(Minghui.org) من یک مسئول دولتی بازنشسته 63 ساله هستم. از کودکی عاشق ورزش کردن بودم و تا قبل از 40 سالگی چی‌‌گونگ‎های مختلفی را آموختم که نتیجه چندانی از آنها نگرفتم. اگر به‌خاطر استاد لی و دافا نبود، همه اینها بیهوده می‎بودند و هنوز در سردرگمی زندگی می‌کردم.

در اکتبر سال 1997، افرادی را دیدم که با هم در میدان مرکزی تمرین می‎کردند. تابلوهای نمایشی درباره فالون دافا را خواندم که واقعًا مرا علاقه‎مند کردند. در همین زمان بود که سفرم برای بازگشت به خود واقعی و خانه اصلی‎ام را آغاز کردم. سه کلمه حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خاطراتی که برای مدت‌ها از ذهنم رفته بودند را زنده کردند و زندگی براساس این اصول را شروع کردم.

کمی بعد به تمرین گروهی صبحگاهی در میدان مرکزی پیوستم. در سال 1998 شوهرم مرا برای شرکت در یک تمرین گروهی بزرگ در شهرستانی دیگر همراهی کرد. دیدن هزاران تمرین‎کننده، افرادی از تمام اقشار جامعه و سنین مختلف، که تمرینات را به آرامی و زیبایی در هماهنگی انجام می‎دادند، احساس فوق‌العاده‌ای از تقدس به من داد. با تعداد بسیار زیادی از مردم که دافا را تمرین و بر اساس استاندارد اخلاقی بالا عمل می‎کنند، این واقعاً یک سرزمین پاک روی زمین است.

داشتن صداقت درباره موضوع پول

یک روز بیش از 200 نفر از ما در خانه یکی از هم‎تمرین‎کنندگان گردهم آمدیم تا به نوار صوتی فای استاد گوش دهیم. در زمان صرف ناهار، صاحب رستورانی که برای‌مان غذا آماده کرده بود، مشغول توزیع غذا بین ما بود و فقط سبد کوچکی را روی میز گذاشت تا دستمزدش را جمع‎آوری کند. او گفت: «همه شما افراد خوبی هستید. به شما اعتماد دارم و می‎دانم که حتی یک ریال هم کم و کاستی نخواهم داشت.»

در سال 1998 برای انجام تمرینات در یک بعدازظهر فوق‎العاده گرم به میدان مرکزی رفتم. در آن نزدیکی مرد سالخورده‌ای یخمک و بطری آب می‎فروخت. او به ما گفت: «امروز هوا به‎شدت گرم است. اگر هر کدام از شما آب می‎خواهید، اما پول ندارید، می‎توانید یک بطری بردارید و هر وقت توانستید پول آن را بپردازید. همه شما بدون هیچ فکری، پول گمشده را به مالک اصلی‎اش بازمی‎گردانید، بنابراین می‎دانم که پول مرا خواهید داد.»

بیست سال پیش در محل کارم، عادت داشتم به اتحادیه اعتباری کارکنان کمک کنم. یک روز بانویی به نام لین آمد تا 1000 یوآن سپرده‌گذاری کند. وقتی متوجه شد که به‌اشتباه 2000 یوآن به حسابش ریخته‌‌ام، بلافاصله به من اطلاع داد تا بتوانم آن را اصلاح کنم. از اینکه اینقدر درستکار بود، تشکر کردم. او در پاسخ گفت: «خواهش می‎کنم. من یک تمرین‎کننده فالون دافا هستم.» افسوس که در آن زمان اطلاعات تماسش را ننوشتم تا بعداً با او در ارتباط باشم، اما مطمئن هستم که او مزایای دافا را با بسیاری از مردم در زندگی‎اش به‎اشتراک گذاشته است.

«پیدا کردن افراد خوبی مانند شما دشوار است»

شوهرم شاهد بوده که من سالم هستم و از وقتی این تمرین را شروع کردم، هیچ دارویی مصرف نکرده و به پزشک مراجعه نکرده‌ام. با او درباره آموزه‎های دافا صحبت کرده‎ام، برای نمونه اینکه چرا مردم به بیماری مبتلا می‎شوند و این قانون که خوبی پاداش داده می‎شود، در حالی که بدی مجازات می‌شود. از آنجا که به‌طور کوشایی سعی کرده‌ام قاطعانه بر طبق اصول دافا رفتار کنم، شوهرم نیز ‌به‌تدریج نسبت به سایرین باملاحظه شده است.

حوالی سال نوی 2013، شوهرم با عجله به سرکار می‎رفت که کیف پولی را دم در ورودی مجتمع مسکونی پیدا کرد. داخل آن 1600 یوآن پول نقد، یک کارت بانکی و کارت شناسایی و چیزهای دیگری بود. اولین فکرش این بود: «همسرم یک تمرین‌کننده فالون دافا است که در هر شرایطی ملاحظه سایرین را می‎کند.» او کیف پول را به دفتر نگهبانی داد و سپس با من تماس گرفت و ماجرا را برایم تعریف کرد. او را تشویق کردم و گفتم که واقعاً طبق اصول دافا رفتار کرده است. این مدرکی عینی و واقعی دال بر این است که وقتی فردی دافا را تمرین می‎کند، تمام اعضای خانواده‌اش از مزایای آن بهره‎مند می‎شوند.

بعداً صاحب کیف پول به همراه نامزدش آمد تا از ما تشکر کند. از این فرصت برای گفتگو با آنها درباره آموزه‎های دافا و استاد استفاده کردم. آنها قبل از رفتن گفتند: «پیدا کردن افراد خوبی مانند شما این روزها دشوار است.»

در طول 20 سال تزکیه به این درک رسیده‌ام که دافا تنها امید ما است. به همین دلیل است که حزب کمونیست چین هرگز قادر به نابودی دافا و تمرین‎کنندگان آن نخواهد بود. امیدوارم که همه افراد با رابطه تقدیری بتوانند دافا را پیدا کنند.