(Minghui.org) من در جنوب غربی چین زندگی می‌کنم. پس از ورود به کالج در سال 1993، به بودیسم علاقه‌مند شدم. اغلب متون مقدس بودیستی را می‌خواندم و احساس می‌کردم که آموزه‌های بودیسم حقیقت و منزلگه روحم هستند. پس از فارغ‌التحصیلی کتاب‌های تانتریسم را نیز می‌خواندم. در کتاب‌فروشی متوجه جوآن فالون- کتاب اصلی تمرین تزکیه فالون گونگ- شدم، چند صفحه‌اش را ورق زدم، اما اصلاً درکش نکردم.

نفرت از فالون گونگ

در سال 1999 شنیدم که تزکیه‌کنندگان فالون گونگ به مجتمع ژونگ‌نان‌های حمله کرده‌اند. مردم می‌گفتند این تمرین‌کنندگان بسیار خوب سازماندهی شده‌اند و با وجود تعداد بسیار زیاد معترضان، آنها حتی یک تکه زباله هم روی زمین نینداخته‌اند. ظاهراً تمرین‌کنندگان فالون گونگ از هر حرفه قابل‌تصوری بودند، اما توجه زیادی به آنچه شنیده بودم، نکردم.

بعداً در همان سال جیانگ زمین با راه‌اندازی جنبش سرکوب فالون گونگ جهان را شوکه کرد. همه رسانه‌ها انواع‌واقسام اخبار افتراءآمیز علیه فالون گونگ را منتشر می‌کردند. بسیاری از پیروان بودیسم نیز به آن حمله می‌کردند.

من نیز تحت تأثیر افتراءها به فالون گونگ قرار گرفتم که در برنامه‌های تلویزیونی می‌شنیدم. ایستگاه‌های تلویزیونی «حقه خودسوزی میدان تیان‌آن‌من» را گزارش می‌دادند. با دیدن تصاویر وحشتناک سوختن مردم، فکر می‌کردم آن حقیقت دارد و با نفرت دندان‌هایم را به هم می‌ساییدم. درک نادرستم از فالون گونگ بدتر شده بود. بعداً شنیدم که تمرین‌کنندگان دستگیر و تعدادی نیز از کارشان اخراج شدند.

سپس از طریق سرویس پیام‌رسانی فوری کیوکیو اطلاعاتی درباره نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیستدریافت کردم و اصلاً قصد نداشتم آن را بخوانم. با توهین به فرستندگانِ پیام‌ها، پاسخ می‌دادم. حتی اگرچه چیزهای وحشتناکی درباره انقلاب فرهنگی و سیاست یک گام بزرگ به جلو می‌دانستم و از مائو بیزار بودم، هنوز هیچ نظری درباره حزب کمونیست چین(ح.ک.چ) نداشتم.

همانطور که در اینترنت مطالب بیشتری می‌خواندم، از تخریب اجباری خانه‌های مردم، اخراج کارگران، قساوت‌های صورت‌گرفته در جریان انقلاب فرهنگی، اصلاحات ارضی و قحطی بزرگ آگاه شدم. متوجه شدم که ح.ک.چ مجسمه‌های بودا را نابود کرده، راهبان تبتی را کشته و حتی معابد را نیز بمباران کرده است. به‌دلیل خشونت ح.ک.چ علیه بودیسم از آن متنفر شدم.

سپس با استفاده از نرم‌افزارهای ضد فیلترینگ اینترنت، از فیلترهای اینترنتی عبور کردم و درباره صخره‌هایی خواندم که روی‌شان نوشته شده حزب کمونیست چین نابود خواهد شد و درباره قساوت‌های ح.ک.چ در گذشته بیشتر مطلع شدم. درباره شکنجه تمرین‌کنندگان فالون گونگ و برداشت اعضای بدن افراد زنده نیز آگاه شدم. نمی‌توانستم آنچه می‌خوانم را باور کنم و شجاعت این را نداشتم که اخبار را تا انتها ببینم. فکر می‌کردم باید جعلی باشند. چگونه کسی می‌توانست اینقدر وحشی باشد؟

سزای بیزاری از فالون گونگ

درحالی که همچنان در اینترنت جستجو می‌کردم، متوجه شدم که آنچه می‌خوانم به‌احتمال زیاد حقیقت دارد، اما هنوز درباره استاد لی، بنیانگذار فالون گونگ و این تمرین معنوی افکار بدی در سر داشتم. وقتی هر گونه اطلاعات مثبتی درباره فالون گونگ در اپک تایمز یا چاینا واچ می‌خواندم، در برابر حقیقت مقاومت می‌کردم و افکار اشتباه بیشتری به ذهنم می‌آمد.

همانطور که مردم می‌‌گویند، یک فکر شیطانی می‌تواند همه افکار را مسموم کند. از آنجا که فالون گونگ را به‌عنوان قانون بودا باور نداشتم، همه آنچه می‌شنیدم و می‌دیدم، منفی می‌شدند و تمام افکار و سخنانم درباره استاد لی، فالون گونگ و تزکیه‌کنندگانش نامحترمانه بودند.

اکثر مردم، از جمله برخی که این تمرین را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند، می‌توانستند حقیقت ح.ک.چ را ببینند و پس از آگاهی به جنایات ح.ک.چ فضایل فالون گونگ را تصدیق می‌کردند یا عمیقاً تحت تأثیر نمایش‌های شن یون و روشنگری حقیقت فالون گونگ قرار می‌گرفتند، اما من که متون مقدس بودیستی را خوانده بودم و فکر می‌کردم قوانین بودا را می‌دانم، مانند صخره‌ای سرسخت بودم.

همانطور که نفرتم از فالون گونگ بیشتر می‌شد، تحت تأثیر نفرت، حرص و طمع و سایر وابستگی‌ها رفتارم بدتر و بدتر می‌شد. گاهی احساس هشدار می‌کردم، فکر می‌کردم دیگر نمی‌توانم این‌گونه ادامه دهم، اما چنین افکاری به‌سرعت ناپدید می‌شدند و به حالت قدیمی سردی و بی‌تفاوتی‌ام برمی‌گشتم.

سپس دچا زخم‌هایی در ناحیه دهان شدم. به‌محض اینکه یکی از زخم‌ها بهتر می‌شد، زخم دیگری در جای دیگری ظاهر می‌شد. خوردن مقدار زیادی سبزیجات و میوه‌جات و مصرف ویتامین‌ها کمکی نمی‌کردند. خیلی اذیت می‌شدم، اما غیرقابل‌تحمل نبود.

در ماه فوریه گلودرد شدیدی گرفتم، آنقدر دردناک که گویا با تکه‌ای شیشه به گلویم ضربه می‌زدند. شب‌ها نمی‌توانستم بخوابم. این وضعیت یک هفته طول کشید. ناگهان پای چپم نیز درد گرفت. درد شدید دهان برای یک ماه بهبود نیافت. سابقاً کاملاً سالم بودم و آن را به اعتقادم به بودیسم نسبت می‌دادم. همه این بیماری‌های ناگهانی هشداری جدی برایم بودند، اما فکر نمی‌کردم که آن می‌تواند با نگرشم درباره فالون گونگ درارتباط باشد.

باز شدن ذهنم نسبت به حقیقت فالون گونگ

ح.ک.چ در ماه مه سال جاری درحال ترویج مارکسیسم بود. در نهایت کمی افکارم درست شد. وقتی مجموعه شرح و تفسیرها درباره کمونیسم را در اپک تایمز، می‌خواندم، گفتم: «عالی! از شما حمایت می‌کنم!» از آن زمان، همه چیز تغییر کرد.

ابتدا در حساب کاربری وی‌چتم نوشتم: «به الهیات باور دارم و واقعاً مارکسیسم را قبول نمی‌کنم.»

در روز دوم، به طور ناخودآگاه روی لینک مقاله‌ای درباره تجارب گذشته شخصی با استاد لی کلیک کردم. کمی تحت تأثیر آن مقاله قرار گفتم و یادداشتی برایش نوشتم: «آن روزها فریب حزب کمونیست چین را خورده بودم.»

در روز سوم، «به‌طور تصادفی» وارد وب‌سایت مینگهویی شدم و روی لینک یک مقالۀ تبادل تجربه کلیک کردم. نویسنده مقاله سابقاً شخص وحشتناکی بود. پس از درک اصول فالون گونگ- «حقیقت، نیکخواهی و بردباری»- شخص خوبی شده بود، اما درنهایت پلیس به‌خاطر باورش او را دستگیر کرد.

از رفتار غیرمنصفانه با تمرین‌کنندگان ناراحت شدم. همانطور که مقالات بیشتری را می‌خواندم، از تجربیات‌شان بیشتر و بیشتر شوکه می‌شدم. این مقالات درباره شکنجه و بازداشت تمرین‌کنندگان، اینکه چگونه حقایق را روشن می‌کردند و چگونگی ترک اعتیاد فردی معتاد به مواد مخدر بودند.

اشک‌هایم جاری می‌شدند و قلب سرد و سختم ذوب می‌شد. پس از گذشت سال‌های بسیار زیاد، در نهایت به درک مثبتی درباره فالون گونگ رسیدم و درک کردم که قدرت فالون گونگ می‌تواند خصوصیات اخلاقی مردم را رشد دهد.

نمایش خوبی فالون گونگ

طی آن روزها، همچنان مقالات در وب‌سایت مینگهویی را می‌خواندم. قلبم به روی تمرین‌کنندگان باز می‌شد. درباره اینکه چگونه بانویی مسن پس از تمرین فالون گونگ سلامتی‌اش را دوباره به‌دست آورد و درباره نوع‌دوستی یک تمرین‌کننده خواندم.

اصول بودا را به‌یاد می‌آوردم. در متون مقدس بودیستی درباره در نظر گفتن منافع سایرین و ضرر و زیان را برای خود پذیرفتن خوانده بودم. اصول بودا را فراموش کرده بودم، اما تمرین‌کنندگان این اصول را در عمل به‌کار می‌بردند. چه کسی می‌گفت که آنها شیطانی هستند؟

وقتی درباره تمرین‌کننده‌ای می‌خواندم که در مواجهه با شکنجه بر اعتقادش راسخ باقی مانده بود، نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. در واقع چنین تزکیه‌کنندگانی با چنین ذهن‌های پاکی در این دنیای پلید وجود داشتند! اگر من در آن وضعیت بودم، آیا می‌توانستم یک‌درصد از عزم و اراده او را داشته باشم؟ تمرین‌کنندگان خیلی صالح و پاک هستند، پس چگونه فالون گونگ و استادش می‌توانند درست و صالح نباشند؟

مقاله‌ها را یکی بعد از دیگری می‌خواندم. هر تمرین‌کننده چنین پایداری، درستی، ملایمت، مهربانی و نیک‌خواهی عظیمی را به‌نمایش گذاشته است. آنها در اعتقاد، نیک‌خواهی و عزم و اراده‌شان پایدار باقی می‌ماندند تا با وجود آزار و شکنجه‌های غیرانسانی، حقیقت فالون گونگ را به مردم بگویند! متوجه شدم که قبلاً درباره فالون گونگ خیلی اشتباه قضاوت کرده بودم- اشتباهی وحشتناک. پیش از آنکه متوجه شوم، کارمای بد عظیمی را جمع کرده بودم.

ترویج قوانین صالح و دست

«فالون گونگ یک قانون صالح است!» لحظه‌ای که این فکر به ذهنم آمد، چیزهای بسیار زیادی که آنها را نادیده گرفته بودم، وارد ذهنم شدند. این فکر همه افکار بد دیگرم را اصلاح کرد. از آنجا که فالون گونگ صالح است، همه چیزهای دیگر، مانند ُنه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست، خروج از حزب کمونیست چین و سازمان‌های جوانان آن و اپک تایمز، کارهای قدرتمند استاد هستند که توانستند بر شیاطین غلبه کنند! غلبه بر شیاطین تنها راه ترویج قانون صالح و نجات افراد ذی‌شعور بود!

متون مقدس بودایی بر این باور هستند که پذیرش و تأیید رفتار خوب یا بد سایرین، معادل است با ایجاد همان مقدار کارمای خوب یا بد و وقتی گروهی از مردم درگیر یک قتل می‌شوند، کل گروه باهم برای آن قتل مجازات می‌شوند. در این حالت که حزب به نام حزب علیه فالون گونگ جنایات وحشتناکی را مرتکب شده است، افرادی که عضو حزب بودند، چطور می‌توانستند از این مجازات فرار کنند؟

برخی فکر می‌کنند که خوب هستند و نیازی به خروج از حزب نیست. با این حال، وقتی گروهی از مردم با طنابی به هم بسته و به آب انداخته می‌شوند، بدون توجه به اینکه یکی از آنها می‌تواند شنا کند یا خیر، همگی با هم غرق می‌شوند. تنها راه خروج بریدن طناب است. اگر کسی حزب را ترک نکند، چگونه می‌تواند از سرنوشت نابود شدن ناشی از جنایت گروهی‌شان جان سالم به در ببرد؟

در یک داستان باستانی، آرهاتی در یک شهر مورد آزار و شکنجه قرار گرفت. مردم او را زنده دفن کردند. این جریان کارمای عظیم پاداش شایستگی‌های گذشته‌شان را تسریع بخشید و از آسمان برای‌شان طلا و جواهر فروریخت. همانطور که مردم شاد و هیجان‌زده بودند، کم‌کم کارمای بد آزار و شکنجۀ آن آرهات آشکار شد. گرد و غباری بی‌پایان از آسمان فرود ‌آمد و کل شهر را دفن ‌کرد. این کارمای بد همه مردم شهر که در آزار و شکنجه مشارکت داشتند، از جمله آنهایی که نسبت به آن بی‌تفاوت بودند را در خود فروبلعید.

حزب چنین جنایت هولناک و عظیمی را علیه فالون گونگ و تمرین‌کنندگان آن مرتکب شده است. آن مردمِ کل این سرزمین را به هم متصل کرده است. حتی آنهایی که عقب نشسته‌اند و تماشا کرده‌اند، این کارمای غیرقابل اندازه‌گیری آنها را در خود فرو خواهد بلعید.

توسعه اقتصادی و بهبود کیفیت زندگی در چین موجب خطر حتی جدی‌تری شده است. تا زمانی که شخص فکر می‌کند: «حزب کار بسیار خوبی انجام داده است» با رفتار آن موافقت کرده است. براساس اصول بودیستی، وقتی کارمای بد برسد، آن فرد از مجازات وحشتناک درامان نخواهد بود. اگر بادقت بیشتری بیندیشیم، همه مردم در چین و خارج از چین که تصمیم گرفته‌اند درباره این جنایات سکوت اختیار کنند یا به‌خاطر نفع شخصی خود به حزب کاری ندارند یا حمایت خود را از ح.ک.چ بیان کرده‌اند، با رفتار حزب موافقت کرده‌اند و تصمیم گرفته‌اند که کارمای بد جمع‌شده توسط شیطانِ کمونیسم آنها را در خود فرو ببلعد. شیطان کمونیسم به معنای نابودی بشریت است. آن به از بین بردن جسم فیزیکی‌شان محدود نیست، بلکه روح‌های ارزشمند را نیز به درون این جهنم تاریک می‌کشاند. مردم انتخاب دیگری ندارند. آنها یا باید حزب را تصدیق کنند یا فالون گونگ را. انتخاب شخص تعیین می‌کند که آیا نابود می‌شود یا آینده‌ای روشن خواهد داشت.

استاد لی به سؤالاتم پاسخ می‌دهند

آن شب فهمیدم که فالون گونگ صالح است و به‌خاطر ترس از کارمای بد عظیمی که ایجاد کرده بودم، احساس استرس و فشار می‌کردم. وسط شب از خواب بیدار شدم و ناگهان این فکر شگفت‌انگیز به ذهنم آمد که استاد لی، بنیانگذار فالون گونگ، در اتاقم هستند، اگرچه ایشان را نمی‌دیدم. به‌محض اینکه این فکر به ذهنم رسید، جریانی از انرژی را درون بدنم احساس کردم که باعث شد خیلی احساس راحتی و آرامش کنم. می‌دانستم که استاد لی دوباه به من قدرت بخشیده‌اند. از آنجا که هنوز سؤالاتی داشتم، از استاد پرسیدم که آیا می‌توانم سؤالاتم را مطرح کنم و از طریق جریان انرژی تأییدشان را احساس کردم.

در نیمه دوم آن شب، سؤالاتم را یکی یکی از استاد پرسیدم. دوباره و دوباره، قدرت‌بخشی از سوی استاد را از طریق جریان انرژی احساس کردم. تا زمان طلوع خورشید می‌گریستم. تمام استرس و ترسم ازبین رفته بود. احساس آرامش و راحتی می‌کردم و می‌دانستم که استاد تجلی عالی‌ترین فضایل جهانی هستند و فالون گونگ قطعاً قانون پاک بودا است.

پس از دانلود تمام کتاب‌های فالون گونگ از اینترنت، نمی‌توانستم برای خواندن هنگ یین صبر کنم. درحالی که شروع به خواندن کتاب می‌کردم، یک میدان انرژی سرزنده و تازه را احساس کردم که مرا دربر گرفته بود. هر کدام از کتاب‌های فالون گونگ را که باز می‌کردم، این اتفاق می‌افتاد. میدان انرژی، قلبم را نرم و بدنم را سبک می‌کرد.

اظهار ندامت بخاطر گناهانم علیه فالون گونگ

تجربه‌ام را نوشته‌ام تا برای گناهان گذشته‌ام علیه فالون گونگ ندامتم را ابراز و به این امید که به افرادی مانند خودم کمک کنم.

دوستان بودیستی‌ام، هیچ کاری برای کمک به اهریمن کمونیست انجام ندهید. اگر نمی‌توانید فالون گونگ را درک کنید، مراقب دهان و ذهن خود باشید. کلماتی که ناخواسته از دهان‌تان خارج می‌شوند، می‌توانند خودتان و سایرین را نابود کنند. یک فکر می‌تواند موقعیت شما را در این جهان تعیین کند. ممکن است فکر کنید در گذشته تقوای زیادی جمع کرده‌اید، اما تقوای ناچیز شما به هیچ وجه نمی‌تواند گناه زشت‌ افتراء زدن‌تان به فالون گونگ، استاد لی و تمرین‌کنندگان را جبران کند.

تزکیه‌کنندگان فالون گونگ، شما خیلی خوش‌اقبال هستید! برای رسیدن به این لحظه، باید تقوای عظیمی را طی دوره‌های مختلف زندگی جمع کرده باشید! هر کاری که استاد فالون گونگ انجام داده‌اند و هر کلمه‌ای که گفته‌اند، حاوی اسرار آسمان است.

شما امید همه موجودات هستید. لطفاً سخت و سخت‌تر کار کنید.