(Minghui.org) بعد از اینکه در سال ۱۹۹۷ شروع به تمرین فالون دافا کردم، وضعیت سلامتی‌ام بهبود یافت و از آن به بعد در سلامت کامل به سر می‌برم. مادرم نیز از مزایای فالون دافا بهره‌مند شده است.

مادر ۸۱ ساله‌ام به‌تنهایی زندگی می‌کند. در سال ۲۰۰۰، وقتی به پکن رفتم تا برای فالون دافا درخواست تجدیدنظر ارائه دهم، به مدت یک ماه به‌طور غیرقانونی بازداشت شدم. پس از آن، هر زمان که نام فالون دافا ذکر می‌شد، مادرم می‌ترسید. فشار روانی ناشی از آن او را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار داده بود.

مفاصل زانوهای مادرم ضربه دیده بود به‌طوری که هنگام راه رفتن احساس بسیار دردناکی داشت. یکی از خواهرانم در بیمارستانی نظامی کار می‌کرد. او بهترین دارو را برای مادرم به خانه آورد، اما کمکی به او نکرد. مادرم همچنین از التهاب و ورم شدید معده و بالا بودن اسید معده رنج می‌برد. این بیماری‌ها به حدی پیشرفت کردند که دیگر نمی‌توانست برنج پخته بخورد.

اولین بار که سعی کردم با مادرم درباره حقیقت فالون دافا صحبت کنم، ترسید و مانع من شد. همچنین سعی کرد مرا از تمرین فالون دافا بازدارد. بار دوم که سعی کردم با او درباره این روش صحبت کنم، حاضر به گوش دادن نبود. دو بار دیگر هم به تلاشم دراین‌خصوص ادامه دادم، اما او همچنان از گوش دادن خودداری کرد و مرا مورد دشنام قرار داد.

فکر کردم شاید در نحوه صحبتم با او چیز اشتباهی وجود دارد. بنابراین رویکرد دیگری را در پیش گرفتم. با او درباره کاشت و برداشت محصول صحبت کردم که می‌تواند رابطه بین تقوی و کارمای گناه‌ را نیز شرح دهد. مادرم به حرف‌هایم گوش داد. سپس درباره علت واقعی بیماری صحبت کردم. بسیار خوشحال بودم که با صحبت‌هایم موافق بود. او الهیات را باور دارد و اینکه خوبی پاداش دریافت خواهد کرد و پلیدی مجازات خواهد شد.

به‌تدریج، مادرم تغییر کرد. یک‌بار وقتی زانوهایش دچار درد شدیدی شده بودند، به او گفتم که جملات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند. قبول کرد که این کار را انجام دهد.

بعد از ده روز از او پرسیدم که آیا احساس بهبودی می‌کند یا خیر. گفت که تغییری را احساس نمی‌کند. با هم درباره چگونگی تکرار عبارات صحبت کردیم و متوجه شدم که دراین‌خصوص نیز درست عمل نکرده بودم. به او توضیح نداده بودم که باید کلمات را با خلوص و صداقت تکرار کند، واقعاً به استاد و دافا اعتقاد داشته باشد. سپس کلمات مذکور را با صداقت تکرار کرد. دو روز بعد مادرم به من گفت که مفاصلش دیگر دچار صدمه‌ای نیستند. او گفت: «دارو هرگز به من کمک نکرد، اما بیان این کلمات واقعاً کارساز هستند.»

او هر روز صبح بلند می‌شود و در حالت نیمه لوتوس می‌نشیند و به مدت نیم ساعت تکرار می‌کند: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» تا این کار را انجام ندهد، شروع به آماده‌کردن صبحانه نمی‌کند.

طولی نکشید که بیماری‌های ورم و اسید معده‌اش ناپدید شدند. وقتی برای شام به خانه‌ام آمد و من برنج پخته‌شده برایش کشیدم، در خوردن آن تردید داشت. به او گفتم که آن را امتحان کند. پسر و همسرم نیز او را تشویق کردند تا برنج را امتحان کند. تمام غذا را خورد بدون اینکه بعد از آن دچار ناراحتی شود.

روز بعد مادرم گفت: «وای، من فقط تکرار کردم "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است" و درحال حاضر مفاصلم خیلی بهتر هستند. بدون درد می‌توانم راه بروم. هیچ درد معده‌ای ندارم. حتی می‌توانم دوباره برنج بخورم. فالون دافا واقعاً فای بودا است! یک جمله ساده‌اش بسیار قدرتمند است.»

باوجود شرایط سنی مادرم، اغلب اوقات دچار سردرد می‌شد. تحت این شرایط اغلب به خانه من می‌آمد، زیرا همیشه در خانه‌ام سریع‌تر بهبود می‌یافت. خواهر بزرگتر و برادرم که با او زندگی می‌کنند فالون دافا را تمرین نمی‌کنند. شوهرم، پسرم و من همگی تمرین می‌کنیم، بنابراین یک میدان انرژی قوی در خانه ما وجود دارد که تأثیر خوبی روی مادرم می‌گذارد.

اکنون مادر من نیز تمرین‌کننده فالون دافا است. او چند بار جوآن فالون (کتاب اصلی فالون دافا) را خوانده است. وقتی به او آموختم که در مدیتیشن بنشیند، به من گفت: «من هشتاد ساله هستم و اگر در حالت مدیتیشن بنشینم پاهایم دچار شکستگی می‌شوند.» اکنون می‌تواند بیش از یک ساعت در وضعیت لوتوس کامل مدیتیشن انجام دهد.

یک بار هنگامی درحال خواندن جوآن فالون بود، تابش نوری را دید که در کتابش می‌درخشید. فکر کرد که نور خورشید است، اما وقتی از پنجره به بیرون نگاه کرد، متوجه شد که این نور خورشید نبود که در کتابش می‌درخشید. درک کرد که استاد لی (بنیانگذار آن) درحال کمک به او هستند.

یک روز زن‌برادرم به من گفت: «به مادر نگاه کن. چنین گونه‌های سرخی دارد و به نظر می‌رسد چروک‌های صورتش کمتر شده است. از نظر روحی در شرایط خوبی است. در مدت بسیار کوتاهی چنین تغییرات بزرگی در او ایجاد شد.»

گفتم: «مادر و من با هم فالون دافا را را تمرین می‌کنیم. علت تغییراتش این است. یک سال است که دچار سرماخوردگی هم نشده است.»

او پاسخ داد: «چه خوب، برای سلامتی‌اش بسیار خوب است. من از او برای تمرین فالون دافا حمایت می‌کنم.»

درحال حاضر مادرم سالم و خوشحال است او از مزایای دافا بهره‌مند شده است. استاد گرانقدرمان از ما در مواجهه با محنت‌ها محافظت می‌کنند و این امکان را برای ما فراهم می‌کنند که معنای واقعی زندگی را درک کنیم که همان بازگشت به خودمان واقعی‌مان است.