(Minghui.org) تقریباً 19 سال است که فالون ‌دافا را تمرین می‌کنم، در این مدت سختی‌ها و مشکلات زیادی را تجربه کرده‌ام. استاد از من مراقبت کرده و هر از چند گاهی اشاراتی داشته‌اند.

با روشن و آگاه شدن توسط دافا و استاد و کمک هم‌تمرین‌کنندگان، به‌تدریج وابستگی‌ام به ترس از بین رفت- مانع اصلی و تاًثیرگذار بر من هنگام روشنگری حقیقت برای مردم. اکنون می‌توانم در مجتمع‌های آپارتمانی به طبقات مختلف بروم، مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنم و به‌صورت رو در رو با مردم صحبت کنم. می‌توانم درباره دافا و آزار و شکنجه با مردم صحبت کنم و آنها را ترغیب کنم که از حزب کمونیست چین (ح‌.ک.‌چ) و سازمان‌های جوانان وابسته به آن خارج شوند.

تقریباً می‌توانم هر روزِ خود را به روشنگری حقیقت اختصاص دهم. تا زمانی‌که مطالب روشنگری حقیقت دارم، آنها را به افرادی که رابطۀ ازپیش‌تعیین‌شده دارند، توزیع می‌کنم. هنگامی‌که هیچ مطلبی برای روشنگری حقیقت نداریم، من و هم‌تمرین‌کنندگان برای مردم حقیقت را منزل به منزل روشن می‌کنیم و آنها را ترغیب می‌کنیم که از ح.ک.چ کناره‌گیری کنند. دیدن افرادی که از حقیقت آگاه می‌شوند باارزش است.

من و تمرین‌کنندگان سال گذشته به یک روستا رفتیم و تقویم‌هایی را توزیع کردیم، حقیقت را روشن کردیم و مردم را ترغیب کردیم که از ح‌.ک.‌چ خارج شوند. بیشتر مردم روستا حاضر شدند که مطالب ما را بپذیرند.

یک دانشجو که قبلاً حقایق به او گفته شده بود، گفت: «اوه، من حقیقت را قبلاً می‌دانستم، متشکرم، اما شما باید به امنیت خود توجه کنید. من به خویشاوندان و دوستانم درباره این تمرین تزکیه‌ای که شما با من درباره‌اش صحبت کردید، خواهم گفت تا آنها هم بتوانند حقیقت را متوجه شوند و ح.‌ک.‌چ را برای حفظ امنیت خود ترک کنند.»

عمیقاً احساس می‌کنم که همه موجودات ذی‌شعور مشتاق شنیدن حقایق هستند و تجربه کرده‌ام تا زمانی‌که ما تمایل به روشنگری حقیقت درباره دافا داشته باشیم، استاد ترتیبی می‌دهند تا افراد با روابط ازپیش‌تعیین‌شده برای شنیدن حقایق در مقابل ما قرار گیرند. به‌نظر می‌رسد که ما فقط از دهان خود استفاده می‌کنیم و کارها انجام می‌شوند. متشکرم استاد برای همراهی‌تان.

من و هم‌تمرین‌کنندگان با ماشین تقریباً از نوامبر2017 تا فوریه2018 هر روز برای روشنگری حقیقت می‌رفتیم. قبل از ترک خانه، فا را حتماً مطالعه می‌کردم، افکار درست می‌فرستادم و تمرین‌ها را انجام می‌دادم. در چنین شرایطی، می‌توانستم کمک و محافظت نیک‌خواهانه استاد را احساس کنم.

یک بار من به همراه یک هم‌تمرین‌کننده درحال روشنگری حقیقت و توزیع تقویم‌ها به گروهی از افراد یک روستا بودیم که متوجه شدم یک نفر، احتمالاً از کادر روستا، درحال برقراری تماس تلفنی بوده و از شخص دیگری که آنطرف بود می‌خواست که بیاید. شخصی که با او تماس گرفت، گفت: «این اعتقاد آنها است و به ما ارتباطی ندارد.» تماس گیرنده تلفن دوباره پرسید: «بالاخره می‌آیی؟» شخص در پایان پاسخ داد: «نه.»

ما افكار درست نیرومندی را براي دور كردن عوامل شیطانی پشت آن مرد ‌فرستاديم و از استاد كمك ‌خواستيم. تقویم‌های دافا را توزیع و مردم را ترغیب ‌کردیم که از ح‌.ک.‌چ خارج شوند. با محافظت استاد، توزیع تقویم‌ها را با موفقیت به پایان رساندیم و بیش از 20 نفر را ترغیب به ترك ح‌.ک.‌چ كردیم. سپس با خیال راحت به خانه برگشتیم.

بار دیگر وقتی مشغول توزیع مطالب اطلاع‌رسانی دافا بودیم، سه مأمور پلیس با لباس شخصی ناگهان از یک ماشین گشت‌زنی بیرون آمدند. دو افسر جوان‌تر با صدای بلند به من گفتند: «این مطالب را از کجا می‌آوری؟ دوباره شروع به توزیع آن‌ها کرده‌ای. بیا برویم! و به ما درباره آن‌ها توضیح بده.» من محکم گفتم: «نه، با شما نمی‌‌‌‌آیم. می‌توانیم اینجا صحبت کنیم!» سپس حقیقت را برای آنها روشن کردم و تمرین‌کننده دیگر با مطالب اطلاع‌رسانی آنجا را ترک کرد. سرانجام، یک مأمور پلیس قدبلند گفت: «لطفاً برگرد و دوباره آنها را توزیع نکن.» وضعیتِ به‌ظاهر خطرناک، به لطف محافظت استاد برطرف شد.

با یادآوری گذشته، درک کرده‌ام که هر قدم در سفر تزکیه‌ام از نظم و ترتیبات و محافظت دقیق استاد جدا نیست.

من هنوز از پیروی از استانداردهای دافا و الزامات استاد دور هستم، اگرچه همیشه به درون نگاه می‌کنم. با حرکت به جلو، به مطالعه فا، انجام تمرین‌ها و روشنگری حقیقت ادامه خواهم داد- آنچه استاد از مریدان خود می‌خواهند.