(Minghui.org) من صاحب یک آرایشگاه هستم و آنجا مکانی شده است که مردم دربارۀ فالون دافا و آزار و شکنجه صحبت میکنند.
هزینۀ زیادی از مشتریانم دریافت نمیکنم و صرفنظر از شغل یا وضعیت مالی آنها با همه به یک شکل رفتار میکنم. وقتی برخی از مشتریان بر سر قیمت چانه میزنند، کماکان همان سرویس را به آنها ارائه میدهم و درعین حال مبلغ کمتری از آنها درخواست میکنم. برخی از مشتریان میخواهند بیشتر بپردازند، اما با مهربانی آن را رد میکنم. اعتماد مشتریانم را کسب کردهام و آنها مرا به دوستان و خویشاوندانشان معرفی میکنند.
وقتی مشتریانم در انتظار دریافت خدمات هستند، به آنها پیشنهاد میکنم که کتابهای فالون دافا را که در اختیارشان قرار میدهم بخوانند. گاهی نوارهای ویدیوئی فالون دافا را برای آنها پخش میکنم.
یکی از مشتریان متعجب شد وقتی فهمید که فالون دافا در سراسر جهان تمرین میشود و تنها کشوری که آن را ممنوع کرده چین است. وقتی به خانه رفت این موضوع را به همسرش گفت و آنها بعدازظهر آمدند تا دیویدی من را ببرند. آنها دیویدی را با دوستانشان به اشتراک گذاشتند و رفتار مثبتشان نسبت به دافا به آنها برکت داد. از آن زمان کسب و کارشان نیز رونق گرفته است و اکنون آنها دارای یک شرکت مصالح ساختمانی و یک هتل هستند.
مراقبت از دیگران
یک روز صبح آقای چِن برای اصلاح مو آمد اما فراموش کرده بود با خود پول بیاورد. او مسافتی طولانی طی کرده بود و صبحانه صرف نکرده بود، بنابراین برایش صبحانه آوردم. او بسیار تحت تأثیر قرار گرفت.
آرایشگاه من و رستورانی که در مجاورت ما قرار دارد از یک منبع آب استفاده میکنیم. آنها بسیار مشغول هستند، بنابراین اغلب برای آنها آب میبرم.
آرایشگرهای دیگر معمولاً کارآموز قبول نمیکنند. من چند شاگرد را در این حرفه تعلیم دادهام. از آنها هیچ هزینۀ آموزشی دریافت نمیکنم و محل اقامت و خوراک به آنها میدهم و دستمزد پرداخت میکنم.
شاگردانم با دافا و آزار و شکنجه آشنا شدند و برخی از آنها کتابهای فالون دافا را خواندند. وقتی به زادگاهشان بازگشتند، آنچه یاد گرفته بودند را با سایر روستائیان درمیان گذاشتند.
وقتی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) بنرهایی برافراشت و به کسانی که تمرینکنندگان دافا را به مسئولین تحویل دهند جایزه پیشنهاد کرد، شاگردان من بنرها را پایین کشیدند.
مردم به حقیقت آگاه میشوند
آقای چیو مأمور وصول هزینههای آب و برق از سوپرمارکت منطقۀ ما است. در سال 2003 او متوجه شد که آن سوپرمارکت بهطور غیرقانونی از برق استفاده میکند، بنابراین کنتور برق را در مغازۀ من قرار داد. وقتی در سال 2004 شوهرم بهخاطر صحبت با مردم دربارۀ فالون دافا بازداشت شد، آقای چیو در مقابل جمعیتی ایستاد و گفت که ما افراد خوبی هستیم. او به پلیس گفت: «او پدر و مادری سالمند و کودکانی در منزل دارد. آنها خانوادۀ خوبی هستند. امیدوارم بتوانید او را به زودی آزاد کنید!»
پیس از سال 2008 شروع کردم تا برنامههای تلویزیون انتیدی را در آرایشگاهم پخش کنم و مشتریان از دیدن آنها لذت میبردند. آنها با مقایسۀ برنامههای انتیدی با برنامههای ح.ک.چ، متوجه شدند که تبلیغات ح.ک.چ چیست. چند روز پیش از بازیهای المپیک فردی در جستجوی تمرینکنندگان [به منطقۀ ما] آمد. صاحب یک چایفروشی گفت که هیچ تمرینکنندهای در این اطراف نیست و مرا از خطر بازداشت محافظت کرد.
در سال 2009 یک سالن آرایش در خانۀ اولیهام باز کردم. مالک آنجا شهردار روستا بود. وقتی دربارۀ فالون دافا و آزار و شکنجه آگاه شد، سعی کرد از من محافظت کند. وقتی ح.ک.چ شایعاتی منتشر کرد که تمرینکنندگان به خودشان داروهایی تزریق میکنند، یکی از مشتریان یک روز صبح آمد و گفت: «من میدانم که شما دارو تزریق نمیکنید. شما فرد بسیار خوبی هستید.»
هر روز از استاد درخواست میکنم که افراد با رابطۀ تقدیری را بهسمت آرایشگاه من هدایت کنند. کسانی که میدانند فالون دافا خوب است اغلب آن را به سایرین میگویند. سپس آنها نگران ایمنیام میشوند و درنهایت از من محافظت میکنند. آنها مرا مانند یکی از اعضای خانوادهشان درنظر میگیرند.
مجموعه روشنگری حقیقت