(Minghui.org) پس از اینکه پلیس مرا حبس کرد، هنوز مصمم به فرستادن افکار درست بودم، کاری که یک تمرین‌کنندۀ فالون دافا باید انجام دهد. پس از بازداشت، در ادارۀ پلیس توانستم در سکوت بدون اینکه متوقف شوم افکار درست بفرستم، حتی هنگامی که مأموران پلیس حضور داشتند. در ادامه، تجربیاتم هنگام فرستادن افکار درست با چشمان باز در زمان حبس غیرقانونی در اردوگاه کار اجباری را به‌اشتراک می‌گذارم.

در اردوگاه کار، به‌محض اینکه شروع به فرستادن افکار درست با چشمان بسته کردم، فردی که مسئول نظارت بر من بود مداخله می‌کرد. با یادآوری این بیت از شعر استاد: «[اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد، استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند.» («پیوند استاد و مرید»، هنگ یین جلد 2)، فکر کردم: «در این فضای تاریک، اگر افکار درستم قوی نباشد، در تمام جهات تحت تأثیر قرار خواهم گرفت.» سپس فکری را فرستادم: «باید با چشمان باز افکار درست بفرستم. با استاد و فا در کنارم، مطمئناً قادر به این کار خواهم بود.»

در سالنی که پر از افراد بود، و برخی تا نیمه‌شب در خوابگاه تلویزیون تماشا می‌کردند، فرستادن افکار درست با چشمان باز کار آسانی نبود. در این وضعیت، باید آنچه در اطرافم روی می‌داد را نادیده می‌گرفتم و هروقت که می‌توانستم، فا را ازبر می‌خواندم.

با چشمان باز افکار درست می‌فرستادم، همان‌طور که استاد بیان کردند: «نگاه کردن، اما اهمیت ندادن به دیدن— رها از توهم و وسوسه. گوش کردن، اما اهمیت ندادن به شنیدن— ذهنی به‌سختی برآشفته.» («در دائو»، هنگ یین)

با قدرت بخشیدن استاد، توانستم با چشمان باز افکار درست بفرستم. صرفنظر از اینکه کجای اردوگاه کار قرار داشتم، هیچ چیزی نمی‌توانست با من مداخله کند. هروقت فرصت داشتم، معمولاً به مدت 30 دقیقه افکار درست می‌فرستادم.

یکی از تمرین‌کنندگان گفت که زندانیان در اردوگاه کار دائماً برای چاپخانه کاغذ می‌بریدند. زندانیان اجازه نداشتند استراحت کنند و دست از کار بکشند. آنها فقط اجازه داشتند در اولین روز تعطیلات سال نو کار نکنند. روز بعد، باید به سر کار بازمی‌گشتند.

سال بعد، وقتی توانستم با چشمان باز افکار درست بفرستم، وضعیت متفاوت بود. دو روز پیش از سال نو، به ما اجازه دادند که کار نکنیم. درحالی‌که در روز دوم سال نو افکار  درست می‌فرستادم، زندانی مسئول (رئیس سلول) گفت: «از چاپخانه تماس گرفتند و گفتند که امروز بندهای کاغذ را خواهند آورد.» ناگهان عبارتی در ذهنم ظاهر شد: «افکار درست مریدان دافا قدرتمند است». (نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)

فکر کردم: «اگر بتوانیم چند روز دیگر کار نکنیم، همۀ تمرین‌کنندگان دافا فرصت برای فرستادن افکار درست خواهند داشت و شیطان پاکسازی خواهد شد.» سپس فکری فرستادم: «امروز هیچ کاغذی نخواهد رسید، در روز پنجم سال نو خواهد رسید.» این‌طور پیش آمد که کارکنان اردوگاه کار به ما اطلاع دادند که چاپخانه تماس گرفته و گفته است که کاغذها تا روز پنجم سال نو نخواهد رسید.

چاپخانه بسیار کمتر از همیشه کاغذ بند فرستاد و قولی که رئیس سلول داده بود، تقریباً عملی شد. یک بار که نیروهای کاری استراحت می‌کردند، شنیدیم که او به کسی دشنام می‌داد. سپس افکار درست فرستادم و رئیس سلول دشنام دادن را متوقف کرد و درعوض گفت: «تمرین‌کنندگان فالون دافا آنقدر خوب هستند که همه باید از آنها یاد بگیرند.»

برای مدتی، رئیس سلول هر روز ساعت 6 عصر فریاد می‌زد: «زمان آن است که همگی شروع به شستشو کنید» و این با فرستادن افکار درست من در زمان مشخص مداخله می‌کرد. سعی کردم با فرستادن افکار درست برای تکان نخوردنش، مداخله را ازبین ببرم. او واقعاً تکان نخورد و توانستم ادامه دهم.

همچنین یک شب در رؤیایی خودم را دیدم که نه شرح و تفسیر دربارۀ حزب کمونیست چین را به تمام نگهبانان اردوگاه کار توضیح می‌دادم. فهمیدم این استاد بودند که مرا تشویق می‌کردند که حقیقت را برای آنها روشن کنم.