(Minghui.org) فالون دافا که به‌عنوان فالون گونگ نیز معروف است، روشی برای تزکیه ذهن و بدن است. با اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری هدایت می‌شود و پنج تمرین‌ساده مکمل آن است، این روش به مردم کمک می‌کند تا سلامتی جسم و ذهن را حفظ کنند و آموزه‌های اخلاقی‌ای را ارائه می‌کند تا هماهنگی را در تمام زمینه‌های زندگی تسهیل ‌کند. این روش خرد افراد را باز می‌کند و منجر به درک زندگی و اسرار جهان می‌شود.

از سال 1992 تا سال 1999 حدوداً 100 میلیون نفر در چین فالون دافا را تمرین می‌کردند. از زمانی که استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون گونگ، در مارس 1995 برای تعلیم فا به فرانسه دعوت شدند، این روش به بیش از 100 کشور و منطقه در جهان گسترش یافته است.

این تمرین به‌خاطر اثربخشی‌اش در درمان بیماری و حفظ سلامتی به‌خوبی شناخته شده است. در آغاز سال 1998 تحقیقاتی در چین از منظر مزایای سلامتی فالون گونگ انجام شد. تعدادی از کارکنان بخش بهداشت نیز در شمال آمریکا و تایوان تحقیقاتی در زمینه سلامتی انجام دادند. گزارش شده است که کارآیی فالون دافا در بازگرداندن و حفظ سلامتی بیش از 98 درصد است.

در اینجا، ما چند ماجرا از افراد معلولی را که بیماری‌های شدید آنها پس از تمرین فالون دافا بهبود یافته است، شرح می‌دهیم.

یک سرباز معلول

در سال 1976 آقای شی فو (نام مستعار) داوطلب خدمت در ارتش چین شد و در سال 1979 هنگامی‌که جنگ چین و ویتنام آغاز شد به میدان جنگ فرستاده شد. هنگامی‌که در آنجا بود، سه بار مجروح شد. او حتی پس از اینکه به‌مدت دو سال تحت یک سری عمل‌های جراحی قرار گرفت، معلول و تقریباً نابینا و نیمه ناشنوا شد. او همچنین هشیاری‌اش کاهش یافته بود و اغلب از هوش می‌رفت. او را یک سرباز معلول درجه  اول تشخیص دادند و در سال 1985 از ارتش اخراج شد. آقای شی ماجرای معجزه‌ای که برایش رخ داد را در زیر به‌اشتراک گذاشته است:

در مدت ۱۵ سالی که از ارتش اخراج شده بودم زندگی‌مان کاملاً تلخ شده بود. همسرم مراقبت از من را به‌عهده داشت. او همیشه تشویقم می‌کرد که نه تنها به‌خاطر خودم، بلکه به‌خاطر خانواده، اعتماد به‌نفسم را از دست ندهم. به‌رغم اینکه در دهه ۱۹۸۰ زندگی‌ام جهنم شده بود، امید را درخود پرورش می‌دادم.

اما دردسر از در و دیوار بر ما می‌بارید. همسرم به‌دلیل بار مالی سنگین نگهداری از ما، بیمار شد. او دچار روماتیسم شدید، اسهال و استفراغ و فتق دیسک کمر بود. اغلب نمی‌توانست کار کند و گاهی اوقات مجبور بود در رختخواب بماند و فرزندان‌مان می‌بایست از ما مراقبت می‌کردند.

این شرایط بدتر شد، ناگهان پوست انگشتانم خشک شد و ترک ‌خورد. خون از ترک‌ها بیرون می‌زد و در نهایت، ناخن‌های انگشتانم می‌افتاد. طب غربی و چینی را امتحان کردم، اما هیچ چیزی کمک نکرد. این شرایط به مدت یک سال تمام ادامه پیدا کرد.

وضعیت مالی‌مان خراب شد. نمی‌توانستم عهده‌دار هزینه‌‌هایمان شوم. بنابراین مسئولین روستایم حقوق بازنشستگی معلولیتم را به‌حالت تعلیق درآوردند. اغلب مجبور بودم برای گذران زندگی از بستگان پول قرض بگیرم. در نتیجه آنها همیشه از ما دوری می‌کردند.

والدین همسرم، وقتی به ملاقات‌مان می‌آمدند بر شرایط ناامیدکننده زندگی‌مان می‌گریستند. مادرهمسرم تصمیم گرفت برای کمک در کارهای خانه با ما زندگی کند.

اغلب به آسمان نگاه می‌کردم و می‌پرسیدم، چه موقع این آزار و اذیت به‌پایان خواهد رسید.

در سال 1998 هنگامی‌که با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کردیم، یک تمرین‌کننده فالون گونگ از روستای مجاور به دیدارمان آمد. او درباره تغییرات معجزه‌آسایی که پس از انجام تمرین فالون دافا برایش رخ داده بود صحبت کرد. او گفت: «چرا آن را امتحان نمی‌کنی؟ این تمرین مزایای بسیاری دارد و ضرری ندارد. و رایگان هم هست.»

همسرم این تمرین را هر روز انجام می‌داد و معجزه‌ای اتفاق افتاد: درد شدید در پاها، بازوها و در بدنش طی سه روز ناپدید شد. درد شدید پشتش نیز به‌طور قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت. او حتی می‌توانست بعضی از کارهای خانه را دوباره انجام دهد. یک هفته بعد، به‌طور کامل بهبود یافت، به حالت عادی بازگشت.

بهبود معجزه‌آسای بیمارهای همسرم یک شوک بود. من اشتیاق پیدا کردم که این تمرین‌ها را یاد بگیرم. چون نمی‌توانستم به محل تمرین بروم، تعدادی از تمرین‌کنندگان فالون گونگ برای آموزش به خانه‌ام آمدند. آنها همچنین نوارهای سخنرانی‌های فای نُه روزه استاد را برایم پخش می‌کردند.

از اصول عمیق و عظیم فالون گونگ حیران شده بودم. نوارها را درعرض دو روز گوش کردم و آنگاه، به مدت چهار روز بی‌وقفه خوابیدم. خانواده‌ام نگران شدند و فکر می‌کردند دوباره ممکن است زندگی‌ام به خطر بیفتد. با دیدن خواب عمیقم، تمرین‌کنندگان به خانواده‌ام می‌گفتند: «شاید او یک رابطه تقدیری قوی دارد. استاد درحال پاک کردن بدنش هستند. لزومی ندارد بترسید.»

هنگامی‌که بیدار شدم، احساس می‌کردم پرانرژی و قوی شده‌ام. بینایی‌ام نیز برگشته بود. بقدری هیجان‌زده شده بودم که می‌خواستم جست و خیز کنم و آواز بخوانم!

فریاد زدم: «همان‌طور که ضرب‌المثل چینی‌مان می‌گوید: "خوشبختی در انتظار کسانی است که از یک فاجعه جان سالم بدر بردند."»

نمی‌توانستم نگاه کردن به همسرم را متوقف کنم. از زمانی که می‌توانستم ببینم او چه شکلی دارد، 15 سال گذشته بود. ما می‌خندیدیم و می‌گریستیم و بسیار اشک می‌ریختیم.

نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم، با این حال سوار دوچرخه شدم و تمام راه را تا شهر راندم، مسافتی بیش از حدود 19 کیلومتر. حتی پس از اینکه این مسیر را بازگشتم، ابداً احساس خستگی نمی‌کردم. در گذشته، فقط می‌توانستم قدم زنان دوچرخه را راه ببرم و هرگز قادر نبودم آن را برانم. با هیچ کلمه‌ای نمی‌توانستم احساس شادی‌ام را بیان کنم.

از آن روز به بعد، با جدیت فا رامطالعه کردم و تمرین‌ها را انجام دادم. پنج ماه بعد، ترک‌های دستم کاملاً درمان شد. زخم بازی در سرم که به مدت 15 سال به‌طور مداوم مایع و خون ترشح می‌کرد نیز خودش بسته شد. تمام داروهایم را دور ریختم.

در حال حاضر، مانند یک شخص کاملاً سالم به‌نظر می‌رسم. موهای ضخیم سیاه در سرم رشد کرد. بینایی‌ام را دوباره به‌دست آوردم و حتی شنوایی‌ام نیز بهبود یافت. ما می‌توانیم صیفی‌جات بعمل آوریم و آنها را در بازار محلی بفروشیم. امروز، تمام بدهی‌های‌مان را پرداخت کرده‌ایم.

این معجزات یکی پس از دیگری اتفاق افتاد. مطمئنم این استاد بودند که ما را نجات دادند.

با دیدن این تغییرات چشمگیر در سلامتی‌ام، بسیاری از دوستان، بستگان و همسایه‌ها نیز تمرین فالون گونگ را شروع کردند. حتی افرادی که این تمرین را انجام نمی‌دادند نیز افکار خوبی نسبت به دافا پیدا کرده‌اند.

مقاله مرتبط: یک نظامی بازنشسته و معلول: «از یک کابوس بیدار شدم»

خانم یانگ سوهنگ

خانم یانگ سوهنگ ساکن شهر کونمینگ، واقع در استان یون‌نان است. او حدود 1متر و 22 سانتیمتر قد و 23 کیلو گرم وزن داشت.

در ابتدا، خانم یانگ دوران کودکی شادی داشت. والدینش عمیقاً او را دوست داشتند و همسالانش در جامعه نیز او را تحسین می‌کردند.

اما وضعیت سلامتی فرد فراز و نشیب‌های زیادی دارد. هنگامی که 8 ساله بود، خانم یانگ اسهال، نفخ، درد شکم و کاهش وزن ناگهانی را تجربه کرد. بعدها تشخیص دادند که به بیماری سل و سرطان خون مبتلا است. از آن به بعد، با طب غربی و چینی درمان می‌شد، اما هیچ چیزی مؤثر نبود. رشد او نیز به‌دلیل استفاده طولانی مدت از داروها متوقف شده بود؛ در 18 سالگی، هنوز یک کودک به‌نظر می‌رسید.

والدین خانم یانگ تمام پس‌اندازشان را برای داروها و درمانش هزینه کردند. نهایتاً، امیدشان را برای بهبود او از دست دادند. درحالی‌که امور مالی بدتر می‌شد، خانم یانگ مجبور به ترک‌تحصیل شد.

خلق و خوی پدرش بعلت استرس مالی بدتر و بدتر شد. او به‌شدت مست ‌و با همسرش دعوا می‌کرد. آنها نهایتاً طلاق گرفتند و این ماجرا، خانم یانگ را به‌عنوان یک نوجوان تحت فشار ذهنی بزرگی قرار داد. او بارها سعی کرد از خانه فرار کند و خودش را بکشد.

در سال 1998 پزشک بخش سرطان بیمارستان کونمینگ تشخیص داد که خانم یانگ به سرطان پیشرفته استخوان مبتلا است. به او گفتند که فقط چند ماه زنده است. بنابراین، او تمام امیدش را از دست داده بود و فقط از روی درماندگی زندگی می‌کرد و در انتظار این بود که زندگی‌اش به‌پایان برسد.

اما، آسمان همیشه دری را باز می‌گذارد. درماه فوریه 1999 روزی خانم یانگ خانمی را در خانه یکی از بستگانش ملاقات کرد. این خانم بسیار سالم و بسیار جوانتر از سنش به‌نظر می‌رسید. او قبلاً بیماری‌های متعددی داشت، اما به خانم یانگ گفت که فالون گونگ بیماری‌هایش را درمان کرد. آنگاه خانم یانگ با این خانم درباره بیماری‌هایش صحبت کرد.

این خانم گفت: «فقط استاد لی می‌توانند شما را نجات دهند.»

خانم یانگ پرسید: «حتی شخصی در آستانه مرگ، مانند من را؟»

این خانم گفت: «فالون گونگ روشی برای تزکیه برای ذهن و بدن است. هر کسی که بخواهد صمیمانه تمرین کند، می‌تواند آن را انجام دهد.»

خانم یانگ درباره این خبر بسیار هیجان‌زده شد. احساس می‌کرد بارقه‌ای از امید در او پیدا شده است.

او تمرین فالون گونگ را آغاز کرد؛ هر روز ساعت 5 صبح برای انجام تمرین‌ها و مطالعه فا به مکان تمرین گروهی می‌رفت. از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی می‌کرد تا فرد خوبی شود و ملاحظه افراد دیگر را داشته باشد. هر موقع که اختلافی پیش می‌آمد، او به‌درون نگاه می‌کرد تا در ابتدا قصورهایش را تصحیح کند.

به‌تدریج، تمام بیماری‌هایی که بیش از 10 سال او را به‌ستوه آورده بودند تک تک ناپدید شدند. احساس شگفت‌انگیز فردی بدون بیماری را داشت. انرژی بسیاری داشت و بدون توجه به اینکه چه مسافی راه می‌رفت هرگز خسته نمی‌شد. لبخند شادی دوباره در چهره‌اش ظاهر شد. بسیاری از همسایگانش از تغییراتی که در او ایجاد شد مبهوت شدند، آنها نیز تمرین‌کننده شدند.

متأسفانه خانم یانگ یکی از قربانیان آزار و شکنجه در سال 1999 بود. او به‌خاطر باورش در 30 نوامبر 2004 دستگیر و در اردوگاه کار اجباری زنان یون‌نان محبوس شد و متحمل شکنجه وحشیانه‌ای شد.

هنگامی‌که در ماه مه 2005 به خانه فرستاده شد، قوایش تحلیل رفته و لاغر شده بود و در آستانه مرگ بود. متأسفانه، او یکماه بعد در سن 24 سالگی درگذشت.

آقای ژنگ رونگچانگ

آقای ژنگ رونگ‌چانگ یکی از ساکنان ناحیه چنگ‌گوان در شهرستان جی، واقع در استان هبئی است. او در سال 1998 تمرین فالون گونگ را آغاز کرد.

قبل از تمرین، آقای ژنگ تحت دو عمل جراحی چشم قرار گرفت. او مبتلا به آب سیاه بود که موجب دردی شدید می‌شد، استفراغ و تاری دید چشم را به همراه داشت و همچنین به فیستول مقعد و به عفونت دستگاه ادراری مبتلا بود. از همه مهم‌تر، از زمانی که 8 ساله بود از زخم‌های مزمن رنج می‌برد و اغلب چرک از زخم‌ها ترشح می‌شد. اما، او مجبور بود درد را بدون درمان تحمل کند، زیرا خانواده‌اش پول نداشتند که او را درمان کنند.

او همچنین کورک استخوانی (استئومیلیت) مزمن در پای چپش داشت که وقتی راه می‌رفت همیشه می‌لنگید. نمی‌توانست صاف بنشیند، زانو بزند، خم شود، یا برای مدت زمانی طولانی بایستد. در روزهای بارانی بیشتر احساس درد می‌کرد. برای تمرین بسیاری از چی‌گونگ‌ها، پول زیادی هزینه کرد، اما هیچ فایده‌ای نداشت.

بدتر از همه، آقای ژانگ نان آور اصلی خانواده بود، زیرا همسرش دچار بیماری روانی و دخترش هنوز کوچک بود. اغلب از همسرش شکایت می‌کرد که برای انجام کارهای خانه ناتوان است.

پس از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کرد، همه بیماری‌هایش ناپدید شدند. او از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی می‌کرد تا از نظر اخلاقی فردی درست کار شود.

آقای ژنگ پر انرژی شد و اعتماد به‌نفس بیشتری به زندگی پیدا کرد و رفتارش را کاملاً نسبت به همسرش تغییر داد. درکش از مسائل بیشتر شده، سخاوتمند و دلسوز شده است. به‌خاطر تغییرات بزرگی که در او بوجود آمده از استاد لی و دافا بسیار سپاسگزار است.

یک خطاط با مغزی تحلیل‌رفته

من خطاط هستم. بیش از 22 سال است که فالون گونگ را تمرین کرده‌ام. حافظه ضعیفی داشتم و در ریاضیات، فیزیک و شیمی در مدرسه ضعیف بودم. اما این استعداد در خطاطی به من داده شد و مردم متوجه آن شدند. به‌ندرت در فعالیت‌های گروهی خطاطان شرکت می‌کنم، اما از مهارت‌هایم به‌عنوان یک هنرمند به مردم کمک می‌کنم که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شوند.

من کودک سالمی نبودم. در 6 یا 7 سالگی، در یک دره عمیق افتادم و سرم به تخته سنگی برخورد کرد. برای مدتی بی‌هوش شدم. این حادثه باعث یک ضربه مغزی و سندروم پس از ضربه مغزی شد.

در دوران جوانی مبتلا به تب حصبه شدم و به‌مدت سه سال بعد از آن مرتبآً تب بالا، لرز و سردردهای بسیار شدیدی داشتم. مجبور بودم درد را برای سال‌ها تحمل کنم، زیرا پول به‌اندازه کافی نداشتیم که مرا تحت درمان قرار دهند. درنتیجه، دچار آسیب مغزی شدم که به ناتوانی شناختی دائمی منجر شده است.

از زمانی که برای حزب کمونیست چین شروع به کار کردم، بیماری‌ام بدتر شد. در طول سال‌ها، از سردرد، سرگیجه و شنیدن صدای زنگ در گوشم رنج می‌بردم. خلق و خوی بد همراه با کاهش سطح هشیاری و هوش در من ایجاد شد.

اغلب سرم را برای تسکین درد به سطوح سخت می‌کوبیدم. گاهی از همسرم می‌خواستم برای اینکه به خواب روم، به سرم مشت بکوبد. علاوه بر آن، دچار مشکلات کمر، زخم معده، ورم مخاط بینی، برونشیت و بیماری قلبی نیز بودم.

در ماه ژوئن 1996 امیدی در من ایجاد شد. رئیس بخشم فالون گونگ را به من معرفی کرد و کتاب‌های جوآن فالون و جوآن فالون 2 را به من داد. می‌دانستم که این کتاب‌ها گنجینه‌هایی برای نجات زندگی است.

آسیب مغزی مرا از خواندن آن به وحشت می‌انداخت، اما هر دو کتاب را در عرض سه روز به‌پایان رساندم. این شگفت‌انگیز بود که توانستم آن کار را انجام دهم. بنابراین تصمیم گرفتم در فالون دافا تزکیه کنم.

برای انجام تمرین‌ها و مطالعه فا، به سایر تمرین‌کنندگان ملحق شدم. استاد طی یک ماه سه بار بدنم را پاک کردند و بیشتر کارمایم را ازبین بردند. در مدت چند ماه از همه بیماری‌هایم بهبود یافتم؛ احساس سبکی و رهایی از بیماری را داشتم. متوجه شدم که شین‌شینگام ارتقاء یافته است. می‌دانستم که استاد کارمای عظیمی را برای من تحمل کرده‌اند. اگر استاد بدنم را پاک نمی‌کردند، امروز زنده نبودم. از استاد بسیار سپاسگزارم.

از آن به بعد، تصمیم گرفتم که از مهارت خطاطی‌ام برای اعتبار بخشی به فا و روشنگری حقیقت استفاده کنم. یکبار، بیش از 40 تابلو خط درست کردم که مردم را تشویق به خروج از حزب می‌کرد.

قبل از انجام تمرین، گرایش‌های معاصر را دنبال می‌کردم و خوشنویسی سبک مدرن را انجام می‌دادم. پس از انتخاب فالون دافا، اصول فا را دنبال کردم و بسیاری از افکار و عقاید ناسالم را دور انداختم. دریافتم که تقریباً صد تابلو خطی که کشیده یا جمع‌آوری کرده‌ام پر از فرهنگ ح.ک.چ است.

چند سال قبل، یک شهردار در مقام ریاست، در یک میهمانی ناهار، از من خواست در مقابل 14 میهمان خوشنویسی کنم. از میزبان  خواستم که به من اجازه دهد سخنرانی کوتاهی ارائه دهم و او نیز موافقت کرد. آنگاه برای آنها درباره فالون گونگ صحبت کردم. همه حاضران به استثنای یک نفر از حزب خارج شدند.

در موقعیتی دیگر، یک گالری هنری خصوصی از من دعوت کرد که خوشنویسی‌هایم را به نمایش بگذارم. اکثر شرکت‌کنندگان برای خرید تابلوهای خوشنویسی آمده بودند، از جمله چهار مأمور پلیس (دو مأمور در لباس اونیفورم و دو مأمور در لباس شخصی) در آنجا حضور داشتند. من نترسیدم و درحالی که برای آنها خوشنویسی می‌کردم با آنها درباره فالون دافا و آزار و شکنجه صحبت کردم. نهایتاً، یکی از آنها از ح.ک.چ خارج شد.

او به من گفت: «مدتها است که دچار بی‌خوابی شده‌ام. مایلم تابلویی خوشنویسی شده داشته باشم با این امید که به من آرامش دهد.»

پاسخ دادم: «لطفاً یک مأمور پلیس مهربان بوده و بر این باور باشید و صمیمانه این عبارات را تکرار کنید: "فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!" اگر اغلب این عبارات را تکرار کنید، به‌خوبی خواهید ‌خوابید.»

او از من تشکر کرد و با تابلو مرا ترک کرد.

با افرادی که برای خطاطی به خانه‌ام می‌آمدند نیز به‌عنوان میهمانانی برجسته رفتار می‌کردم. برای هر فرد بستگی به وضعیتش تابلوی خطاطی درست می‌کردم و همچنین به آنها کمک می‌کردم از حزب خارج شوند. دریافتم که دادن تابلوی خطاطی به‌انداره کمک به آنها برای درک حقایق فالون گونگ اهمیت ندارد.

کم کم، اعمال خوبم دهان‌به‌دهان پخش شد. مردم چیزهایی درباره یک تمرین‌کننده فالون دافا می‌دانستند که خوشنویسی می‌کند و برای کارش مزد نمی‌گیرد. بسیاری از افراد نزد من آمدند تا به آنها کمک کنم از ح.ک.چ خارج شوند.

مقاله مرتبط: فاهویی چین | همه چیز به‌وسیله استاد اعطا و نظم و ترتیب داده می‌شود

خانم ژانگ آ‌یمین (گزارش شده در سال 2004)

نام من ژانگ آیمین است. 42 ساله، کارمند اداره راه‌ آهن شنیانگ در شعبه جیلین هستم. نیمه پایین هر دو پایم را از دست داده‌ام.

در گذشته به هیچ کسی جز خودم باور نداشتم. به بیماری‌های مختلف از جمله بیماری‌های قلبی، هپاتیت بی‌، التهاب لوز‌المعده (پانکراتیت)، میگرن، کمردرد، قاعدگی‌های دردناک، اسپوندیلوز گردن رحم و آرتروز (ورم مفاصل) مبتلا بودم. هرموقع که سعی می‌کردم از سه انگشتم استفاده کنم، بی‌حس می‌شدند. به‌طور مداوم سنگینی، سرما و درد را در پشتم احساس می‌کردم. قبل از تغییرات فصلی، پاهایم چند روز درد می‌گرفت. رنج و دردم به‌قدری ناامیدم می‌کرد که حتی سعی می‌کردم به زندگی‌ام پایان دهم.

در 4 ژوئن 1997 به چهار نوار درباره فالون گونگ گوش کردم و دریافتم این دقیقاً همان چیزی است که در جستجویش بودم. آنگاه تصمیم گرفتم فالون گونگ را تمرین کنم.

پس از انتخاب این تمرین تمام بیماری‌هایم ناپدید شدند و شرایط روانی‌ام به‌طور چشمگیری بهبود یافت. این تغییرات به من توانایی داد که به‌طور کوشاتری فا را مطالعه کنم و تمرین‌ها را انجام دهم.

مطلب مرتبط: خانه تمرین‌کننده معلول دافا ژانگ آیمین دو بار توسط مأموران پلیس شهر جیلین غارت شد

خانم ما سوژی

در سال 1961 در خانواده فقیری در استان هنان متولد شدم. وقتی واکسنی به من زدند که پاهایم فلج شد، به سختی یاد گرفتم که راه بروم و اغلب هنگام راه رفتن به زمین می‌افتادم.

در مدرسه، همکلاسی‌هایم به من زور می‌گفتند. در مدرسه ابتدایی دچار اسهال حاد و ناراحتی کلیه (نفریت) بودم. بیماری‌هایم اسهال مزمن و کمر درد را بجا گذاشت. همچنین به بی‌خوابی، سردرد، کیست تخمدان و انسداد دستگاه ادراری نیز مبتلا بودم. بداخلاق شدم و اغلب با همسرم جر و بحث می‌کردم.

در تابستان سال 1997 تمرین فالون گونگ را آغاز کردم. اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را برای کنترل رفتار خودم دنبال کردم. استاد بدنم را پاک کردند و همه بیماری‌هایم ناپدید شدند. اکنون احساس سبکی و سلامتی می‌کنم. در گذشته قدم به قدم از پله‌ها بالا می‌رفتم، فقط از پای راستم استفاده می‌کردم. در حال حاضر، می‌توانم با استفاده از هر دو پایم از پله بالا بروم. از زمانی که تمرین‌فالون گونگ را شروع کردم دیگر احتیاج ندارم از دارو استفاده کنم.

آقای لئی هونگ

در دفتر هواشناسی شاندونگ کار می‌کنم. هنگامی‌که بچه بودم، بازوی راستم فلج شد. به همین دلیل، مجبور بودم از دست چپم برای هر کاری استفاده کنم، از جمله، نوشتن، شستن، خیاطی، نگهداری از بچه‌ها و کار کردن.

پس از 30 سالگی، آسیب به بازوی چپم چنان جدی شد که نمی‌توانستم حتی یک پیاله خالی را نگهدارم و از دستم نیندازم. طوری شده بود که اصلاً نمی‌توانستم بازوی چپم را بلند کنم. جرأت نمی‌کردم به همکارانم اجازه دهم که چیزی در مورد مشکلم بدانند، از ترس اینکه مبادا در کارم تأثیر بگذارد. همچنین از برونشیت، بیماری قلبی و بیماری معده رنج می‌بردم. استرس آنقدر زیاد بود که چندبار به فکر خودکشی افتادم.

در سال 1997 تمرین فالون گونگ را آغاز کردم. پس از اینکه تمرین را شروع کردم، بدن و ذهنم از مزایای بسیاری برخوردار شدند. سلامتی‌ام را به‌دست آوردم و در تمام بدنم احساس سبکی می‌کردم. از آن به بعد، از دارویی استفاده نکرده و به بیمارستانی نیز مراجعه نکرده‌ام.

خودم را با استانداردهای اخلاقی فالون دافا حفظ کردم. ذهنم آرامش یافت. با افراد دور و برم مهربان بودم و صمیمانه هر انتقادی را بدون رنجشی می‌پذیرفتم. در محل کارم سروقت حاضر می‌شدم و هر کاری را که برایم معین می‌کردند می‌پذیرفتم و دیگر با همسرم در خانه جر و بحث نمی کردم.

تمرین فالون دافا افکار درست و تقوایم را بیدار کرد و به من نیروی اراده داد. از استاد محترم با تمام وجودم و عمیقاً برای نجات‌شان سپاسگزارم.