(Minghui.org) سال گذشته، همسرم به من گفت که ممکن است بازداشت شوم. ظاهراً، وقتی دی‌وی‌دی‌های روشنگری حقیقت را در روستا توزیع می‌کردم، یا کسی گزارشم را داده بود، یا توسط یک دوربین امنیتی مشاهده شده بودم. بنابراین به خانه‌ای در شهری دیگر نقل مکان کردم. پس از ورود به خانه جدیدم، هنگام مطالعه فا و فرستادن افکار درست آرام نبودم و مشکل داشتم. افکار بد ظاهر می‌شدند و خودم را دریک اردوگاه کار اجباری، یا در مرکز شستشوی مغزی که تحت آزار و شکنجه قرار گرفته بودم، مجسم می‌کردم.

ناگهان، یک جمله استاد در ذهنم ظاهر شد، استاد بیان کردند:

«هرگز مسائل را برپایۀ نجات موجودات ذی‌شعور درنظر نگرفته‌اید.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016»)

بنابراین، دوباره سخنان استاد را مطالعه کردم، استاد بیان کردند:

«درخصوص برخی مسائل، نمی‌توانید به‌طور عقلانی فکر کنید. درخصوص کارهایی که باید انجام دهید، با وابستگی‌های بشری بحث و دعوا می‌کنید، بدون اینکه اصلاً‌ فکر کنید یک مرید دافا هستید! این مسئولیتی که بر دوش شماست چقدر عظیم است! هرگز مسائل را برپایۀ نجات موجودات ذی‌شعور درنظر نگرفته‌اید،‌ بلکه همیشه با افکار و عقاید بشری فکر می‌کنید! به‌محض اینکه با موضوعات خاصی مواجه می‌شوید وابستگی‌های بشری‌تان جلو می‌آید! به‌محض اینکه با مسائل خاصی مواجه می‌شوید وابستگی‌های بشری‌تان دوباره ظاهر می‌شوند! چگونه می‌توانید با دافا به‌صورت یک شوخی برخورد کنید؟ اگر واقعاً‌ نتوانید مسائل را به‌طور صحیحی درنظر بگیرید، مشکلات واقعاً ظاهر می‌شوند. آنها مشکلات کوچکی نیستند، چراکه نیروهای کهن به زندگی‌تان و ابدیت زندگی‌تان خاتمه خواهند داد.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016»)

این یک زنگ خطر بود. من از کلمات استاد برای موقعیت‌های دیگری استفاده می‌کردم. بسیار اشتباه می‌کردم. لازم بود به درون نگاه کنم!

دام نیروهای کهن

دریافتم که در دام نیروهای کهن افتاده‌ام و لازم است فوراً دنبال کردن منطق آنها را رها کنم.

فکر کردم: «من یک مرید دافا هستم، کسی که در کیهان هدفی والا دارد و نیک‌خواهانه‌ترین کار را انجام می‌دهد. به استاد در اصلاح فا کمک می‌کنم. به هیچیک از موجودات اهریمنی اجازه مداخله نمی‌دهم.»

بارها فای استاد را تکرار کردم، استاد بیان کردند:

«اما به‌طور مشابه، استاد آنها را تصدیق نمی‌‏کند و شما هم نباید تصدیق‌شان کنید. کارها را به شکلی درست و باوقار به‌خوبی انجام دهید، آنها را نفی کنید، و قدری افکار درست‌‏تان را تقویت کنید. "من مرید لی هنگجی هستم، نظم و ترتیب‌‏های دیگر را نمی‌‏خواهم و آنها را به رسمیت نمی‌‏شناسم"-- آن‌‏وقت جرأت نمی‌‏کنند چنان کاری کنند. پس همگی را می‌توان حل و فصل کرد. وقتی که واقعاً بتوانید این کار را انجام دهید، نه اینکه فقط بگویید بلکه آن را به مرحله‌ عمل درآورید، استاد قطعاً به حمایت از شما برمی‌خیزد.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

آنگاه به‌دنبال شکاف‌هایی در خودم گشتم. در سفر اخیر روشنگری حقیقت به خارج از استان که به‌خوبی برگزار شد، دریافتم که شوق و اشتیاق بسیاری را رشد داده‌ام.

فکر می‌کردم: «گرچه، حزب این سال‌ها با نصب دوربین‌ها و پول دادن به همسایه‌ها و فروشندگانم مرا از نزدیک تحت‌نظر داشت، اما هرگز قادر نبوده مرا از روشنگری حقیقت باز دارد. شاید حزب مرا به حال خود گذاشته بود، رها کرده بود چون برای تحمل آزار و شکنجه ناتوان بودم.»

تشخیص افکار نادرست و ازبین بردن آن

وقتی آن افکار ظاهر شدند، نتوانستم به افکار نادرستم توجه بکنم، برای ازبین بردن آن نیز افکار درست نفرستادم. درنتیجه ازخودراضی شدم و بیشتر و بیشتر به انجام کارها مشغول شدم، اما کمتر و کمتر در مطالعه فا و فرستادن افکار درست تلاش می‌کردم.

پس از شناسایی علت ریشه‌ای مشکلات، فکر می‌کردم: «نظم و ترتیب نیروهای کهن را نفی کرده‌ام. اگر شکافهایی در تزکیه‌ام دارم، اجازه ندارید مرا مورد آزار و شکنجه قرار دهید. شما را تصدیق نمی‌کنم ــ بلکه نفی، نفی و نفی می‌کنم.»

به‌محض اینکه درکم را طبق فا بررسی کردم و بر فرستادن افکار درست قوی تمرکز کردم، احساس کردم ماده‌ای که قلبم را سنگین کرده بود ناپدید شده است و ذهن و بدنم احساس سبکی ‌کرد. به‌محض اینکه، شین‌شینگ‌ام استاندارد در این زمینه را به‌دست آورد، استاد فوراً آزار و اذیتی که نیروهای کهن در بُعدهای دیگر برایم راه‌اندازی کرده بودند را برداشتند. روز بعد، تصمیم گرفتم به خانه بازگردم.

فکر کردم: «اگر دستگیر شوم، این علامتی است که مأموران پلیسی وجود دارند که هنوز حقیقت را درک نکرده‌اند و باید حقایق را برای این موجودات بی‌چاره رودررو روشن کنم. آنها نیز برای فا آمده‌اند. بوجود آمدن سه ‌قلمرو برای نجات موجودات ذی‌شعور بوده است، نه برای اهریمن که کارهای اهریمنی انجام دهد.»

ایمان استوار به استاد و دافا

با داشتن ایمان استوار به استاد و فا، به خانه بازگشتم. همسرم گفت: «آیا نمی‌ترسی که دستگیر شوی؟» گفتم: «نه، استاد مراقبم هستند و فقط استاد می‌گویند، نه هیچ کسی دیگر.» همسرم لبخند زد و من نیز لبخند زدم.

استاد بیان کردند:

«اگر ترس داشته باشید آن شما را گیر می‌اندازد
وقتی افکار درست است شیطان متلاشی می‌شود
[ذهن] تزکیه‌کنندگان با فا پر شده است
افکار درست بفرستید [و] ارواح پوسیده منفجر می‌شوند
خدایان در دنیا هستند به فا اعتبار می‌بخشند
(«ترس از چه؟» ازهنگ‌یین 2)

اگر هر تمرین‌کننده ایمان کامل به استاد و فا داشته باشد، فا را به‌عنوان معلم انتخاب کند، از افکار درست برای ازبین بردن افکار و عقاید و تصورات بد در هر لحظه استفاده کند و به استاد در اصلاح فا کمک کند، نیروهای کهن قدرتی بر آنها نخواهند داشت.