(Minghui.org) در سال 2017 پس از نقل مکان به ایالات متحده باید شغلی پاره‌وقت پیدا می‌کردم و نگرانی‌های زیادی در این مورد داشتم. کار نمی‌بایست با تماس‌های روشنگری حقیقت پیش از 10 صبح، مداخله کند و باید زمانی را هم به مطالعه فا و انجام تمرینات اختصاص می‌دادم.

از آنجا که هنگام صبح ذهنم شفاف‌تر و آماده‌تر است، می‌خواستم از آن ساعات استفاده کنم. اعضای خانواده‌ام هنگام عصر به خانه بازمی‌گردند و محیط خانه دیگر آرام نیست. باید چند روز در هفته در طول روز به کسب و کارم در کانادا هم رسیدگی می‌کردم. به دنبال شغل پاره‌وقت گشتم و همه چیز را به استاد سپردم.

مورد قبول سه مدیر مشاغل مختلف قرار گرفتم و یکی از آنها همان روز مصاحبه مرا استخدام کرد. می‌دانستم که این نظم و ترتیب استاد بود. این کار شامل فروش خدمات‌ به مشتریان بود. این فرصت را یافتم تا با خانواده‌های در سطح متوسط به بالا ارتباط برقرار کنم. طبق برنامه‌ریزی مدیر باید بعدازظهر و عصر کار می‌کردم. دو روزی که تعطیل بودم دقیقاً همان روزهایی بود که برای کار در کانادا نیاز داشتم. استاد همه چیز را نظم و ترتیب دادند.

برقراری رابطه کارمایی با مشتریان

برای یک تمرین‌کننده دافا، ملاقات با فردی در حین کار، تصادفی نیست. همه افرادی که ملاقات می‌کنیم، کسانی هستند که استاد می‌خواهند آنها نجات یابند. هر روز با خانواده‌های مختلفی از مهاجران جدید گرفته تا ساکنان قدیمی مواجه می‌شدم. تجربه سال‌ها فروش بلیط‌های نمایش هنری شن یون، مرا تبدیل به نماینده فروش عالی کرده بود. با اینکه این محصولی روزمره بود، اما با این مشتریان نیز مانند مشتریان شن یون برخورد می‌کردم. محصولات شرکت را معرفی و با ارائه پیشنهاداتی به خانواده‌هایشان کمک می‌کردم از محصولاتمان استفاده کنند.

چون من اول به مشتریان فکر می‌کنم، بسیاری از آنها تفاوت میان من و سایر نمایندگان فروش را متوجه شدند و از این موضوع خوشحال بودند. وقتی درباره مشکلات سلامتی‌شان یا دیدگاهشان درباره برخی مسائل اجتماعی صحبت می‌کردند، فالون دافا را به آنها معرفی می‌کردم و لینک وب‌سایت دافا را به آنها می‌دادم. مشتریانیم از گرفتن اطلاعات تمرینات به‌صورت رایگان خوشحال بودند. استاد برای آنها نظم و ترتیبی دادند تا به این شکل با دافا آشنا شوند.

من هرگز تکنیک‌ها و مهارت‌‌های فروش مردم عادی را یاد نگرفتم، فقط به‌طور طبیعی کار می‌کنم. فروش بلیط‌های شن یون بهترین تجربه فروش است. یاد گرفته‌ام که با صداقت یک تزکیه‌کننده با مردم برخورد کنم. من بهترین نماینده فروش بخشمان بودم و یک سال است که از شروع کارم می‌گذرد. در یک سال گذشته نه تنها با موجودات ذی‌شعور بسیاری ملاقات، بلکه بیش از یک میلیون دلار آمریکا سود روانۀ شرکت کردم.

ایجاد رابطه کارمایی با همکاران

در بخش من، مردم می‌آیند و می‌روند. پس از اینکه دافا را به همکار قبلی معرفی می‌کردم، همکار جدیدی وارد بخش می‌شد. استاد برای آنها نظم و ترتیبی دادند تا با دافا رابطه کارمایی برقرار کنند. تقریباً همه همکارانم پس از شنیدن رایگان بودن این روش تزکیه، به آن علاقه‌مند شدند. بسیاری از آنها می‌خواستند تمرینات را یاد بگیرند. 4 دی‌وی‌دی آموزش تمریناتی که خریده بودم کافی نبود و همکارانم باید به نوبت آنها را قرض می‌گرفتند. نسخه انگلیسی جوآن فالون را به آن عده‌ای که مصمم‌تر بودند قرض می‌دادم.

ارتقای شین‌شینگ در طول مجادلات

در محل کار فرصت‌های زیادی برای ارتقاء شین‌شینگ وجود دارد. یکی از مشتریان خانم را تشویق کردم برای یک محصول مالی اقدام کند. اما زمانی که درخواستش رد شد، او مرا سرزنش کرد و بیش از یک ساعت در مقابل دیگران در بخشمان مرا متهم کرد. من از این وضعیت ناگهانی پریشان شده بودم. غرور و ذهنیت رقابت‌طلبی‌ام ظاهر شد و به سختی می‌توانستم این حقارت را تحمل کنم. سعی کردم خودم را کنترل کنم.

روز بعد آن مشتری هنوز عصبانی بود و بیش از یک ساعت طی مکالمه‌ای تلفنی به مدیرم گله و شکایت کرد. چند هفته بعد به بخشمان آمد و به مدیرم دشنام داد. با اینکه همه می‌گفتند او عقلش را از دست داده است، اما من که تمرین‌کننده هستم می‌دانستم مقصر هستم. وقتی به درون نگاه کردم وابستگی‌ام به منافع شخصی را پیدا کردم. من به‌رغم میل باطنی‌اش برای خرید به او فشار آورده و در درجه اول به او اهمیت نداده بودم.

استاد بیان کردند:

«هرگاه با مشکلی مواجه می‌شوید، باید ابتدا این را مد نظر قرار دهید که آیا دیگران می‌توانند با این موضوع کنار بیایند یا آیا کسی را می‌رنجاند. وقتی این‌گونه انجام می‌دهید، هیچ مشکلی نخواهد بود. ازاین‌رو در تزکیه باید استاندارد بالا و بالاتری را برای خود قائل شوید.» (جوآن فالون)

من یک نماینده فروش عادی نیستم بلکه تمرین‌کننده هستم و باید نسبت به وابستگی‌هایم به منافع شخصی هوشیار باشم و همیشه اول دیگران را در نظر بگیرم. به‌محض اینکه آرام شدم، رنجشم از این مشتری از بین رفت.

رهایی از خودخواهی برای کمک به همکاران

در یک گروه معمولی فروش غیر از مدیران فروش، به دلیل وجود رقابت در محیط، هیچ کسی به سایر نمایندگان فروش کمک نمی‌کند.

همه تجارب فروش من برگرفته از فروش بلیط‌های شن یون است. استاد چنین خردی به من عطا کردند. از این‌رو فروش من بسیار بهتر از سایر همکارانم بود. زمانی که مدیرمان شروع به جمع‌آوری خلاصه فروش هفتگی کرد، وابستگی‌ام به منافع شخصی رشد کرد. چون می‌خواستم رکورد فروشم را حفظ کنم، وابستگی رقابت‌طلبی‌ام بیشتر شد.

از آنجا که فروش برخی از همکارانم رضایت‌بخش نبود، مدیر اخطاری برای فشار به کارمندان منتشر کرد. می‌دیدم که برخی از همکارانم در تلاش و تقلا هستند و می‌خواستم به آنها کمک کنم اما خودخواهی‌ام مانع می‌شد. زمانی که وارد این شرکت شدم به این حد خودخواه نبودم و اهمیت چندانی هم به فروشم نمی‌دادم. فقط تمرکزم بر این بود که با هر مشتری صادق باشم. با این تغییر ظریف هوشیار شدم.

می‌خواستم به دیگران کمک کنم اما به‌خاطر وابستگی‌ام به منافع شخصی، حسادت و خودخواهی این کار را نکردم. افکار و عقاید بشری و وابستگی‌های به‌راحتی آشکار شد. استاد بیان کردند: «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری تنها معیاری است که شخص خوب را از شخص بد متمایز می‌کند» (جوآن فالون)

نمی‌توانستم خودم را گول بزنم. شاید استاد دیدند که خیلی سریع می‌خواهم وابستگی‌ها را ازبین ببرم و آن را برایم نظم و ترتیب دادند. پس از آن طولی نکشید که مدیر گفت بخش فروش به دلیل کار ضعیف گروهی به اندازه کافی خوب نیست و به همه گفت هر زمانی که می‌توانند به یکدیگر کمک کنند. حتی مردم عادی نیز اهمیت هماهنگی و همکاری را درک می‌کنند. آیا این فرصتی عالی برای من نبود تا از خودخواهی‌ام رها شوم؟

پس از رها کردن وابستگی منافع شخصی، چیزهای بیشتری در ازای آن به‌دست آوردم.به سختی و با شرح تجاربم، به همکارانم کمک کردم. یکی از همکارانم دید من چند بار به همکار دیگری در فروش کمک کردم و از من دفاع کرد و گفت که آن مشتریان باید به من تعلق داشته باشند. من لبخند زدم و گفتم که آن همکار بیشتر از من به آن مشتریان نیاز دارد. آن همکار پیش از این واقعه خیلی با من صحبت نمی‌کرد، اما پس از آن ارتباطمان بهتر شد. او همچنین اولین نفری بود که دی‌وی‌دی تمرینات دافا را قرض گرفت. بسیاری از همکاران مهربانی مرا مشاهده کرده و از کمک من در بالا بردن فروش خوشحال بودند. وقتی دافا را به آنها معرفی کردم ابراز علاقه کردند. همکاران سایر بخش‌ها نیز دی‌وی‌دی‌های تمرینات و کتاب‌های دافا را قرض گرفتند.

چند روز پیش یکی از مدیران گفت: «می‌دانید، من گفتم که همه در بخش به هم کمک کنند، اما حقیقتاً فقط من و شما درحال کمک به گروه هستیم. سایرین هنوز مانند گذشته هستند.» من لبخند زدم و فکر کردم به‌خاطر این است که من تمرین‌کننده فالون دافا هستم. وقتی شخصی خودخواهی را رها و به دیگران کمک می‌کند، چیزهای بسیار بهتری دریافت می‌کند. یک سال بعد من هنوز بهترین فروش را در گروه داشتم.

برقراری تماس‌های تلفنی روشنگری حقیقت با چین

10 سال از زمانی که تماس‌های روشنگری حقیقت روزانه با سرزمین اصلی چین را شروع کردم می‌گذرد. در آغاز با مشکلی مواجه شدم، بیشتر مردم پیش از آغاز حرفم تلفن را قطع می‌کردند. سخنرانی اعضای کنگره در طول کنفرانس فای واشنگتن دی‌سی عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد و برایم الهام‌بخش بود. او نسبت به دافا و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری ابراز احترام کرد و از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خواست تا آزار و شکنجه را متوقف کند. صدای عدالت‌خواهی آنها در من طنین انداخت. واقعاً امیدوارم مردم چین نیز بتوانند آن را ببینند و بشنوند.

امیدوار بودم آنها ببینند که عموم جامعه غربی و حتی سراسر دنیا برای دافا احترام قائل هستند. از این‌رو تصمیم گرفتم با استفاده از کلام خودم چنین تصویری را انتقال دهم: «دافا در سراسر دنیا گسترش می‌یابد. دافا افتخار چین است!» این می‌توانست نقطه‌عطفی برای گذر از بن‌بست من باشد. مردم در تمام این سال‌ها به حقیقت گوش کرده‌اند، اما کیهان تغییر می‌کند، اوضاع تغییر می‌کند و مردم نیز تغییر می‌کنند. به‌کار بردن دیدگاه‌های جدید هر چند وقت یک بار، کمک می‌کند بهتر حقیقت را روشن کنیم.

وقتی به خانه رسیدم افکارم را دوباره سامان دادم. آنچه که در واشنگتن دی‌سی شنیده و دیده بودم، از جمله تأیید مقاومت صلح‌آمیز یک دهۀ مریدان دافا در روشنگری حقیقت توسط عموم جامعه و احترام آنها به دافا را به مطالب جدید روشنگری حقیقت اضافه کردم. می‌خواستم شنوندگانم احساس کنند که خودشان در آن رویداد بزرگ حضور داشتند. و نتایج را دیدم که مردم مدت بیشتری به صحبت‌هایم گوش کردند.

یک شنوندۀ ساکت تحت تأثیر صداقتم قرار گرفت

یک بار با مردی تماس گرفتم و بیش از 10 دقیقه حقایق را برایش روشن کردم، اما او هیچ پاسخی به ترک ح.ک.چ نداد.

گفتم: «آقا شما می‌دانید که اوایل امسال در واشنگتن دی‌سی مقابل کپیتال هیل، بسیاری از اعضای کنگره در تجمع شرکت و سخنرانی کردند. آنها به عنوان مقامات بالا نیامدند، بلکه به عنوان دوستان فالون دافا و برای حمایت از حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری آمدند. این کار را کردند زیرا به‌شدت تحت تأثیر استقامت و مهربانی تمرین‌کنندگان دافا قرار گرفتند.

ادامه دادم: «این نخبگان سیاسی بیش از 10 سال است از ح.ک.چ می‌خواهند که آزار و شکنجه را متوقف کند و مردم ارزشمند چینی را فرا می‌خوانند. بسیاری از اعضای کنگره گفتند که فالون دافا سلامتی و خصوصیات اخلاقی و امید را در مردم دنیا ارتقاء داده است! این ح.ک.چ است که باید نگران باشد. دروغ و خشونت نمی‌تواند باور به حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را بلرزاند. تمرین‌کنندگان به‌رغم خطر دستگیری یا بدتر، همچنان با مهربانی با شیطان مواجه می‌شوند. آنها هرگز متوقف نمی‌شوند، هرگز گله و شکایت نمی‌کنند. این روحیه، مردم چین و سایر نقاط دنیا را تحت تأثیر قرار داده و الهام‌بخش آنها بوده است. افراد بسیاری تصمیم گرفتند با آنها هم‌قدم شوند. روزهای پایانی دولت دروغ‌ و خشونت فرا رسیده است!»

«روز برگزاری تجمع، صدای پرطنین عدالت در کپیتول هیل طنین انداخت. لحظه تاریخی و صحنه بزرگی بود که همیشه آن را به‌خاطر خواهم داشت. به عنوان یک چینی افتخار کردم. عدالت و وجدان فراتر از مرزهای ملت‌ها و تفاوت نژاد است. آن اعضای کنگره حقیقتاً خواهان چین بهتر بودند به همین دلیل با صدای بلند درخواست کردند که آزار و شکنجه متوقف شود. آیا ما چینی‌ها نباید از حقیقت مطلع باشیم؟ فالون دافا هرگز خواهان پول یا قدرت یا جایگاه سیاسی نبوده است.»

«ما برای کمک به مردم حقایق را روشن می‌کنیم زیرا دافا به ما آموخته زندگی ارزشمند است، مردم از آسمان آمدند، همه به یک هدف آمدند و موجودات خدایی زندگی‌مان را ارج می‌نهند. واقعاً امیدوارم مردم چینی عزیزمان ح.ک.چ را ترک کنند و از فاجعه دور بمانند تا موجودات شیطانی نتوانند ما را گرفتار کنند. آسمان درحال تماشا است. موجودات خدایی فقط به قلبمان توجه می‌کنند و ترک ح.ک.چ برای این است که شجاعتمان را به آنها نشان دهیم. آیا شما حزب را ترک می‌کنید؟» در سکوت از استاد کمک خواستم. پس از لحظه‌ای سرانجام آن آقا گفت: «باشد، باشد حزب را ترک می‌کنم. من تحت تأثیر صداقت شما قرار گرفتم.»

افکار نیک‌خواهانه یک مرد قسم‌خورده را تغییر داد

یک بار دیگر با فردی تماس گرفتم که پیام‌های کفرآمیز بسیاری برایمان فرستاده بود. به درون نگاه کردم تا دلیل این اتفاق را پیدا کنم. متوجه شدم که هنوز ذهنیت رقابت‌طلبی دارم و میان افرادی با کیفیت درونی متفاوت تمایز قائل می‌شوم به‌ویژه نسبت به کسانی که گستاخ هستند مهربان نیستم. دلیل نامهربانی مردم با من، نامهربانی خودم است.

استاد بیان کردند:

«شما می‌دانید، وقتی کسی به سطح آرهات نائل می‌شود، هر چیزی که با آن مواجه شود او را نارحت نمی‌کند. کم‌ترین اهمیتی به هیچ یک از مسائل مردم عادی نمی‌دهد و همیشه لبخند می‌زند و سرزنده است. اهمیت ندارد که چه اندازه ضرر و زیان را تحمل می‌کند، هنوز هم لبخند زده و روحیۀ خوبی خواهد داشت و به آن اهمیتی نمی‌دهد.» (جوآن فالون)

درک کردم که مردم نه‌تنها خواهان کمک ما هستند، بلکه وسیله‌ای هستند که وابستگی‌هایمان را رها کنیم و نیک‌خواهی‌مان را تزکیه کنیم. از استاد کمک خواستم و ذهنم را پاک کردم و به خودم گفتم که نسبت به این موجود ذی‌شعور بهترین رفتار ممکن را داشته باشم.

گفتم: «دوست من، پس از خواندن پیام‌های شما احساس کردم که دچار اشتباه شده‌اید. ما مردم خوبی هستیم اما به‌شدت مورد سوء‌تفاهم قرار گرفته‌ایم!»

سپس درباره این صحبت کردم که چطور گروه رهبر سابق چین، جیانگ زمین، حقه خودسوزی میدان تیان‌آن‌من را صحنه‌سازی و با انواع دروغ‌ها تمرین‌کنندگان را بدنام کرد. سیاست‌مداران بسیار فاسد هستند و هر کار شیطانی را مرتکب می‌شوند. آنها حتی اعضای بدن تمرین‌کنندگان زنده فالون گونگ را به‌اجبار برمی‌دارند. هدف نهایی آنها از بین بردن مردم و نهادینه کردن نفرت نسبت به دافا است. درباره این حقیقت هم صحبت کردم که مردم در بیش از 100 کشور دنیا به دافا احترام می‌گذراند.

سرانجام گفتم: «فالون دافا افتخار چین در دنیا است. به عنوان یک چینی در آمریکا، احساس افتخار می‌کنم. لطفاً فریب حزب را نخورید. ما از یک ریشه به دنیا آمدیم چرا یکدیگر را عذاب دهیم؟ امیدوارم آینده روشنی داشته باشید و به دافا احترام بگذارید.»

او سرانجام بیدار شد و تکرار کرد: «دچار سوء‌تفاهم نمی‌شوم، دچار سوء‌تفاهم نمی‌شوم.» با شادمانی تماس را قطع کردم.

انتظار نداشتم مردمی که چنین پیام‌های کفرآمیزی می‌نویسند نیز قسمت آگاه داشته باشند. اگر من افکار و عقاید بشری‌ام را حفظ می‌کردم، با وجود گله و شکایت‌ها و افکار نادرست هنگام تماس با او، نتیجه کاملاً متفاوتی حاصل می‌شد.

به این درک رسیدم که مردم به شیوه‌های مختلفی رفتار می‌کنند و چون شیطان قسمت آگاه آنها را بسته است، وقتی درحال نجاتشان هستیم لزوماً حرف‌های خوبی نمی‌زنند.

پس نیک‌خواهی ضروری است. نمی‌توانیم هیچ فکر بدی داشته باشیم و اجازه دهیم افکار و عقاید بشری‌مان مانع بردباری و نیک‌خواه بودن شوند. ما تنها امید آنها هستیم.

(ارائه شده در کنفرانس فای 2018 در غرب میانه آمریکا)