(Minghui.org) از سال 2007 فالون دافا را تمرین و به‌خاطر ایمان قوی‌ام قدرت دافا را مشاهده کرده‌ام.

بهبودی بیماری کشنده

پیش از شروع تمرین دافا به بیماری‌های زیادی از جمله فشار خون پایین، قند خون پایین و عارضه قلبی مبتلا بودم. بارها به‌خاطر ضعف جسمی‌ام، نتوانستم کودکم را غیر از هنگام شیر دادن در آغوش بگیرم.

در آن زمان شوهرم مرا طلاق داد. سپس در سال 2006 مشخص شد که دچار سرطان سینه هستم. پزشک توصیه کرد که فوراً تحت عمل جراحی قرار بگیرم. دیگر صبرم تمام شده بود و می‌خواستم خودکشی کنم اما به‌خاطر فرزند کوچک و مادر پیرم که به من وابسته بودند، از این فکر منصرف شدم.

در بدترین شرایط بودم که یادم آمد بیماری کشنده مادرم پس از شروع تمرین فالون دافا درمان شد. انرژی‌اش بیشتر شد و جوان‌تر به‌نظر می‌رسید.

مادرم توصیه کرد که دافا را تمرین کنم. اما من به‌خاطر آموخته‌های علمی‌ام دچار شک و تردید بودم زیرا باور نداشتم که کسی با خواندن یک کتاب و انجام تمرینات، سلامتی‌اش را به‌دست آورد. اما تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم به‌ویژه که نمی‌خواستم تحت جراحی و شیمی درمانی قرار بگیرم.

هفته اول که دچار حالت تهوع شدم بسیار سخت بود اما پس از یک هفته این حالت برطرف شد. به‌علاوه اینکه بدون هیچ درمان یا مصرف دارویی سلامتی‌ام را بازیافتم و پس از آن باور راسخی به دافا پیدا کردم که دیگر هیچ چیزی نمی‌توانست ذهنیتم را تغییر دهد.

از بین بردن وابستگی به ترس

پس از شروع تمرین طولی نکشید که دچار وابستگی ترس شدم. پس از اینکه تمرین‌کننده دیگری دستگیر شد، من از دیدن پوسترهایی در محل کارم که به دافا افترا می‌زد وحشت‌زده شدم. با اینکه می‌دانستم آنها برای مردم، بد است اما جرأت نداشتم پوسترها را بردارم. با اینکه هم‌تمرین‌کنندگان توصیه کردند که پوسترها را بردارم اما هنوز ترس وجودم را فرا گرفته بودم. چون در محل کارم قصد داشتند مرا به کلاس شستشوی مغزی بفرستند و همکارنم را از معاشرت با من منع کردند، نگران بودم که قاعدتاً مرا مسئول کندن پوسترها در نظر بگیرند.

تمرین‌کننده دیگری توصیه کرد که جای پوسترها را با فلایرهایی درباره به محاکمه کشاندن جیانگ زمین (رهبر سابق حزب کمونیست) عوض کنیم. با اینکه کار درستی بود اما من شدیداً می‌ترسیدم. اما احساس کردم ماده سنگینی مرا از انجام کار درست بازمی‌دارد و نمی‌توانم به راحتی نفس بکشم. سرانجام پوسترها را از روی دیوار برداشتم.

در مسیر خانه احساس کردم ماده ترس از وجودم پاک شد. آرام شدم و دوباره توانستم به‌راحتی نفس بکشم. قدرت بدنِ واحدی که از همکاری تمرین‌کنندگان شکل گرفته بود، ماده ترس اطراف بدنم را از بین برد.

یک بار دیگر هماهنگ‌کننده‌مان ترتیبی داد تا تقویم‌های حاوی اطلاعات فالون دافا را توزیع کنیم. با اینکه می‌ترسیدم اما می‌دانستم که اگر به‌طور راسخ به دافا ایمان داشته باشم و حقیقت را روشن کنم، وابستگی ترسم از بین می‌رود. سرانجام وابستگی شدیدم به ترس را رها کردم.

تصمیم درست

در محل کارم برای ارتقاء مقام، متقاضیان باید در آزمون زبان انگلیسی و مهارت‌های کامپیوتر شرکت کنند و مقالاتی حاوی نظریه و مطالب نوآورانه بفرستند. با اینکه دو مورد اول از طریق آزمون انجام می‌شوند اما معمولاً متقاضیان برای مقاله رشوه می‌دهند. افرادی که ارزیابی می‌کردند هم براساس رابطه‌شان با متقاضی به مقالات نمره می‌دهند.

به‌عنوان تمرین‌کننده می‌دانستم که رشوه دادن کار درستی نیست. در نتیجه پیشرفت کاری‌ام بسته به رفتارم نسبت به استاد و دافا بود. اما با این‌وجود به‌دلیل نگرانی‌های دوستان و خانواده، هنوز تصمیم سختی بود.

می‌توانستم 500 یوآن اضافی بگیرم که به‌عنوان یک مادر سرپرست خانوار برایم مهم بود. افراد بسیاری پیشنهاد کردند مقالاتی بخرم و راه‌هایی بیابم که داور را تحت تأثیر قرار دهم. اما می‌دانستم که این فشار اتفاقی نیست و وابستگی‌ام، تله‌هایی را برایم ایجاد می‌کرد. فوراً به درون نگاه کردم تا وابستگی‌های پنهانم را پیدا کنم و متوجه شدم که باید وابستگی به شهرت‌طلبی و ثروت را رها کنم.

با دوستانم درباره فالون دافا صحبت کردم و گفتم که باید بر اساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری زندگی کنیم. دوستانم گفتند: «دافا بسیار سخت‌گیر است. اگر همه افراد جامعه دافا را یاد می‌گرفتند خوب می‌شد. اما همه متقاضیان مقاله می‌خرند غیر از تو، به این ترتیب فرصتی نداری.»

در نهایت مسئول ثبت توصیه کرد: «200 یوآن ثبت نام را برای خودت نگه دار و این کار را نکن زیرا بدون مقاله امکان‌پذیر نیست. صبر کن تا سال دیگر یک مقاله بخری.»

اما من اصرار کردم و به آن فرد گفتم که شاید از نتیجه شگفت‌زده شود.

او گفت: «حتی اگر داور هم آشنایت باشد فایده‌ای ندارد. به‌دلیل قوانین جدی ضد فساد، هیچ کسی مانند گذشته جرأت ندارد افراد را ارتقاء درجه دهد.»

او که نتوانست مرا راضی به انصراف کند، سرانجام مرا ثبت‌ نام کرد. نتایج همه را شگفت‌زده کرد: «من بیست و هفتمین نفر در میان 47 متقاضی و شامل ترفیع شدم.»

آنها فکر کردند این باور‌کردنی نیست. به آنها گفتم این به‌دلیل فوق‌العاده بودن دافا است و توصیه کردم جوآن فالون را بخوانند. طولی نکشید که 3 نفر از هم‌کلاسی‌هایم تصمیم گرفتند دافا را تمرین کنند.