(Minghui.org) درود، استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان!

من دانشجوی کالج و تمرین‌کننده فالون دافا هستم که چهار سال پیش به سئول، کره جنوبی آمدم.

آشنا‌شدن با دافا در سن جوانی

در اوایل بهار سال ۱۹۹۸، عمویم، فالون دافا را به مادر و پدرم معرفی کرد. دافا بخش‌ جدایی‌ناپذیری از زندگی‌ام شد. در آن زمان فقط سه سال داشتم. صحنه‌هایی را که به هنگام مطالعه فا با تمرین‌کنندگان بزرگسال مشاهده می‌کردم هنوز در ذهنم زنده و روشن هستند.

متأسفانه، بعد از اینکه ما تمرین‌کننده شدیم، طولی نکشید که محیط تزکیه تغییر کرد زیرا فالون دافا در سال بعد ممنوع شد. خانواده ما در تلاش برای افزایش آگاهی مردم درباره آزار و اذیت، متحمل رنج‌های بسیاری شدند.

استاد همیشه از ما محافظت کردند. شبها با تمرین‌کنندگان بزرگسال فلایرها را توزیع می‌کردم و به میدان تیان‌آن‌من در پکن می‌رفتم تا حق تمرین دافا را درخواست کنم. هر بار که سالم به خانه بازمی‌گشتیم، از استاد به‌خاطر محافظت از ما تشکر می‌کردیم. در طول سال‌هایی که بزرگ می‌شدم، همیشه می‌توانستم حفاظت از سوی استاد را احساس کنم. استاد کاملاً از من محافظت می‌کردند تا تحت‌تأثیر شرایط در جامعه فاسد قرار نگیرم، درحالی‌که در فا جذب می‌شدم می‌توانستم آرامش و شادمانی را ذهنم احساس کنم.

مواجهه با اهریمن خواب

در ژوئیه سال ۲۰۱۴ وارد کره شدم و به تزکیه دافا ادامه دادم. وقتی اولین بار به محل تمرین رفتم، نزدیک بود اشک بریزم. فضای داخلی محل تمرین درخشان و گسترده بود. تصویر استاد در مرکز دیوار آویزان شده بود و نور ساطع می‌کرد. در آن لحظه، واقعاً خوشحال بودم و قلبم را گرمایی از انرژی فرا گرفته بود. هنگام مطالعه کتاب جوآن فالون با تمرین‌کنندگان، چهره همه افراد بسیار صلح‌آمیز به نظر می‌رسید.

هنگامی که برای اولین بار به سئول رسیدم و فا را مطالعه کردم، با مداخله مواجه شدم. به دلیل خواب‌آلودگی، زمان مطالعه فا را از دست می‌دادم، یا در طول مطالعه فا، به خواب می‌رفتم. تلاش بسیار زیادی کردم تا بر این مشقت غلبه کنم.

گروهی از تمرین‌کنندگان تصمیم گرفتند در ساعت ۹ صبح برای مطالعه فا همدیگر را ببینند. قبل از رفتن به رختخواب، افکار درست قوی فرستادم و چند زنگ هشدار تنظیم کردم تا اطمینان حاصل کنم که از خواب بیدار می‌شوم. اما زمانی که بیدار شدم، ساعت از ۹ صبح گذشته بود، بسیار عصبانی و مضطرب بودم به‌طوری که می‌خواستم دراز بکشم و گریه کنم و بیدار نشوم. بعد، با چشم سوم خودم را دیدم که روی زمین، روی کف بتنی دراز کشیده‌ام و شنیدم که استاد از پشت سرم می‌گویند: «بلند شو!» ابتدا متوجه نشدم، اما بعد از چند ثانیه، شوکه شدم. درک کردم که استاد درحال کمک به من بودند.

استاد بیان کردند:

«یک پدیده‌‌‌‌‌‌‌‌‏ی بارز در تزکیه‌‌‌‌‌‌‌‌‏ شماها وجود دارد، اینکه، بعد از اینکه مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‏ای را خوب انجام نداده‌‌‌‌‌‌‌‌‏اید، فقط غرق در پشیمانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‏شوید، و آن کار را از نو انجام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‏دهید. اگر خیلی به‌خاطر آن تأسف بخورید یک وابستگی دیگر است. یک‌‌‌‌‌‌‌‌‏بار که کار اشتباهی انجام داده‌‌‌‌‌‌‌‌‏اید، دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‏اید کجای کار اشتباه بوده، و متوجه‌‌‌‌‌‌‌‌‏ آن شده‌‌‌‌‌‌‌‌‏اید، آن‌وقت دفعه‌‌‌‌‌‌‌‌‏ بعد آن را خوب انجام دهید، آن را دوباره انجام دهید. اگر زمین بخورید و بیفتید، و به جای بلند شدن همان جا دراز بکشید، (حضار می‌‌‌‌‌‌‌‌‏خندند) هیچ خوب نیست.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

برخاستم و با عجله به محل مطالعه گروهی فا رفتم. از آن به بعد، هر زمان که در طول مطالعه فا احساس خواب‌آلودگی می‌کردم، پاهایم را در موقعیت لوتوس کامل قرار می‌دادم یا می‌ایستادم. درحالی‌که به درون نگاه می‌کردم، متوجه می‌شدم که اغلب اوقات، وقتی افکار و نگرش نادرستی داشته باشم، اهریمن خواب باعث می‌شد خواب‌آلود شوم یا به خواب بروم.

هنگامی که در طول مطالعه فا به خواب نمی‌رفتم، هیجان‌زده می‌شدم، اما طولی نمی‌کشید سرم احساس سنگینی و خواب‌آلودگی می‌کرد. سعی کردم با تمرکز بر فا، از تمام افکار مداخله‌کننده خلاص شوم و اراده‌ام قوی‌تر شد. بدون در نظر گرفتن اینکه چقدر مؤثر است، قلبی پایدار و خالص را حفظ کردم تا هر روز مطالعه فا را ادامه دهم. سپس، متوجه شدم که به هنگام مطالعه فا می‌توانم بر حالت خواب‌آلودگی غلبه کنم.

مشارکت در ارتقاء شن یون

برای اولین بار در اواخر سال ۲۰۱۴، در ارتقاء شن یون برای سال ۲۰۱۵ شرکت کردم. هماهنگ‌کننده به تمرین‌کنندگان جوان در محل تمرین اصلی گفت که متن معرفی شن یون را حفظ کنند.

هماهنگ‌کننده پیشنهاد کرد که من باید شن یون را در مدارس به زبان چینی معرفی کنم. احساس ‌کردم که این کار باید بسیار چالش‌برانگیز باشد، بنابراین از انتخاب این چالش اجتناب کردم. اما نمی‌خواستم هماهنگ‌کننده را ناراحت کنم، بنابراین تصمیم گرفتم اطلاعات مربوط به معرفی را حفظ کنم.

هفته بعد پس از مطالعه گروهی فا، هماهنگ‌کننده از ما خواست تا قبل از اینکه برای معرفی شن یون بیرون برویم، آنچه را تاکنون حفظ کرده بودیم به‌عنوان آزمون ازبر بخوانیم. بسیار خجالت‌زده بودم چون نمی‌توانستم جلوی جمعیت صحبت کنم. وقتی نوبت به من رسید، بسیار عصبی بودم به‌طوری‌که نتوانستم به‌خوبی آنچه را حفظ کرده بودم به یاد بیاورم. خیلی خجالت کشیدم و گریه کردم. انتظار داشتم مورد انتقاد قرار گیرم. با‌این‌حال، تمرین‌کنندگان لبخند زدند و مرا تشویق کردند که دوباره تلاش کنم. با کمک تمرین‌کنندگان، شجاعت و اعتمادبه‌نفسم را دوباره به دست آوردم. از آن زمان به بعد توانسته‌ام بهتر عمل کنم. سپس، شن یون را به زبان چینی به دانش‌آموزان کره‌ای معرفی کردم که زبان چینی را در مدارس زبان تحصیل می‌کردند.

هر زمان که فرصتی را پیدا می‌کردم، شن یون را به اساتید و همکلاسی‌هایم در دانشگاه معرفی می‌کردم. یک‌بار کلاسی با عنوان اصلی «جشنواره» وجود داشت. استاد از دانشجویان درباره جشن‌هایی می‌پرسید که درباره آنها آگاهی داشتند. از این فرصت برای ترویج شن یون استفاده کردم. دانشجویان به آن علاقه‌مند شدند و مدام می‌گفتند: «وای!» پروفسور گفت: «این واقعاً زیبا است. می‌خواهم این نمایش را تماشا کنم.

وقتی شن یون را معرفی می‌کنم دیگر به سایرین تکیه نمی‌کنم. هنگامی که بروشورهای شن یون را در خیابان‌های اصلی توزیع می‌کردیم، تمرین‌کننده کره‌ای وضعیتی اضطراری برایش پیش آمد و مجبور شد محل را ترک کند. اعتمادبه‌نفسم از بین رفت، خیابان‌ها برایم ناآشنا و مردم غریبه بودند. احساس خجالت و ترس می‌کردم چون مهارت‌هایم درخصوص صحبت به زبان کره‌ای ضعیف بود. سپس متوجه شدم که این فرصتی بود تا وابستگی تکیه بر دیگران را رها کنم؛ ازآنجاکه تزکیه به من بستگی دارد، باید مسیرم را خودم طی کنم. در تزکیه چیزی تحت عنوان تکیه بر دیگران وجود ندارد. طولی نکشید که این‌ وابستگی را تشخیص دادم، افکار درست فرستادم و احساس کردم که استاد در کنارم هستند. دیگر نمی‌ترسیدم.

هنگامی که شن یون برای نمایش اجراهایش به کره جنوبی آمد، برای اولین بار نمایش را دیدم. طی نیمه اول این نمایش چهره‌ام پوشیده از اشک بود. نمی‌دانستم چرا، اما از اعماق قلبم، احساس می‌کردم که تحت‌تأثیر قرار گرفته و سپاسگزار بودم. درست مانند آنچه استاد بیان کردند:

«صرف‌‌‌‌‌‌‌‌‏نظر از این که فرد در کدام گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‏ی دنیا زندگی کند، مردم وقتی این فرهنگ و آنچه را که دربردارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‏بینند، همگی پیوندی با آن احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌‏کنند، انگار که شخصاً آن را قبلاً تجربه کرده باشند، یا آنجا بوده باشند. همه این احساس را دارند.» («مریدان دافا باید فا را مطالعه کنند» از مجموعه آموزش‌ها، جلد ۶)

روشنگری حقیقت در دانشگاه

در طول دوره کالجم، از اصول دافا، حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کردم و حقیقت را برای اساتید و دوستانم روشن کردم. از تجربه‌ام برای بیان حقیقت استفاده کردم. تکالیف یا مقالات کلاسی‌ام را با استفاده از دیدگاه‌های مختلف به حقیقت درباره دافا مرتبط می‌کردم. وقتی موضوع درباره حقوق بشر بود، از نقض حقوق بشر تمرین‌کنندگان فالون دافا توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) صحبت می‌کردم وقتی موضوع تاریخ بود، درباره چگونگی تأسیس حزب کمونیست چین و جنبش‌های سیاسی‌اش صحبت می‌کردم. در کلاس هنر، شن یون را تجزیه و تحلیل کرده و آن را از زاویه هنر خالص و پاک معرفی می‌کردم. هنگامی که مردم در اطرافم با مسائل و مشکلات شخصی دست به گریبان بودند، با صحبت کردن درباره آزار و اذیتی که به‌عنوان یک کودک در چین متحمل شده بودم، حقیقت را به آنها می‌گفتم.

هنگامی که نیمسال گذشته یک دوره مقدماتی در کلاس درس ادبیات چینی را گذراندم، ابتدا طرفدار سبک آموزشی استاد بودم، اما بعد متوجه شدم که استاد حزب کمونیست را تحسین می‌کند و من نمی‌دانستم که چرا شگفت‌زده و ناراحت هستم. چرا او وقتی که درباره تاریخ و ادبیات چین اشراف کامل دارد، حزب کمونیست را به‌خاطر از بین بردن فرهنگ چین ستایش می‌کند؟ همچنین، ناراحت بودم از اینکه احتمالاً تأثیری بدی بر دانشجویانی می‌گذارد که به آنها درس می‌دهد.

احساس آرامش نداشتم و عصبانی بودم. از خودم پرسیدم، چرا عصبانی هستم؟ می‌دانستم که باید از فا محافظت کنم و افکار منفی زیادی نداشته باشم. به درون نگاه کردم و متوجه شدم که هنوز به احساسات وابستگی دارم.

استاد بیان کردند:

«می‌خواهید کاری انجام دهید، نمی‌خواهید کاری انجام دهید، خوشحال هستید، غمگین هستید، به چیزی عشق می‌ورزید، از چیزی متنفر هستید- هر چیزی در جامعه کاملاً از احساسات می‌آید.» (جوآن فالون)

وقتی ایده استاد با من مطابقت داشت، نسبت به او احساس احترام داشتم و او را تحسین می‌کردم، اما وقتی در تضاد با ایده‌هایم بود، عصبانی و ناامید می‌شدم. متوجه شدم که باید این احساس حاکی از عشق و تنفر را از دست بدهم و بخشنده و باگذشت باشم زیرا آن استاد کالج، تمرین‌کننده نیست.

پس از رسیدن به این نتیجه‌گیری، به دنبال راهی بودم تا به‌طور بی‌طرفانه‌ای با استاد صحبت کنم. در پایان کلاس، به او نزدیک شدم و افکارم را به او گفتم. او با نقطه‌نظراتم بسیار موافق بود.

پس از صحبت ما، هر زمان که موضوع مربوط به کمونیست مورد بحث قرار می‌گرفت، استاد به شیوه‌ای طنز‌آمیز و اندیشمندانه شروع به انتقاد از حزب کمونیست می‌کرد. و دقیقاً همانند تمرین‌کنندگان که به بهبود مسیر تزکیه‌شان ادامه می‌دهند، استاد روز به روز در کلاس نقطه‌نظراتش را عوض می‌کرد. برای دانشجویان بسیار مایه خوشبختی است که استاد دست به انتخاب درستی زد.

روشنگری حقیقت در مکان‌های گردشگری

هنگامی که برای اولین بار در روشنگری حقیقت در مکانی با جاذبه گردشگری شرکت کردم، مردم مرا مورد توهین قرار می‌دادند. اغلب گریه می‌کردم و مجبور بودم از میان بسیاری از آزمون‌های شین‌شینگ گذر کنم. نمی‌دانستم چگونه به تمام سؤالات پاسخ دهم. بنابراین، اطلاعات درخصوص روشنگری حقیقت درباره فالون دافا را از وب‌سایت مینگهویی به دست می‌آوردم و حفظ می‌کردم. همچنین با یکی دیگر از تمرین‌کنندگان همکاری می‌کردم که در روشنگری حقیقت به‌خوبی عمل کرده و اطلاعات بسیاری داشت.

یک بار حقیقت را برای چهار مرد میانسال روشن کردم که به نظر می‌رسیدند از اعضای حزب بودند. اما آنها مرا مورد دشنام قرار دادند و نگاهی تحقیر‌آمیز داشتند. وقتی چند کلمه حاکی از ناراحتی و خشم را اضافه کردم، آنها حتی بیشتر تحریک شدند و درحالی‌که مرا احاطه کرده بودند، با صدای بلند شروع به خواندن آهنگ حزب کمونیست چین کردند. چهره آنها سیاه و قرمز بود و نگاه شرورانه‌ای داشتند. خیلی ترسیده بودم. پس از آمدن به خانه، گریه کردم و گریه کردم. در زندگی‌ام هرگز تا این حد مورد بدرفتاری قرار نگرفته بودم. علاوه‌براین، وقتی به دافای باارزش توهین می‌کردند، نمی‌توانستم کاری انجام دهم. پس از اینکه لحظه‌ای به آن صحنه فکر می‌کردم، اشک می‌ریختم، اما اعتمادبه‌نفسم درخصوص روشنگری حقیقت را از دست ندادم، فکر کردم که این درد و رنجی است که باید بر آن غلبه کنم.

استاد بیان کردند:

«قبلاً به شما گفتم که نیکخواهی (شَن) چیزی نیست که بتوان به آن تظاهر کرد، همچنین حالتی نیست که آن را در سطح و ظاهر حفظ کرد. نیکخواهی حقیقتاً از درون می‌آید و فقط از طریق تزکیه نمایان شده و کسب می‌شود. وقتی شما روبروی موجودات ذی‌شعور قرار می‌گیرید، به محض اینکه کلمات از دهانتان خارج می‌شود و به محض اینکه افکارتان پدیدار می‌شوند، آنها قادرند عناصر بد و چیزهای بدی که مردم دنیا را مسموم کرده است و در ذهن مردم موجودیت دارد را متلاشی کنند. و آنگاه مردم به درک آن می‌رسند و شما خواهید توانست آنها را نجات دهید. بدون به‌کار بردن قدرت عظیم نیکخواهی حقیقی، نمی‌توانید آن چیزها را از بین ببرید. و در روشنگری حقیقت هیچ [نتیجه‌ای] کسب نمی‌کنید.» («آموزش فا در کنفرانس فای۲۰۰۴ ایالات متحده» از آموزش فا در کنفرانس، جلد ۵)

این حادثه باعث شد که بر تزکیه نیک‌خواهی متمرکز شوم. هنگامی که مورد توهین قرار می‌گرفتم، مطمئن می‌شدم که نگاه خشمگینانه‌ای نداشته باشم و سعی می‌کردم آرامش ذهنم را حفظ کنم. وقتی با مردم با رحمت رفتار می‌کردم، تعداد تضاد‌ها به‌آرامی کاهش یافتند.

برای مدتی، مردم از من می‌پرسیدند: «چطور می‌توانی چنین رفتاری را در چنین سن و سالی داشته باشی؟» البته، ازآنجاکه می‌دانم دافا چیست، من چه کسی هستم و چه کاری را انجام می‌دهم، تحت‌تأثیر قرار نگرفتم. اما، متوجه شدم که وقتی چند بار به من گفته شد، باید به درون نگاه کنم.

متوجه شدم که به ایده جوان‌بودن خیلی وابسته هستم. بسیاری از تمرین‌کنندگانی که حقیقت را روشن می‌کردند مسن و تعداد کمی همسن من بودند. این نگرش را در خودم کشف کردم که فکر می‌کردم چون هنوز جوان هستم، اگر در تزکیه کوشا نباشم مورد بخشش قرار می‌گیرم. همچنین فکر می‌کردم که بدون اینکه همانند تمرین‌کنندگان سالمند کوشا باشم، می‌توانم مشکلات را پشت‌سر بگذارم.

بعد از تفکر درباره این نگرش، متوجه شدم که استاد را در چهره پدر فرض کردم. همان‌طور که والدین همیشه رفتار بد فرزندشان را می‌بخشند، فکر می‌کردم که استاد مرا می‌بخشند. به این موضوع با احساسات بشری نگاه می‌کردم. متوجه شدم که دافا شفقت را می‌آموزد، اما دارای الزامات جدی است، در آن احساسات وجود ندارد. از آن به بعد، تعداد کمی از افراد با من به‌عنوان یک کودک رفتار می‌کردند، اما می‌گفتند: «وای، یک فرد جوان فالون دافا را تمرین می‌کند!»

در کنار یک چراغ راهنمایی حقیقت را روشن می‌کنیم. اکثر افرادی که به‌خاطر چراغ راهنمایی متوقف می‌شوند، به صفحه نمایش دافا نگاه می‌کنند، اما به‌محض اینکه چراغ سبز می‌شود، می‌روند. بنابراین، اغلب این فرصت را از دست می‌دهم که آنها را به کناره‌گیری از ح.ک.چ. متقاعد کنم به‌خاطر اینکه چراغ راهنمایی به‌طور ناگهانی تغییر می‌کرد. سپس ناشکیبا می‌شدم چون نگران بودم که مردم بدون شنیدن حقیقت می‌رفتند. متوجه شدم که باید به درون نگاه کنم و متوجه شدم که نگران آنها بودم که اگر آنها را برای مدت طولانی نگه دارم تا حقیقت را به آنها بگویم، ممکن است با تأخیر برسند و چراغ سبز از دست بدهند. آنها سال‌های بسیاری منتظر ماندند تا حقیقت را بشنوند. چه اهمیتی خواهد داشت اگر یک چراغ راهنمایی را از دست بدهند؟ وقتی ذهنیتم را سروسامان دادم، مردم دیگر چراغ راهنمایی را وارسی نمی‌کردند. همچنین وقتی از آنها می‌خواهم چراغ راهنمایی را از دست بدهند گوش می‌کنند، زیرا آنچه باید به آنها بگویم مهم است.

یک بار، دو خانم بسیار جوان و زیبا در مقابل تابلوی نمایش فالون دافا و میزی که فلایرها را روی آن قرار داده بودیم ایستادند. وقتی به آنها نزدیک شدم و از آنها پرسیدم آیا به کمک نیاز دارند، یکی از آنها پرسید که این به چینی چه معنایی دارد. لبخند زدم و حقیقت را به آنها گفتم. او با دقت گوش کرد و ناگهان تحت‌تأثیر قرار گرفت و به دوستش گفت: «او خیلی خوب است! به‌نوعی می‌خواهم بیشتر درباره آن بشنوم.» وقتی متوجه شدم که او شفقت یک تمرین‌کننده را احساس کرد تحت‌تأثیر قرار گرفتم. وقتی صحبتم را به پایان رساندم، دوستش گفت: «ابتدا فکر کردم که شما کمی ضد حکومت هستید، اما هنگامی که به حقیقت آگاه شدم، می‌بینم که واقعاً میهن‌پرست هستید. فکر می‌کنم کاری واقعاً معنی‌دار را انجام می‌دهید و همه شما افراد خوبی هستند. من از باورهای شما حمایت می‌کنم. به کارتان ادامه دهید!»

استاد بیان کردند:

«وقتی متولد شدم، بسیاری از خدایان با من پایین آمدند. از آن زمان به بعد، هر سال این روی داد و خدایان به‌طور پیوسته پایین می‌آمدند. زمانی که آموزش فا را شروع کردم، آن خدایان مانند دانه‌های برف پایین آمدند- این اندازه زیاد بود. الان سن‌شان را حساب کردم، و از وقتی گسترش این فا را شروع کردم تا الان، آنها باید افراد جوان ۲۵ ساله باشند، که بسیاری از آنان واقعاً نجات پیدا نکرده‌اند. همگی آنان خدایان بودند که به زمین پایین آمدند و در سراسر دنیا پخش شدند.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶»)

مدت کوتاهی پس از اینکه این سخنرانی منتشر شد، یک مرد جوان کره‌ای دادخواست علیه جیانگ زمین را امضاء کرد. پس از آن، فلایر را بسیار با دقت مطالعه کرد که در آن اشاره می‌کرد: «فالون گونگ در سال ۱۹۹۲ توسط استاد لی هنگجی در چانگچون معرفی شد.» پس از خواندن آن، بسیار هیجان زده شد. او گفت: «سال۱۹۹۲، من در سال ۱۹۹۲ متولد شدم و امسال ۲۵ ساله هستم!» در آن زمان، به حدی شگفت‌زده شدم که نمی‌توانستم چیزی بگویم، اما احساس کردم که تحت‌تأثیر قرار گرفته بود.

تقدس دافا را احساس کردن

وقتی در مطالعه فا کوشا شدم و یک سختی را پشت‌سر گذاشتم، چند روز احساس عجیب و غریبی داشتم. احساس می‌کردم پاهایم روی زمین گام برمی‌داشتند، اما به نظر می رسید که در این فضا نبودم. هنگامی که یک گردشگر چینی را دیدم که از روستای هانوک بازدید می‌کرد، برای اولین بار احساس کردم که گردشگران چینی قبل از نزول به جهان پادشاهان مقدس و بزرگی بودند. ده‌ها میلیون سال انتظار آنها فقط برای این فلایر بود، به نظر می‌رسید بسیار ساده است. شاگردان دافا این مسئولیت را برعهده دارند که آنها را آگاه کنند. این آخرین امیدی است که منتظر آن هستند.

در طول این سال‌هایی که در خارج از کشور به تمرین تزکیه پرداختم، استاد بزرگترین و مقدس‌ترین چیز و زندگی دوباره‌ای به من دادند. وقتی که سال‌های تزکیه‌ام را به یاد می‌آورم، مهمترین چیز این بود که تحت هر شرایطی به‌وضوح به یاد داشته باشم که «یک تمرین‌کننده و مرید دافا هستم.» اگر فراموش نکنم که یک مرید دافا هستم، فای بیشتری از استاد به ذهنم می‌آید و به من کمک می‌کند تا بر مشکلات غلبه کنم.

سپاسگزارم، استاد. متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان.

(ارائه‌شده در کنفرانس فای آسیا ۲۰۱۸)