(Minghui.org) درود بر استاد! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان.

مایلم تجربه و درکم پس از شرکت در رویدادهای روز جهانی فالون دافا در 13 مه 2018 در هنگ کنگ را با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

روز 13 مه هنگامی که ساعت 7 صبح به محل برگزاری تجمع رسیدیم، همه بنرها و تجهیزات صوتی توسط تمرین‌کنندگان محلی که سراسر شب کار کرده بودند آماده شده بود.

انجمن حامی جوانان هنگ کنگ (YCA) که یک گروه طرفدار کمونیست است هم در کنار ما سر و صدای بلندی ایجاد کرده بودند که همراه با حرف‌های توهین‌آمیزی به استاد و فالون بود. با شنیدن آن احساس خیلی بدی داشتم. اما از نگاه کردن به کارشان و شنیدن حرف‌های آنها اجتناب کردم و آرامش ذهنم را حفظ کردم. به‌خوبی می‌دانستم که تمرین‌کنندگان فالون دافا هیچ دشمنی ندارند. پس دلیلی وجود ندارد که درگیر آنها شویم. فقط با چنین ذهنیتی می‌توانیم مردم بیشتری را نجات دهیم.

هنگام ناهار همسرم به‌خاطر مسئله‌ای جزئی از من ناراحت شد و من هم حالت تدافعی به خود گرفتم. اما متوجه شدم که این رفتارم اشتباه است و از او عذرخواهی کردم اما پاسخ خوبی دریافت نکردم. طولی نکشید که موضوع را فراموش و در راهپیمایی شرکت کردم.

پس از یک ساعت و نیم از شروع راهپیمایی ناگهان به شدت گرسنه و پاهایم سنگین شد. صدایی به من می‌گفت: «دیگر انرژی نداری. نمی‌توانی جلوتر بروی.» فوراً حواسم جمع شد. در گذشته 9 ساعت در راهپیمایی راه رفته و دچار هیچ مشکلی نشده بودم. چه اتفاقی افتاده بود؟ می‌دانستم این من نیستم. متوجه احساسی غیرطبیعی شدم. انگار ماده‌ای منفی به بدنم فشار می‌آورد اما چون انرژی‌ام سد راهش بود، نمی‌توانست پیش‌تر برود. اما مرا احاطه و بسیار ناراحت کرده بود. همچنین ذهنم را آشفته کرده و باعث شده بود دچار افکار منفی شوم.

دائم به خودم یادآوری می‌کردم که خودآگاه اصلی‌ام باید قوی باشد و هر مداخله‌ای را نفی کردم. در این لحظه جمله استاد به خاطرم آمد:

«با یک قلب انسانی در بند چیزی، گذر از اقیانوس، صعب و دشوار تحقق می‌یابد.» («قلب آگاه» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)

فکر کردم که حتماً وابستگی‌های بشری زیادی دارم که می‌توانست مداخله کند. وقتی آرام شدم و به درون نگاه کردم، یادم آمد که صبح با خبرنگاری مصاحبه کرده بودم. با اینکه آمادگی نداشتم اما به خوبی صحبت کردم و از این موضوع خیلی خوشحال بودم. آیا این وابستگیِ ازخودراضی‌بودن نبود؟ بعد ناگهان متوجه شدم که چرا همسرم از من ناراحت شد. استاد می‌خواستند از طریق او مرا آگاه کنند. اما متأسفانه من متوجه نشدم.

با بررسی بیشتر متوجه شدم از آنجا که سابقاً کوشاتر و به اصول فای بالاتر آگاه شده بودم، دچار شوق و اشتیاق بیش از حدی شده بودم که باید آن را پاک می‌کردم.

پس از پی بردن به این افکار و عقاید بشری، آن ماده‌ای که با من مداخله می‌کرد از بین رفت. اما پاهایم هنوز سنگین بود. در آن لحظه کلام استاد را به یاد آوردم:

«هیچ دلیلی برای آهسته بودن قدم‌ها وجود ندارد» («مسیر خدا شدن سخت است» از هنگ یین 2)

با خودم فکر کردم «استاد با بهترین چیز در خط پایان منتظر ما هستند. چرا پاهایمان را می‌کشیم؟» به محض داشتن چنین فکری پاهایم سبک و حتی با وجود داشتن طبلی 15 کیلویی روی دوشم حالم خوب شد.

پس از رها کردن این وابستگی‌ها، پاهایم بسیار سبک‌تر شد و به دیدگاه بسیار جدیدی درباره مداخله انجمن حامی جوانان و وضعیت هنگ کنگ رسیدم. مهربانی تمرین‌کنندگان فالون دافا تقابل نیرومندی در برابر پلیدی اعضای انجمن حامی جوانان بود. هر شخص عاقلی می‌تواند بگوید که فالون دافا درست و حزب کمونیست شیطانی است و به محض داشتن چنین فکری نجات می‌یابد. این ماجرای زندگی حقیقی و مانند اجراهای نمایش شن یون است. فقط با این تفاوت که نقش مقابل را اعضای انجمن حامی جوانان ایفا می‌کردند.

از دیدگاهی دیگر، این آزمون آسان نظم و ترتیب داده‌ای توسط استاد برای مردم عادی است. مردم تا زمانی که ذهنیت درستی داشته باشند می‌فهمند که فالون دافا خوب است و در این روند نجات می‌یابند. برای تمرین‌کنندگان فالون دافا، تا زمانی که با قلبی پاک و بدون انجام کار ویژه‌ای در رویدادها شرکت می‌کنیم، مردم و به‌ویژه چینی‌ها نجات می‌یابند. تمرین‌کنندگان هم در این روند تقوای عظیم‌شان را بنا می‌سازند.

حالا هدف آمدن تمرین‌کنندگان به هنگ کنگ را درک می‌کنم. استاد چنین نظم و ترتیبی داده بودند تا ما افراد چینی ارزشمند را نجات دهیم. ما نقش‌ خودمان را در ماجرای زندگی واقعی ایفاء می‌کنیم و اعضای انجمن حامی جوانان نقش افراد شرور را. هدف از رفتن به هنگ کنگ هماهنگ کردن خواسته استاد و ایفای نقش اصلی در این صحنه استثنایی در تاریخ است. از طریق این رویدادها، تقوای عظیم‌مان را بنا می‌سازیم و بهشت‌هایمان را تکامل می‌بخشیم.

لطفاً به هر نکته نادرستی اشاره کنید.