(Minghui.org) قبل از شروع تمرین فالون دافا، به چی‌گونگ، پیشگویی، طب سوزنی، بودیسم، دائوئیسم و کنفوسیوس علاقه‌مند بودم. در اوقات فراغت اغلب به معابد می‌رفتم تا شیوه‌های مختلف تزکیه را بررسی کنم. کتاب‌های بسیاری خواندم و فکر می‌کردم بسیار آگاه هستم.

در‌نهایت ذهنم را برای مطالعه دائو آماده کردم و به معبد دائوئیستی چیانشان رفتم. پس ازاینکه مدتی در آنجا ماندم، ناامید شدم.

درحالی‌که در ایستگاه قطار آنشان منتظر قطار بودم، در یک غرفه کتاب جوآن فالون، متن اصلی فالون دافا را خریدم. کتاب را خواندم و احساس کردم که باید روشی برای تزکیه در سطحی بالا باشد، اما تمرین آن را شروع نکردم چون فقط روی دائوئیسم متمرکز بودم.

روزی پسرم به من گفت: «پدر، به حدی سرگیجه‌ام شدید است که نمی‌توانم به مدرسه بروم» فکر کردم شاید دچار سرماخوردگی شده و زیاد آن را جدی در نظر نگرفتم. اما، تا سه روز پس از آن نیز سرگیجه شدیدی داشت. فکر کردم چیزی اشتباه است و رفتم تا از یک تمرین‌کننده فالون دافا که می‌شناختم درباره‌اش بپرسم. او گفت که سعی کنم برای کمک از استاد لی هنگجی (بنیانگذار این روش) بپرسم.

جواب دادم که دافا را تمرین نکردم و پرسیدم که آیا استاد لی واقعاً به من کمک می‌کند یا خیر. او گفت: «استاد لی مهربان‌ترین فرد است. تا زمانی که شما و فرزندتان تمرین فالون دافا را انجام دهید، به شما کمک خواهد کرد.»

وقتی به خانه برگشتم، فرزندم و من در مقابل عکس استاد لی در کتاب ادای احترام کردیم. بلافاصله پس از آن، پسرم بالا آورد و گفت: «پدر، سرم الان خوب است. دیگر احساس سرگیجه نمی‌کنم و می‌توانم به مدرسه بروم.»

او چند روز غذا نخورده بود، اما آن روز خوشبختانه بدون هیچ مشکلی به مدرسه رفت. اما، بااینکه شاهد بهبودی چشمگیر پسرم بودم، همچنان نمی‌خواستم فالون دافا را تمرین کنم، زیرا هنوز هم می‌خواستم به تمرین دائوئیسم بپردازم.

یک ماه بعد، درد شدید قفسه سینه را تجربه کردم. درد بسیار شدید بود به‌طوری که در رختخواب از شدت درد به خود می‌پیچیدم. به بیمارستان رفتم و تشخیص دادند که ذات‌الریه شدید است. به مدت ۱۵ روز پیاپی در بیمارستان تحت درمان قرار گرفتم بدون اینکه بهبود پیدا کنم.

یک روز صبح، خون در ادرارم وجود داشت و نمی‌توانستم بایستم یا چمباتمه بزنم. احساس می‌کردم سرم با چاقو بریده می‌شود و به نظر می‌رسید که کمرم با طناب‌های ضخیم، سفت و محکم بسته شده است. به پزشک مراجعه کردم و گفتند که دچار عفونت مجاری ادراری شده‌ام. شگفت‌زده شدم از اینکه طی بیش از ۱۵ روزی که تحت درمان بودم هر روز آنتی‌بیوتیک با تزریق وریدی دریافت می‌کردم، پس چگونه می‌توانستم دچار عفونت شده باشم؟

روز بعد سی‌تی اسکن کردم و تشخیص داده شد که سنگ کلیه دارم و در وضعیت حادی است. یکی از پزشکان طب چینی پیشنهاد کرد که برخی داروهای گیاهی را مصرف کنم، درحالی‌که یک دکتر طب غربی عمل جراحی یا سنگ‌شکن با لیزر را پیشنهاد کرد. اما، این درمان‌ها به‌طور کامل نمی‌توانستند مشکل را درمان کنند، سنگ‌ها دوباره ایجاد می‌شدند.

درحالی‌که در این وضعیت درگیر بودم، دوباره با همان تمرین‌کننده صحبت کردم. او پیشنهاد کرد که تمرین فالون دافا را شروع کنم.

تصمیم گرفتم تمرین را امتحان کنم و روز بعد به محل تمرین گروهی رفتم. درحالی‌‌که دومین تمرین ایستاده را انجام می‌دادم، احساس کردم چیزی درخشان در مقابل پیشانی‌ام وجود دارد. چشمانم را باز کردم و مجسمه بزرگ طلایی بودا را دیدم که بالای سر یک تمرین‌کننده در مقابلم نشسته بودند. فهمیدم که استاد مرا تشویق می‌کردند تا در انجام تمرینات ثابت‌قدم باشم.

آن روز بعد از اینکه تمام پنج تمرین را انجام دادم، متوجه شدم که دیگر در بدنم دردی را احساس نمی‌کنم. از آن به بعد، مصرف دارو را متوقف کردم.

سه ماه بعد تحت معاینه فیزیکی قرار گرفتم و گفته شد سنگ‌های کلیه‌ کاملاً از بین رفته‌اند. دکتر گفت که این یک معجزه است. علاوه‌بر از بین رفتن سنگ‌های کلیه، تمام بیماری‌های دیگرم مانند التهاب شدید معده، ضعف اعصاب و اختلال دستگاه تنفسی نیز ناپدید شدند. دوباره سالم و پرانرژی شدم.

فالون دافا از تمرین‌کنندگان می‌خواهد تا با پیروی از حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری افراد خوبی شوند و خصوصیات اخلاقی‌شان را ارتقاء دهند. از این تمرین بسیار بهره‌مند شده‌ام. نه تنها فردی سالم، بلکه جوان‌تر از همسالانم هستم و محیط خانه‌ام در هماهنگی است. همچنین سال‌های متوالی بسیاری به‌عنوان کارگر نمونه انتخاب شده‌ام.

از استاد لی و فالون دافا تشکر می‌کنم.