فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

ازمیان سختی‌های بسیار گذر کرده‌ام، اما اصلاً پشیمان نیستم

14 مارس 2018 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا از مغولستان داخلی، چین

(Minghui.org) سابقاً خیلی تندخو بودم. بعد از ازدواج متوجه شدم که شوهرم نیر همینطور است. علاوه بر این، او فقط به لذت‌های خودش اهمیت می‌داد و اصلاً مسئولیت‌های خانواده‌مان را برعهده نمی‌گرفت. بنابراین خیلی باهم بحث‌وجدل داشتیم.

زندگی خانوادگی تیره‌روزانه در آستانه نابودی

پس از تولد فرزندمان، برای مراقبت از او به کمک شوهرم احتیاج داشتم، اما او همیشه مرا نادیده می‌گرفت و کارهایی که دوست داشت را انجام می‌داد. بنابراین وقتی فرزندمان بیمار بود، خودم به‌تنهایی از او مراقبت می‌کردم. این مرا فوق‌العاده ناراحت می‌کرد و بحث‌وجدل‌های خانوادگی ما به‌راحتی به جنگ و دعوا تبدیل می‌شد.

با دیدن تندخویی من، او حتی بدتر نیز می‌شد. اغلب از محل کار مستقیم به مکان‌هایی مانند بار می‌رفت یا برای بازی مایونگ می‌رفت و تا دیروقت بیرون می‌ماند.

احساس می‌کردم خیلی مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام و خودم به تنهایی از خانواده‌ام حمایت می‌کردم. با خودم فکر می‌کردم: «این وضعیت چگونه پایان خواهد یافت؟»

وقتی دیگر نمی‌توانستم درد را تحمل کنم، نزد مادرشوهرم رفتم تا از شوهرم به او شکایت کنم. برخلاف انتظارم او طرف شوهرم را گرفت و از من انتقاد کرد. بلافاصله با جسارت پاسخش را دادم. به چشم من، آنها هر دو دشمنم بودند؛ مرا عصبانی می‌کردند و سبب می‌شدند خشمم را روی آنها خالی کنم.

وقتی 37 ساله بودم، درحالی‌که به‌دنبال طلاق بودم، نزد پیشگویی رفتم تا ببینم درباره سرنوشتم چه می‌گوید. او گفت که خیلی زود به نتیجه می‌رسم و می‌توانم از شوهرم جدا شوم. این سبب شد خیلی خوشحال شوم. فکر می‌کردم روزهای درد و رنجم درنهایت به پایان می‌رسند!

دافا مانع فروپاشی خانواده‌ام شد

معلوم شد که به دنبال طلاق نیستم، زیرا به‌اندازه کافی خوش‌اقبال بودم که فالون دافا را کسب کنم. پس از اتمام نُه سخنرانی استاد لی، [استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا]، بسیاری از سؤالاتی که درباره زندگی داشتم، پاسخ داده شدند. به این درک رسیدم که بدرفتاری‌های آنها با من به‌خاطر روابط تقدیری‌ام با آنها از گذشته هستند. آنها بدهی‌هایی بودند که باید بازپرداخت می‌کردم.

از طریق مطالعه فا، به عمیق بودن فای بودا پی بردم و اینکه چرا برخی از مردم ثروتمند و سایرین فقیر هستند و چگونه زندگی‌ام را به‌درستی به جلو پیش ببرم. با ارتقاء قلمروام از طریق مطالعه مستمر فا و انجام تمرینات، نگرشم نسبت به شوهرم و مادرش تغییر کرد.

وقتی با من بدرفتاری می‌کردند، می‌توانستم به‌جای عصبانی شدن، با رها کردن خشمم و نگاه به درون خودم را کنترل کنم. در ضمن، بدنم تغییر و تحولات عظیمی را تجربه کرد. به‌عنوان نمونه، بیماری‌هایم، از جمله سردرد، درد معده، فتق دیسک بین‌مهره‌ای و التهاب و بیماری زنانم، همه از بین رفتند. سابقاً دستانم همیشه سرد بود و حالا گرم هستند. طی زمانی که استاد بدنم را پاک می‌کردند، می‌توانستم فالون (چرخ قانون) که در دست‌ها، سر و ناحیه پایین شکمم می‌چرخید را احساس کنم. بعد از درمان همه بیماری‌هایم، شادتر شدم. احساس می‌کردم هر روز غرق رحمت نجات‌بخش استاد هستم.

نفرت از شوهر و مادرشوهرم را کنار گذاشتم و تمام افکارم درباره طلاق را فراموش کردم. هر روز بسیار خوشحال و خندان و خیلی پرانرژی بودم. وقتی هر دو مرا اینگونه می‌دیدند، نمی‌توانستند آن را درک کنند و می‌گفتند: «آیا فالون دافا واقعاً اینقدر اعجازآمیز است؟ چرا او فوق‌العاده مهربان‌تر شده است؟ او قبلاً خیلی بدخلق بود، چگونه خودش را اینقدر سریع تغییر داده است؟»

آنها درک نمی‌کردند که فای بودا چقدر شگفت‌انگیز یا اینکه طرز فکر مردم پس از کسب فا چگونه است، البته به‌خاطر بردبار و نیک‌خواه شدن من کاملاً متعجب شده بودند.

یک روز همراه تمرین‌کننده دیگری برای تحویل مقالات جدید استاد بیرون رفتم. دیر به خانه برگشتم. شوهرم دید که غذا آماده نیست و کمی گرسنه بود. بنابراین بسیار ناراحت شد و به من دشنام داد. اگر پیش از شروع تمرین فالون دافا این اتفاق می‌افتاد، دست از پختن غذا برمی‌داشتم.

این بار، همانطور که استادمان بیان می‌کنند: « وقتی مورد حمله قرار می‌گیرید تلافی نکنید، وقتی توهین می‌شوید جوابش را ندهید» (سخنرانی در سیدنی)

درک کرده‌ام که تمرین‌کنندگان باید شریف باشند. این نمونه‌ای است از اینکه ما چگونه متفاوت از مردم عادی هستیم. با لبخندی روی صورتم به او گفتم: «بلافاصله درستش می‌کنم. سخت نگیر.» و او حالش خوب شد.

هر بار که آزمایش یا رنج و محنتی را می‌گذراندم، از اینکه شین‌شینگم رشد کرده، خوشحال می‌شدم. هر بار که پیشرفتی می‌کردم، همین احساس را داشتم. بدون از دست دادن، چیزی به‌دست نمی‌آید. اصول دافا کمک کرده‌اند تا درک‌های بیشتر و بیشتری به‌دست آورم.

شوهر تزکیه دافا را آغاز می‌کند

تحولات من تأثیر بسیار زیادی بر شوهرم گذاشت. او سعی داشت درک کند که چرا تغییر کرده‌ام، بنابراین وقتی اطرافش نبودم، خواندن جوآن فالون را آغاز کرد. متعاقباً سیگار کشیدن را ترک کرد (او بیش از 30 سال سیگار کشیده بود.) مادرشوهرم نیز با دیدن تغییرات من تزکیه فالون دافا را آغاز کرد. تمام خانواده‌مان غرق رحمت نجات‌بخش بودا شدند.

مقاومت در میان آزار و شکنجه

پس از مدت کوتاهی آزار و اذیت در تاریخ 20 ژوئیه 1999 آغاز شد و سراسر کل کشور را فراگرفت. شوهرم از ترس، تزکیه را کنار گذاشت. اگرچه به‌طور کوشا تزکیه می‌کردم، وقتی تبلیغات جعلی را در تلویزیون می‌دیدم که به دافا افتراء می‌زد، من نیز بسیار می‌ترسیدم. برخی از افرادی که ذهن‌شان تحت تأثیر تبلیغات سمی شده بود، مخالف ما شدند و شروع به حمله به ما کردند. مردم نگاه‌های عجیب و غریبی به ما می‌کردند و درباره ما انواع‌واقسام چیزهای طعنه‌آمیز می‌گفتند.

شخصی مرا به چالش کشید: «آیا هنوز تمرین می‌کنی؟ شما وارد سیاست شده‌اید. شما مقر دولت چین را محاصره کردید.»

پاسخ دادم: «همه اینها مربوط به تبلیغاتِ تلویزیون است. از آنجا که با یکدیگر آشنا هستیم، درباره من چه می‌گویی؟ آیا من بهتر شده‌ام یا بدتر؟ آیا ترجیح می‌دهی دروغ‌های ساختگی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) را باور کنی؟ لطفاً در این‌باره فكر كن.»

او پاسخ داد: «بله، حق با تو است.»

طی زمانی كه آزار و اذیت در بیشترین و شدیدترین وضعیت خود بود، تسلیم نشدم. به شرکتم رفتم تا حقایق را برای کارکنان آنجا روشن کنم. آنها همگی با حمایت از من همدردی خود را نشان دادند. برخی حتی بسیار نگرانم بودند و می‌گفتند: «مراقب باش! ح.ک.چ شرور است. اجازه نده به تو آسیب برساند.»

در آن روزها، همراه دو تمرین‌کننده دیگر به پکن رفتم تا درخصوص اجرای عدالت برای فالون گونگ دادخواهی کنم. ما در بازداشتگاه حبس شدیم. سپس به اردوگاه کار اجباری منتقل شدیم و به‌طور غیرقانونی بازداشت شدیم. آن زمانِ بسیار دشواری برایم بود.

بعد از آزادی، مسئولین محلی تلاش کردند مرا تبدیل کنند. به‌عنوان نمونه، یک روز برخی از مأموران اداره 610 و اداره پلیس محلی آمدند و خواستار حضورم در یک جلسه به‌اصطلاح «خوشامدگویی» شدند. دو روز بعد آنها چند تمرین‌کننده را به یک اتاق بزرگ کنفرانس آوردند.

یکی از کارکنان آنها از جلسه فیلم می‌گرفت. آنها از همه خواستند جلوی دوربین موضع خود را نسبت به فالون گونگ اعلام کند. وقتی نوبت به من رسید، اصلاً عصبی نبودم. به اطراف اتاق جلسه نگاه کردم و به‌آرامی گفتم: «همه شما از زادگاه من و همگی دوستان من هستید. باید حقیقت را بگویم، درست است؟»

رئیس اداره 610 سرش را به علامت تأیید تکان داد.

سپس گفتم: «من تقریباً 40 سال دارم. چند سال پیش چند بیماری داشتم، شامل سردرد و درد معده و هر روز احساس خستگی می‌کردم، اما صادقانه بگویم، فقط پس از شروع مطالعه جوآن فالون تمام بیماری‌هایم شفا یافتند.»

خیلی آرام صحبت می‌کردم، اما احساس می‌کردم همه به حرف‌هایم گوش می‌دهند.

در ادامه گفتم: «این تغییرات معجزه‌آسا سبب شدند در باورم به دافا استوار باشم و این همه چیزی است که می‌خواهم به شما بگویم.» سپس صحبتم را تمام کردم.

بلافاصله بسیار مورد تشویق قرار گرفتم. فردی که دوربین را در دست داشت، آن را روی زمین گذاشت. آنها دست از تلاش‌شان برای تبدیل من برداشتند.

طی این سال‌ها بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. مأموران اداره پلیس برای آزار و اذیتم می‌آمدند و یک بار بازداشت و به یک مرکز شستشوی مغزی فرستاده شدم، اما بدون توجه به اینکه چقدر دشوار بود، باورم به دافا را حفظ کردم.

یک روز که به محل کار رسیدم، مدیرم گفت که با ادامه دادن به تمرینم وضعیت را برای‌شان دشوار ساخته‌ام، بنابراین آنها مجبورند مرا اخراج کنند. پاسخ دادم: «سال گذشته، زمانی که مأموران پلیس به اینجا آمدند تا مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند، جرأت نکردید اصلاً با آنها مقابله کنید. اگر پس از آن ناپدید می‌شدم، چگونه به خانواده‌ام می‌گفتید؟»

سپس در ادامه گفتم: «من کارمند شما هستم. آیا شما اصلاً نسبت به من احساس مسئولیت می‌کنید؟ اگر در دفاع از من سخن می‌گفتید و اظهار می‌کردید که کارمند خوبی هستم، آیا آنها جرأت می‌کردند کاری را که می‌خواستند انجام دهند؟ شما آخرین بار از کارمند خود محافظت نکردید و حتی مرا از شرکت بیرون کردید. هیچ کسی حق ندارد این کار را انجام دهد.»

سخنانم مملو از درستی بود و تأثیر زیادی بر او گذاشت. او به‌سرعت در گوشم زمزمه کرد: «سعی خواهم کرد تا وضعیت را برگردانم.» دبیر کمیته ح.ک.چ در شرکت‌مان نیز گفت: «سخت نگیر. ما تمام سعی خود را خواهیم کرد. تو فقط به خانه برو و منتظر خبر ما باش.» سپس مرا تا دم در همراهی کردند.

با این فکر، می‌دانستم که نباید این چنین اخراج شوم. درباره تمرین دافا چه چیز اشتباهی وجود دارد؟ دوباره به شرکتم برگشتم تا واقعیت‌ها را برای هر کسی که با او برخورد می‌کنم، روشن کنم. در نهایت، پس از مدت کوتاهی موفق شدم به کارم بازگردم.

در طول سال‌های تزکیه‌ام، مسیرم کمی ناهموار بوده است. با این حال، بدون در نظر گرفتن مشکلات سعی کرده‌ام به‌طور مداوم خود را با مطالعه فا و تزکیه رشد دهم.

محیط خانوادگی‌ام متعاقباً بهتر شده است. شوهرم از حالتی که از حزب کمونیست چین می‌ترسید، به حالتی تغییر کرد که از دافا حمایت کرد. او خویشاوندان و دوستانش را نیز به تزکیه تشویق می‌‌کرد. گاهی در انجام کارهای دافا به من کمک می‌کرد. فرزندم نیز گاهی مرا برای توزیع مطالب اطلاع‌رسانی دافا همراهی می‌کرد.

اگرچه برای سال‌های زیادی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌ام، هرگز برای تمرین کردن فالون دافا احساس پشیمانی نکرده‌ام و از هیچ گونه سختی نمی‌ترسم. واقعاً احساس کرده‌ام که «فالون دافا برای مردم و برای هرکسی که به آن باور دارد، بسیار سودمند است.»