(Minghui.org) در طول هفته آلمدالن امسال در سوئد در برخی فعالیت‌ها به‌منظور افزایش سطح آگاهی درباره فالون دافا شرکت کردم. آلمادالن همایش مهمی در زمینه سیاست سوئد است که در آن بسیاری از مردم سخنرانی و سمینارهایی برگزار می‌کنند و میزبان رویدادهای دیگر می‌شوند.

من نیز با سایر تمرین‌کنندگان فالون دافا به اطراف سوئد رفتم تا مردم را درباره فالون دافا آگاه کنم.

از طریق این تجریبات، و با نگاه به درون و رها کردن وابستگی‌هایم، در پیدا کردن نقاط ضعفم گام‌های بسیار بلندی برداشتم.

تکیه بر تمرین‌کنندگان

چند ماه پیش در تزکیه‌ام تنبل شدم و دیگر نمی‌توانستم یک ساعت کامل با هردوپای ضربدری در حالت مدیتیشن بنشینم.

در طول هفته آلمدالن، از من و دو تمرین‌کننده خواسته شد که تمرین‌های فالون دافا، از جمله مدیتیشن یک ساعته را انجام دهیم.

وقتی که در روز اول سعی کردم یک ساعت مدیتیشن انجام دهم، پاهایم درد گرفت و سوزن سوزن شد، و درد طاقت‌فرسایی داشتم. در روز دوم شجاعت این را نداشتم که این کار را انجام دهم، بنابراین تمرین‌کننده دیگری جای من را گرفت. اما، آن تمرین‌کننده حاضر نشد دوباره جای من را بگیرد، بنابراین در طی دو روز بعدی، هنگام انجام تمرین مدیتیشن درد شدید را تحمل کردم.

کمی ناراحت شدم، چراکه فکر کردم تمرین‌کنندگان همیشه به دیگران کمک می کنند؛ چگونه این تمرین‌کننده درخواستم برای جایگزین شدن با من را رد کرد؟

رؤیایی را که چند شب پیش داشتم، بخاطر آوردم: در حال قراردادن لباس‌هایم در هوای آزاد بودم که برخی از آنها روی زمین افتادند. از دو تمرین‌کننده درخواست کردم که به من کمک کنند آنها را بردارم. تمرین‌کننده‌ای یکی از لباس‌ها را برداشت، آن را تکان داد، سپس مجدداً روی زمین انداخت. شوکه شدم و از سایر تمرین‌کنندگان گله و شکایت کردم. این تمرین‌کننده لبخند زد اما پاسخی نداد.

درک کردم که این رؤیا تذکری از جانب استاد، بنیانگذار فالون دافا بود: در زمان مواجهه با سختی‌ها، باید خودم را تزکیه کنم، بجای اینکه به هم‌تمرین‌کنندگان تکیه کنم. باید خودم به تنهایی این آزمایش را بگذرانم.

استاد بیان کردند:

«آن‌ها را نادیده بگیرید! وقتی آن‌ها را رها کنید، متوجه خواهید شد که سختی‌ها کوچک شده‌اند و شما بزرگتر شده‌اید. در یک گام بر آن‌ها غلبه خواهید کرد، و سختی‌ها هیچ خواهند شد. تضمین می‌‌شود که به این شکل باشد.» (سخنرانی در سیدنی)

آرام شدم و به محل معرفی رفتم. احساس کردم که هنگام انجام تمرین مدیتیشن پراز انرژی شدم و زمان خیلی سریع گذشت. روز بعد، توانستم که بدون هیچ احساس دردی مدیتیشن کنم.

وابستگی‌ها آشکار شدند

ازآنجاکه به زبان سوئدی آشنا نیستم، نمی‌توانستم با مردم صحبت کنم، بنابراین برای ساعت‌های زیادی تمرین‌های دافا را نمایش می‌دادم که خیلی خسته‌کننده بود. گاهی اوقات برای تنوع بروشور توزیع می‌کردم اما فاقد مهارت‌های ارتباطی لازم بودم. بنابراین واقعاً به تمرین‌کنندگان دیگر غبطه می‌خوردم.

احساس ناامیدی و درماندگی داشتم و خودم را به‌خاطر یادنگرفتن زبان سرزنش می‌کردم. همچنین بهانه‌ای پیدا می‌کردم مانند بیش ازحد مشغول بودن با برقراری تماس تلفنی با سرزمین اصلی چین به‌منظور آگاه کردن آنها درباره دافا، همچنین مطالعه فا و انجام تمرین‌ها.

به درون نگاه کردم و ذهنیت حسادت و به‌دنبال شهرت بودن را یافتم. این مرا ناراحت می‌کرد که به‌دلیل عدم توانایی‌ام در صحبت کردن به آن زبان، نقش پشتیبانی داشته باشم و اعتماد به نفسم ناگهان تنزل یافت.

استاد بیان کردند:

«موضوع حسادت بسیار جدی است، زیرا به‌طور مستقیم بر این مسئله که آیا بتوانید عمل تزکیه‌تان را کامل کنید تأثیر می‌گذارد. اگر حسادت از بین نرود، تمام افکاری که تزکیه کرده‌اید شکننده می‌شوند. این قانون وجود دارد: اگر در مسیر تزکیه، حسادت از بین نرود، فرد نمی‌تواند به ثمره حقیقی نائل شود، مطلقاٌ نمی‌تواند به ثمره حقیقی نائل شود.» (جوآن فالون)

سخنان استاد مرا ترغیب کرد که افکار درست بفرستم تا آن افکار بد را ازبین ببرم؛ مجبور بودم که آنها را رد کنم و نادیده بگیرم چراکه می‌بایست با گروه همکاری می‌کردم.

درکم از معنای تقوای عظیم

بعد از نگاه به درون وابستگی دیگری را یافتم. در طول مصاحبه با دو تمرین‌کننده دیگر، از من خواسته شد که افکار درست بفرستم. زمانی که متوجه شدم که من تنها فردی هستم که باید این کار را انجام دهم، افکار بسیاری از ذهنم گذشت.

فکر کردم: «چطور است که فقط یک نفر در حال فرستادن افکار درست است؟ آیا افکار درستم به‌اندازه کافی قدرتمند خواهد بود؟ بهتر بود که تمرین‌کنندگان دیگر هم به من می‌پیوستند.»

دوباره وابستگی‌ام به تکیه کردن به دیگران ظاهر شد. سعی کردم میدان انرژی‌ام را پاک کنم اما ذهنم نمی‌توانست آرام شود.

در محل برگزاری نم نم باران می‌بارید. ذهنم به‌قدری متزلزل بود که حتی یک رهگذر می‌توانست باعث آشفتگی، آزار یا ناراحتی‌ام شود. ناامید بودم و نمی‌توانستم بر فرستادن افکار درست تمرکز کنم.

همانطور که با تمرین‌کنندگان مصاحبه می‌کردند، متوجه شدم که باید افکار درست بفرستم. ذهنم روشن و افکارم قدرتمند شد.

دوباره به درون نگاه کردم و متوجه شدم که چرا احساس ناراحتی می‌کردم. در طلب تقوای عظیم بودن باعث شده بود که مضطرب و عصبی شوم. فکر می‌کردم که روشنگری حقایق درباره دافا تنها راهی است که بتوانم تقوای عظیمی را بنانهم.

اکنون که متوجه شدم چه چیزی مرا اذیت می‌کند، وابستگی دیگری را ازبین بردم.

سفر به اطراف سوئد به‌منظور آگاه کردن مردم درباره دافا

هنگام رفتن به سفری به اطراف سوئد با ماشین، که به‌منظور آگاه کردن مردم درباره دافا بود دوباره وابستگی‌ام به حسادت ظاهر شد. آن به اتفاق خاصی مربوط بود. به‌دلیل این اتفاق حتی به این فکر افتادم که در فعالیت‌های آتی شرکت نکنم.

ذهنم پر از رنجش و خشم بود تازمانی که نزدیک سفارت چین افکار درست فرستادیم. شنیدم که تمرین‌کننده‌ای از طریق بلندگویی با یکی از کارکنان سفارت در حال صحبت کردن است. می‌توانستم نیک‌خواهی و عزم راسخ تمرین‌کنندگان برای کمک به استاد در اصلاح فا را احساس کنم.

با خودم فکر کردم: «در حال انجام چه کاری هستم؟ تمرین‌کنندگان دافا در حال کمک به استاد در اصلاح فا هستند درحالی‌که من به‌دلیل برخی زیان‌های شخصی ناراحت هستم.»

متوجه شدم که دلیلم برای فرستادن افکار درست خودخواهانه بود. آن برای ازبین بردن وابستگی‌های بشری‌ام بود به‌طوری که بتوانم شخصاً رشد کنم بجای این به استاد در اصلاح فا کمک کنم.

استاد بیان کردند:

 «...اما مریدان دافا موجوداتی هستند که مأموریت‌هایی دارند و ازاین‌رو تزکیۀ دافا درطول دورۀ اصلاح فا متفاوت است. اگر به تزکیۀ شخصی وابسته باشید، پس آن یک وابستگی درنظر گرفته می‌شود!» («آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۵ کرانۀ غربی»)

درحالی‌که اشک در چشمانم جمع شده بود به استاد اعتراف کردم: «استاد اشتباه کردم!» فوراً افکار منفی‌ام پاک شدند. استاد از شما سپاسگزارم!