(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در سال 1996 شروع کردم. قبل از آن، دست‌ها و پاهایم بی‌حس بودند و دست‌هایم نسبت به آب سرد حساس بود. در باد و سرما می‌ترسیدم که از خانه خارج شوم. به سردردهای شدید، واریس رگ‌ها، بیماری‌های زنان و غیره نیز دچار بودم. پس از شروع تمرین فالون دافا، این بیماری‌ها همه ناپدید شدند. وقتی که راه می‌رفتم در بدنم احساس سبکی می‌کردم و می‌توانستم بدون احساس خستگی کار کنم. وضعیت سلامتی و خصوصیات اخلاقی‌ام هر دو بهبود یافت و در شادی ناشی از تزکیه غوطه‌ور شدم.

در سال 2007، توموری به اندازه یک تخم غاز روی سینه‌ام ایجاد شد. شوهرم ترسید و توصیه کرد که به بیمارستان بروم تا با جراحی آن را بردارند. به او گفتم که استاد و دافا را دارم و این تومور برای من است تا خودم را رشد دهم. تزکیه موضوعی جدی است و من باید به استاندارد لازم برسم. همچنان به مطالعه فا ادامه، تمرینات را انجام دادم و درباره فالون دافا به مردم می‌گفتم.  احساس درد نمی‌کردم و سه هفته بعد تومور کاملاً از بین رفت. خانواده و دوستانم شاهد اثر شفابخش دافا بودند. آنها اکنون از دافا حمایت می‌کنند و برخی از آنها خواسته‌اند که کتاب‌های دافا را از من قرض بگیرند.

خانواده‌ام از مزایای دافا بهره‌مند شده‌اند

یازده سال پیش، زخم معده شوهرم منجر به سوراخ‌شدگی معده‌اش شد و تحت جراحی قرار گرفت و دو سوم معده‌اش را برداشتند. او همچنین برای درمان حباب دوازدهه و سرطان حنجره نیز جراحی شد. به هپاتیت نیز مبتلا بود. در طول 11 سال گذشته، وضعیت سلامتش بسیار خوب بوده است. او می‌گوید استاد از او محافظت می‌کنند؛ زیرا به دافا اعتماد دارد و از آن حمایت می‌کند. او اغلب به اعضای خانواده و دوستانش می‌گوید: «فالون دافا واقعاً عالی است!»

دخترم در سن بالا کودکش را به دنیا آورد و پس از 20 روز تمام بدن نوزاد زرد رنگ شد. پزشکش گفت که او دارای نقص مادرزادی است که بر رشد استخوان‌ها، عضلات و مغزش تأثیر می‌گذارد. داروهای زیادی برایش تجویز شد.

دخترم نوزادش را بغل و بارها و بارها تکرار می‌کرد: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. این کودک، شاگرد کوچک استاد است. استاد، لطفاً او را نجات دهید.»

چند روز بعد، نتایج آزمایش‌ها نشان داد که همه چیز طبیعی است. دخترم با خوشحالی گفت: «استادم فرزندم را نجات دادند. استاد سپاسگزارم! دافا سپاسگزارم!»
زمانی، خواهر بزرگترم با دیدن من که سالم هستم، گفت: «فالون دافا عالی است! لطفاً به من بیاموز که چگونه این روش را تمرین کنم.» همانطور که تمرین دوم (وضعیت ایستاده فالون) را انجام می‌داد، گفت که هنگام نگه داشتن دست‌هایش در بالای سر خسته می‌شود. به او گفتم تا هر زمان که می‌تواند آن را انجام دهد و او تمرین را بعد از نیم ساعت تمام کرد. یک توده بزرگ قبلاً روی دستش ایجاد شده بود که حتی بعد از جراحی و برداشتن آن به رشدش ادامه داده و به اندازه گردو شده بود. اما، پس از انجام تمرین، توده به‌طور کامل از بین رفت!

فالون دافا بسیار شگفت‌انگیز است! از آن به بعد، او هر روز تکرار می‌کند: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» او به سخنرانی‌های ضبط‌شده استاد نیز گوش می‌دهد. قبلاً به‌دلیل التهاب نایش دچار تنگی نفس شدید بود و اکنون وضعیتش خیلی بهتر شده است.

شوهرخواهرم بهبودیِ معجزه‌آسا را تجربه می‌کند

در فصل بهار، شوهرخواهرم هنگام کار در مزرعه دچار سردرد شد. حالش به قدری بد شد که در ساعت 3 صبح مجبور شد به بیمارستان برود. در آنجا متوجه شدند که دچار خونریزی مغزی شده است. پزشک گفت که حتی با عمل جراحی، شانس نجات او تنها یک به سه هزار است و حتی اگر زنده بماند، در وضعیت گیاهی باید به زندگی ادامه دهد. فرزندانش هنوز هم می‌خواستند جراحی را امتحان کنند.

بیش از 20 روز پس از جراحی، هنوز هم هشیاری نداشت. من به همه خانواده خواهرم گفتم که تکرار کنند: «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» خواهرم در کنار گوش شوهرخواهرم این عبارات را مدام تکرار می‌کرد.

بعد از مدتی متوجه شد که شوهرش یکی از انگشت‌هایش را حرکت داد. تمام خانواده شادی کردند و از او خواستند که به تکرار عبارات ادامه دهد. طولی نکشید که کم‌کم چشم‌هایش را باز کرد و توانست حرکت و صحبت کند سپس او شروع به تکرار یک‌یک  کلمات کرد.

بعد توانست بایستد و راه برود، و حرف زدنش روان‌تر و روان‌تر شد. حالا می‌تواند تمام کار مزرعه را انجام دهد. او همیشه می‌گوید «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»

او همچنین به خویشاوندان و دوستانش گفت: «استادِ فالون دافا مرا نجات داد و فالون دافا واقعاً عالی است.»

برادرزاده‌ام از گیر افتادن در جاده اجتناب می‌کند

یک روز وقتی برادرزاده‌ام در سراشیبی یک جاده کوهستانی بود اتومبیلش خراب شد. بسیار نگران بود اما ناگهان به استاد فکر کرد. به بالای کوه دوید و فریاد زد: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است! استاد لی خوب است.» او بعداً به ما گفت آنقدر فریاد کشید تا زمانی که ذهنش به هیچ چیز دیگری فکر نکرد و بعد احساس کرد که مشکل اتومبیل برطرف شده است. او به سمت اتومبیل برگشت و به راننده گفتم که اتومبیل را روشن کند.

راننده گفت: «اتومبیل خراب است. چگونه می‌تواند روشن شود؟» برادرزاده‌ام گفت: «می‌تواند.» اتومبیل شروع به کار کرد و آنها حرکت کردند. راننده گفت: «فالون دافا بسیار شگفت‌انگیز است.»

همه بستگان و دوستانم می‌دانند که فالون دافا را تمرین می‌کنم. با دیدن همه اتفاقات معجزه آسایی که برای من رخ داده است، آنها دافا و آزار و اذیت حزب کمونیست را درک کرده‌اند. اغلب به آنها می‌گویم که دافا را به‌خاطر داشته باشند، وقتی که به دردسر می‌افتند از استاد کمک بخواهند و از صمیم قلب تکرار کنند که «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»

از برادرزاده‌ام پرسیدم که وقتی اتومبیل خراب شد، آیا از صمیم قلبش این عبارات را تکرار کرد. او گفت: «استاد لی صمیمانه به ما کمک کردند. چگونه می‌توانم آن را از صمیم قلبم تکرار نکرده باشم؟»