(Minghui.org) مدت 22 سال است که فالون­ دافا را تمرین می‌کنم. خانواده‌ام بعد از اینکه دیدند چگونه به انسانی نیک‌خواه و بردبار تبدیل شده‌­ام، برای استاد لی­ هنگجی (بنیان­گذار فالون دافا) احترام بسیار زیادی قائل هستند.

چون شوهرم متصدی حفاری در دپارتمان آب است، از جو فاسد و اختلاس‌­هایی که در چین وجود دارد و برگرفته از حزب کمونیست چین است، بیزار شده بود.

در 1995 او از شغلش استعفاء کرد. شرکت خودش را با تخصص حفاریِ زیر آب­ به راه انداخت. او همچنین تجهیزات مخصوصی را تولید و طراحی کرد که باعث ­شد با شرکت­های بزرگی قرارداد­های سنگینی را ببندد، که سایر شرکت­ها قادر به انجام آن نبودند.

در سال 2003 وقتی­که مشغول احداث پایه­‌های پلی در زیر رودخانه ­زرد در استان نینگ­شیا بود، حادثه‌­ای اتفاق افتاد. یک کارگر به درون ماده سیمان مانندی که در زیر آب به عمق 20­ متر بود، افتاد. همه در وحشت و اضطراب بودند و کسی نمی‌دانست که چکار باید کرد.

شوهرم ناگهان فالون­ دافا را به یاد آورد و بلند فریاد کشید: «استاد خواهش می‌کنم کمکمان کنید.» در­آن لحظه کارگران متوجه یک طناب شدند و آن را به داخل آب پرتاب کردند. آن کارگر در اعماق آب طناب را به دور خود پیچید و دیگران توانستند او را از عمق آب به بالا بکشند. بعد­ها شوهرم به من گفت که استاد به آن­ها کمک کردند و آن کارگر را نجات دادند.

در سال 2007 همسرم تصادف کرد. اتومبیلش از بزرگراه خارج شد و درحالی‌­که بنزین از باکش نشت میکرد، اتوموبیلش چند­بار معلق زد. همۀ 4 سرنشین خودرو توانستند به صورت سینه­‌خیز از ماشین خارج شوند.

وقتی­که مأمور پلیس به صحنه تصادف رسید، حتم داشت که سرنشینان مرده­‌اند و فکر می‌­کرد که شوهرم و آن سه نفر دیگر شاهدان ماجرا هستند. هنگامی­‌که متوجه شد آن­ها نجات یافته و توانسته‌­اند سینه‌­خیز از خودرو خارج شوند، شگفت­‌زده شد. به شوهرم گفت که تصادف‌های مشابه زیادی را دیده اما هیچ­کسی تا به آن زمان نتوانسته جان سالم به در ببرد. او از اینکه می­‌دید خودرو در میان شعله­‌های آتش منفجر نشده، شوکه‌ شده بود.

اما شوهرم و آن سه نفر دیگر، فقط جراحات مختصری برداشته بودند و اتومبیل منفجر نشده بود. بعدها همسرم به من گفت: «چون می‌دانم فالون ­دافا خوب است، استادت از من محافظت کردند و جانم را نجات دادند.»

بعدها در شهر چانگ­چون اتوموبیلش با یک تانکر برخورد کرد. او و سایر سرنشینان، از جمله یک خانم باردار همگی سالم ماندند اما خودرو از بین رفت.

طولی نکشید که شوهرم مرد ثروتمندی شد. خویشاوندانش به ثروتش حسادت و گاهی سعی می­‌کردند که او را فریب دهند. یک بار به برادرزاده­‌اش کمک کرد که یک لندرور بخرد و او ۳۰۰ هزار یوان به جیب زد. یک برادرزاده دیگرش ۱۰۰ هزار یوان گرفت تا یک مته جدید سفارش دهد اما هیچ مته­‌ای خریداری نشد و آن پول هرگز برنگشت.

وقتی شوهرم فهمید که چگونه مورد سوء­استفاده قرار گرفته، بسیار ناراحت شد و با من تماس گرفت. به او گفتم بر طبق آموزه‌های فالون دافا، هر چیزی به دلیلی اتفاق می‌افتد. وقتی دیگران از تو سوء­استفاده می‌کنند، کیهان به تو تقوا (دا) خواهد داد و اگر تو از زندگی‌های قبلی‌ات به آنها بدهکار باشی، پس شاید در حال بازپرداخت آنها هستی. به این دلیل که انسان­های عادی این اصول را درک نمی‌کنند، کارهای بدی انجام می‌­دهند و به یکدیگر آسیب می­‌رسانند. اما تمرین­‌کنندگان این اصول را می‌­فهمند و می­‌دانند که چیزی را از دست نخواهیم داد.

همچنین یکی از اشعار استاد در هنگ­‌یین را برایش خواندم. او گفت: «بعد از صحبت کردن با تو احساس آرامش و هماهنگی می‌کنم.»

آموختن بخشش حقیقی

اما طولی نکشید که تزکیه­‌ام مورد آزمایش قرار گرفت. بعد از اینکه شوهرم مقادیری ثروت به‌­دست ­آورد، با زن دیگری وارد رابطه شد که این امر به شدت موجب برانگیختگی احساسات و خشمم برای مدتی طولانی شد.

بعد از اینکه با تمرین­‌کنندگان دیگر صحبت کردم، به‌­یاد ­آوردم هر­آنچه که با آن مواجه می­شویم، فرصت­‌هایی است برای آنکه از افکار بشری‌­مان آگاه شویم و آن­ها را رها کنیم. شروع کردم به رها کردن احساسات خشم و رنجشم و قلبم از نیک­خواهی و بردباری نسبت به همسرم پر شد.

یک بار وقتی به زنی که به‌­خاطرش به من خیانت کرده بود، ناسزا گفت، از او تقاضا کردم که مهربان باشد. او آهی کشید و گفت: «تو بسیار مهربان هستی. کار و تجارت ما خوب است به این­ دلیل که تو فالون­ دافا را تمرین می‌کنی.»

بعد از اینکه توانستم خشم و رنجشم را به‌طورکامل رها کنم، شوهرم به آن رابطه پایان داد.

من نهایت تلاشم را کرده‌­ام که با­توجه به اصول فالون ­دافا، حقیقت، نیک­‌خواهی، بردباری زندگی کنم. همسرم بعد از ده‌ها سال مشاهده­ رفتارم و شنیدن صحبت­‌هایم درباره­ آموزه­‌های دافا، شروع کرد که به دیگران کمک کند. برادر کوچکترش وضعیت مالی خوبی نداشت و همسرم برای خانواده‌­شان آپارتمان جدیدی را خریداری و شهریه­ دانشگاه دخترش را پرداخت کرد.

گاهی اوقات محل کارش در مناطق دور­افتاده است و زندگی می‌­تواند برای کارگران سخت باشد. شوهرم با غذاهای­­ خوب از آن­ها پذیرایی می­‌کند و حتی گاهی در روز تولدشان برای‌شان جشن می­‌گیرد.

به‌دلیل انحطاط جامعۀ­ چین، پیمانکاران اغلب برای سود بیشتر، از ارزان­ترین مواد استفاده می‌کنند، درعین حال قیمت بالاتری را برای مشتری درنظر می­‌گیرند. گاهی مسئول ­پروژه به همسرم می­‌گوید که اگر چند متر زمین را کمتر از میزان لازم حفر کند، مشکلی نیست ولی او همیشه به مشخصات مربوطه توجه و با توجه به آن تا عمق لازم حفاری می­‌کند.

هر زمان که او قراردادی را دریافت می­‌کند، همیشه به یاد می‌­آورد که از استاد برای کسب آن نعمت و ثروت تشکر کند. او می­‌گوید که احساس می­‌کند استاد از او و کارگرانش محافظت می­‌کنند.

به دلیل خوش­نامی­‌اش در داشتن صداقت و انجام بهترین کار، همه برای بستن قراردادها نزد او می‌آیند. همسرم می­‌گوید که او به‌دلیل حمایتش از فالون­ دافا و دانستن حقیقت، برکت یافته­ است. او مرا تشویق می­‌کند که در پروژه‌های روشنگری حقیقت شرکت کنم. به من می­‌گوید: «این پول مال توست، خانواده­ ­ما از هر نظر خوب است چون تو تمرین­‌کننده فالون ­دافا هستی.»