(Minghui.org)

22 سال پیش زندگی فلاکت‌باری داشتم و به آرتروز، نفریت، آسم و برونشیت مبتلا بودم. در رأس اینها دچار بی‌خوابی نیز بودم که به افسردگی‌ام دامن می‌زد. به‌علاوه همه این مشکلات، پسرم به کمک‌های ویژه‌ای نیاز داشت و افراد بسیاری پشت سرم او را کودن می‌نامیدند.

اما پس از شروع تمرین فالون دافا در سال 1996 سرنوشتم تغییر کرد. فالون دافا یا فالون گونگ، یک تمرین معنوی بر اساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری است.

رژیم کمونیست چین از ژوئیه 1999 فالون دافا را تحت آزار و شکنجه قرار داده است. ماجرایم را که شاهدی بر قدرت فالون دافا است به اشتراک می‌گذارم که هیچ شباهتی به تصویر تبلیغات دولتی ندارد.

از کودکی ناتوان تا کسب موفقیت‌های بزرگ

هنگام وضع حملم جنین نچرخیده بود و پزشک مجبور شد با استفاده از ابزار پزشکی او را بیرون بکشد. در این حین تکه گوشت بزرگی از سر پسرم کنده شد. او با گردنی کج و صورتی بی‌حالت به دنیا آمد.

پسرم نتوانست به خوبی رشد کند. به دلیل اهمال مربیان مهد کودک، از روی تخت پرت شد و با سر به زمین خورد. جمجمه‌اش شکست و تا چند روز در کما بود. به‌دلیل ابتلا به سینه‌پهلو در 6 سالگی، وضعیتش بدتر شد. او اغلب در یک مکان بی‌حرکت می‌نشست و زمانی که بچه‌های دیگر او را می‌زدند خودش را کنار نمی‌کشید.

دردناک‌تر از همه این بود که مردم از جمله همکارانم با به کار بردن اسامی مختلفی درباره پسرم حرف می‌زدند. یادم نمی‌آید چند بار به‌خاطر نظرات مردم درباره پسرم گریه کردم.

از آنجا که پسرم در اغلب آزمون‌ها صفر می‌گرفت، معلمانش حتی به خود زحمت نمی‌دادند که مرا در جلسات اولیا مربیان دعوت کنند. او فقط در طراحی مهارت داشت.

زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم کمی امیدوار شدم. شبی جوآن فالون کتاب اصلی فالون دافا را برای پسرم خواندم و درست صبح روز بعد او مانند بچه‌های معمولی بود. او توانست درک‌هایش از جوآن فالون را به‌وضوح شرح دهد و من از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

آن زمان پسرم در مقطع دبیرستان بود. او مرتب جوآن فالون را همراه من می‌خواند و در درس‌هایش بهتر و بهتر می‌شد. بعداً در دو مدرسه رده بالا از جمله آکادمی فیلم پکن و دانشگاه عادی شمال شرقی پذیرفته شد و به‌صورت موقتی در دانشگاه تسینگوآ که یکی از بهترین دانشگاه‌های چین است نیز تحصیل کرد.

طراحی‌اش بهتر و بهتر و در رقص و آواز معروف شد و جایزه‌ای بین‌المللی برای طراحی لباس نیز دریافت کرد. او حالا در یک استودیو فیلمسازی به‌عنوان مدیر صحنه کار می‌کند.

یک مغز جدید پس از رؤیایی باورنکردنی

من همیشه به فراموش‌کاری زبانزد بودم. حتی شماره آپارتمانم را فراموش می‌کردم. بیش از یک بار سعی کردم با کلیدم در خانه مردم را باز کنم.

همچنین دچار خستگی‌های مفرط می‌شدم و پس از کمتر از یک ساعت کار باید کمی استراحت می‌کردم.

مدت زیادی از تمرین فالون دافا نگذشته بود که رؤیایی دیدم که هنوز آن را به وضوح به‌خاطر دارم. در آن رؤیا بیش از 12 پزشک مشغول جراحی من بودند. آنها پشت گردنم را شکافتند و نوار سفید بلندی را بیرون کشیدند. سپس دیدم که یکی از آنها برگه تشخیص بیماری را در دست داشت که فقط 2 کلمه نوشته شده بود: «تومور مغزی.»

پس از بیداری، گیجی‌ام به شکلی باورنکردنی از بین رفت. دیگر در یادآوری یا تمرکز بر مسائل کاری یا وظایف دیگرم دچار مشکل نشدم.

می‌دانستم که استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، مغز جدیدی به من عطا کرده‌اند.

درمان خودبه‌خودی پای رگ‌به‌رگ شده، استعفای رئیس اداره 610 از شغلش

روزی پس از بردن نوه‌ام به مدرسه، زمین خوردم. توانستم خودم را به آپارتمان دختر خواهرم که در آن حوالی بود برسانم و از 6 طبقه بالا بروم.

شوهر او رئيس اداره 610 بود که که سازمانی خارج از محدوده قانونی است، با قدرتی که بر نظام پلیس و قضایی سیطره دارد و تنها وظیفه‌اش آزار و شکنجه فالون گونگ است. او گفت که رئيسش در اثر شکستگی پا مجبور شد 6 ماه بستری شود.

از استاد لی درخواست کردم کمک کنند تا زودتر بهبود یابم. قوزک پایم تا چند روز بعد متورم ماند اما هیچ دردی نداشت. چند روز بعد پایم کاملاً خوب شد.

شوهر خواهرزاده‌ام که از قدرت فالون دافا در حیرت بود، گفت که دیگر تمرین‌کنندگان فالون دافا را تحت آزار و شکنجه قرار نمی‌دهد. شغلش را ترک کرد و به پست دیگری منتقل شد.