زمانی که هزاران تمرین‌کننده از جیانگ زمین- دیکتاتور سابق حزب کمونیست چین که آزار و شکنجه فالون دافا را راه‌اندای کرد- شکایت می‌کردند، من نیز شکایتی نوشتم و آن را به دادگاه عالی ارسال کردم. ابتدا به همسرم نگفتم، چراکه نمی‌خواستم نگرانم شود.

اما مدت کوتاهی پس از آن، دادگاه عالی بسیاری از شکایات را به دادگاه محلی‌مان بازگرداند. می‌دانستم که دادگاه محلی به‌زودی با ما تماس می‌گیرد، بنابراین بهتر بود که همسرم ابتدا از زبان خودم درباره آن می‌شنید.

زمانی که پلیس برای تأیید آدرس‌مان آمد، همسرم وحشت‌زده شد، اما عزمم برای ادامه این مسیر و اینکه دچار تزلزل نشدم، درنهایت کمکش کرد تا ترسش را رها کند.

مأمور پلیسی با من تماس گرفت. به او گفتم که من درواقع از جیانگ شکایت کرده‌ام و درباره حقایق دافا نیز به او گفتم. پس از آن، دیگر هیچ کسی بخاطر این مورد مزاحمم نشد.

ذهن تمرین‌کننده نباید تحت تأثیر احساسات بشری قرار گیرد

این فکر را داشتم که باید چاپگری تهیه کنم تا برای نجات تعداد بیشتری از مردم مطلب تولید کنم، اما همسرم در ابتدا اجازه این کار را به من نمی‌داد.

وقتی یکی از هم‌تمرین‌کنندگان در منطقه ما مجبور شد مدتی کار تهیه مطالب روشنگری حقیقت را تعطیل کند، به خودم گفتم که باید کارش را ادامه دهم، زیرا آن مطالب به صدها نفر کمک کرده تا از حقایق دافا آگاه شوند- فردی باید مکانی برای این منظور راه‌اندازی می‌کرد.

به همسرم گفتم که یک چاپگر آورده‌ام تا در چاپ مطالب کمک کنم، زیرا آن تمرین‌کننده موقتاً در دسترس نیست. او با این کارم موافقت کرد و پس از بازگشت آن تمرین‌کننده به کارش، مرا از تهیه مطالب منع نکرد. اهمیتی نمی‌داد که پولم را صرف خرید ملزومات تهیه مطالب می‌کنم. گاهی حتی برای خرید ملزومات همراهی‌ام می‌کرد. بعد از مدتی یک چاپگر جدید نیز خریدیم.

یک بار، اداره پلیس محلی با ما تماس گرفت و گفت که قصد دارند به خانه‌مان بیایند و گزارشی از من تهیه کنند. همسرم ابتدا بسیار نگران شد. ازآنجا که نمی‌دانستم چه کاری دارند، چاپگر را مخفی کردم.

حالا کارم را ازسر گرفته‌ام و مطالب بیشتری را نیز تهیه می‌کنم.

مسئول بودن نسبت به موجودات ذی‌شعور

خانواده‌ام طی این سال‌ها به‌خاطر من چیزهای زیادی را تجربه کرده است، اما مصمم هستم که در مسیر تزکیه‌ام به‌خوبی گام بردارم. فقط با خوب عمل کردن می‌توانیم واقعاً نسبت به خانواده‌مان و موجودات ذی‌شعور مسئول باشیم. اگر همیشه سعی کنم حقیقت را از خانواده‌ام پنهان کنم و در این باره نگویم، آنها به سمت نیروهای شیطانی هُل داده می‌شوند تا با من مداخله کنند. نباید اجازه دهم چنین اتفاقی برای‌شان رخ دهد.

بسیار خوش‌اقبالم که مرید دافا هستم. از استاد سپاسگزارم که مراقب من بوده‌اند، ذهن و بدنم را پاکسازی کرده‌اند و این فرصت را به من می‌دهند تا در روند اصلاح فا مشارکت داشته باشم!