(Minghui.org) در سال 2018 تمرین فالون گونگ (فالون دافا) را شروع کردم. از آن زمان آزمون‌های شین‌شینگی متعددی را پشت سر گذاشته و موقعیت‌های دشوار زیادی را تجربه کرده‌ام. در عین حال با راهنمایی نیک‌خواهانه استاد لی و نوع‌دوستی هم‌تمرین‌کنندگان با موفقیت از میان آنها عبور کرده‌ام. در اینجا مایلم از استاد لی و هم‌تمرین‌کنندگان قدردانی کنم.

می‌دانم هنوز کارهای بسیاری وجود دارد که خیلی خوب انجام‌شان نمی‌دهم، مانند روشنگری حقیقت و فرستادن افکار درست. فا را نیز همیشه مطالعه نمی‌کنم یا تمرینات را باجدیت انجام نمی‌دهم و هنوز نمی‌توانم در وضعیت لوتوس کامل بنشینم، اما مایلم سخت‌تر تلاش کنم.

تمرین دافا را ازسر گرفتن

در سال 1982 در خانواده‌ای کشاورز و در یکی از روستاهای هیلونگ‌جیانگ به دنیا آمدم. از آنجا که پدرم دافا را تمرین می‌کرد، حوالی 14سالگی تمرینات فالون گونگ را سرسری انجام می‌دادم، اما همان کافی بود تا اهمیت تزکیه شین‌شینگ، ارزش درستکار بودن و عادت صبور بودن در برابر سایرین را به من بفهماند.

بعد از رفتن به دبیرستانی در شهر در سال 1998، دیگر تمرینات را انجام ندادم. در سال 1999 که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد، سرخوش و از این جریان بی‌خبر بودم، اما وقتی اطرافیانم به دافا افتراء می‌زدند، همیشه به آنها می‌گفتم که فالون گونگ مانند آنچه آنها شنیده‌اند، نیست.

پدرم تمرین‌کننده کوشایی است. او بارها تحت آزار و اذیت، اخراج از شغلش و دستگیری قرار گرفت. در سال 2003 به‌طور غیرقانونی به 3 سال حبس محکوم شد که ضربه‌ای به وضعیت مالی خانواده‌ام بود. برای کاهش بار مالی خانواده‌مان، از دانشگاه انصراف دادم، به خانه بازگشتم و روی زمین کار کردم، درحالی که با ناامیدی زندگی می‌کردم.

سپس برای کار در شهر خانه‌مان را ترک کردم، درحالی که در محل کارم اذیتم می‌کردند. آنها فریبم دادند و دستمزدم را پرداخت نکردند. باقیمانده غذای سایرین را می‌خوردم و روی نیمکت پارک‌ها می‌خوابیدم. به‌تدریج این زندگی تلخ باعث شد فردی متکبر، خودخواه، کنترل‌گر و بی‌وجدان شوم.

در اوایل سال 2018 به روستای‌مان بازگشتم. یک تمرین‌کننده که وقتی جوان‌تر بودم در مطالعات گروهی فا می‌دیدمش، 2 یا 3 بار در ماه به دیدنم می‌آمد. او درباره خوبی‌های دافا و نحوه ازسر گرفتن این روش تزکیه به من گفت. درباره دروغ‌های فرهنگ ح.ک.چ، فریب و خشونت آن و اینکه چگونه این جریان به بن‌بست ختم می‌شود، نیز گفت.

از همه مهم‌تر اینکه اطلاعاتی را درباره وب‌سایت‌های دافا به من داد. با استفاده از نرم‌افزار عبور از سد فایروال اینترنتی توانستم از حقیقت دافا آگاه شوم که الهام‌بخشم شد تا به تزکیه بازگردم.

در ماه مه2018، شروع به گوش دادن به آموزه‌های فای استاد لی و خواندن جوآن فالون، کتاب اصلی فالون گونگ، کردم. در تاریخ 5ژوئن همان سال، سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و قمار را کنار گذاشتم. از آن زمان، هر روز یک سخنرانی از جوآن فالون را خوانده‌ام.

پایداری در تزکیه

پدرم به‌خاطر ایمانش تحت آزار و شکنجه قرار گرفت. در نتیجه، همسرم ترسید و سعی می‌کرد مرا از تزکیه بازدارد. یک روز برای شرکت در مطالعه گروهی فا رفته بودم و پس از اینکه جواب تماس‌هایش را ندادم، بسیار عصبی شد، یادداشتی برای پدرم فرستاد و از او خواست درباره رها کردن تزکیه در دافا با من صحبت كند.

به او گفتم که تزکیه فالون دافا، عالی‌ترین فا در جهان، بهترین چیز در زندگی‌ام است و هیچ چیزی نمی‌تواند مانع تزکیه‌ام شود، اما برای اینکه به او احساس امنیت دهم، همه حساب‌های مالی‌مان را در اختیارش گذاشتم و گفتم كه اگر اتفاقی برایم افتاد، وكلایی را برای دادخواهی من استخدام كند. گرچه از طرز تفکر من شگفت‌زده شده بود، از آن زمان دیگر هرگز سعی نکرده است جلویم را بگیرد.

از اهمیت نفی آزار و اذیت در آن زمان خبر نداشتم. فردای همان روز، استاد نظم‌وترتیبی دادند تا با مقاله‌ای در این خصوص برخورد کنم. آن مقاله با افکار درست قوی نوشته شده بود و همین که آن را خواندم، اشک در چشمانم حلقه زد.

یک شب هم‌تمرین‌کننده‌ای در مطالعه گروهی فا اشاره کرد که اگرچه بیش از 20 سال است که دافا را تمرین می‌کند، اما هرگز استاد را شخصاً ندیده و حضورشان را احساس نکرده است. به او گفتم که استاد همیشه کنارمان هستند و در نهایت ایشان را خواهیم دید؛ خودم نیز واقعاً مشتاقانه منتظر آن لحظه بودم.

در همان شب خوابی دیدم. در خواب، صدای قدرتمندی را شنیدم که نامم را صدا می‌زد. ظاهراً صدا از لایه لایه‌های جهان عبور کرده بود و هر سلول بدنم را می‌لرزاند. اگرچه نمی‌توانستم چیزی ببینم، می‌دانستم که صدای استاد است. بلافاصله زانو زدم و در پاسخ به استاد گفتم که مریدی واقعی هستم.

وقتی بیدار شدم چشمانم پر از اشک شد. بله، استاد- من مرید واقعی شما هستم!

مطالعه فا به طور کوشا، فرستادن افکار درست

هر روز یک سخنرانی از جوآن فالون و یکی از آموزه‌های فا غیر از جوآن فالون را مطالعه می‌کنم. مقالات تبادل تجربه در وب‌سایت مینگهویی را نیز می‌خوانم. هر زمان سرم شلوغ است و نمی‌توانم فا را مطالعه کنم، حتماً روز بعد آن را جبران می‌کنم.

بسیاری از تمرین‌کنندگان مقالاتی را درباره ازبر کردن فا نوشته‌اند. هرگز این کار را انجام نداده بودم، زیرا می‌ترسیدم که ازبر کردن فا وقتی را که برای مطالعه فا می‌گذارم، بگیرد. اما در یک کنفرانس فای منطقه‌ای که به‌تازگی برگزار شد، یکی از دستیاران یک بار دیگر بر اهمیت ازبر کردن فا تأکید کرد. فهمیدم که زمان آن فرارسیده است که وابستگی‌هایم را به اضطراب، ترس و راحت‌طلبی رها کنم. بنابراین تصمیم گرفتم امتحانش کنم.

با «درباره دافا» شروع کردم. تمرکز کردن دشوار بود- افکارم این طرف و آن طرف می‌رفتند و گاهی حتی خوابم می‌برد. چند روز طول کشید تا فقط یک پاراگراف را ازبر کنم. کمی دلسرد شدم. در طول تبادل تجربه با سایرین، برخی از تمرین‌کنندگان تشویقم کردند که به این کار ادامه دهم. گفتند که این یک فای جهانی عمیق است و به همین دلیل ازبر کردنش آسان نیست.

کم‌کم مسائل را جدی‌تر گرفتم. سعی کردم با ازبر کردن فا، ذهن آرامی داشته باشم. وقتی فکر می‌کردم جمله‌ای را به پایان رسانده‌ام، چیزی را که تازه ازبر کرده بودم، می‌نوشتم و کلمه به کلمه با کتاب مقایسه می‌کردم. حالا نخستین پاراگراف از سخنرانی اول جوآن فالون را ازبر کرده‌ام.

ازبر کردن فا كمكم كرده است كه پیوسته طبق اصول فا درباره چیزها فکر کنم. حتی وقتی در خواب با آزمون‌هایی روبرو می‌شوم، می‌توانم خودم را مطابق استانداردهای «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری» نگه دارم.

از آموزه‌های فای استاد، به اهمیت روشنگری حقیقت و فرستادن افکار درست پی برده‌ام. اصلاح فا تاکنون 20 سال به طول انجامیده است و نگرانم كه وقت كافی برای تحقق بخشیدن به عهد و پیمان‌های ماقبل تاریخی خود نداشته باشم و نتوانم با استاد به خانه بازگردم. این مرا نگران ساخته و از هم‌تمرین‌کنندگان پرسیدم که چه کاری باید انجام دهم. آنها پیشنهاد کردند كه فقط فا را بیشتر مطالعه كنم، افكار درست بفرستم، مراقب امنیتم باشم و سه كار را به‌خوبی انجام دهم.

با شنیدن این موضوع، چاپگری خریدم تا بروشورهای اطلاع‌رسانی دافا را چاپ کنم، اما خودم را مجبور کردم آنها را توزیع کنم، چراکه قلبم پر از ترس بود. اطلاعات دافا را برای اطرافیانم نیز دانلود می‌کردم. بعداً به‌تدریج فهمیدم که کاری که انجام داده‌ام کمی افراطی بوده است. اکنون به‌صورت منطقی و با سرعتی سنجیده‌تر حقایق را روشن می‌کنم. در پروژه‌های تهیه مطالب اطلاع‌رسانی و نگهداری سیستم نیز مشارکت دارم.

ازبین بردن وابستگی به شهرت و منفعت

از آنجا که کسب‌وکاری شخصی برای خودم دارم، غلبه بر وابستگی به منفعت برایم دشوار بوده است. در نیمه اول سال 2018، به‌طور غیرمنتظره مسئولیت پروژه‌ای را برعهده گرفتم. در زمان تسویه‌حساب، به‌دلیل سخت‌کوشی‌مان، بیش از 30هزار یوآن صرفه‌جویی کرده بودیم. ابتدا می‌خواستم همه آن پول را به شریک تجاری خود بدهم، اما او صمیمانه اصرار داشت که هرکدام از ما نیمی از آن را برداریم. در نهایت پیشنهادش را پذیرفتم.

وقتی می‌خواستم سهمش را به او پرداخت کنم، او نظرش را تغییر داد و کل مبلغ را درخواست کرد. کمی تردید کردم، اما به هر حال کل پول را به او دادم. از آن زمان او می‌داند که فرد درستکاری هستم. هر وقت کسی درباره اعتبار من یا شرکتم سؤال می‌کند، او بدون تردید از من دفاع می‌کند.

کسب‌وکار من شامل تعمیر و نگهداری محصولات پس از فروش آنها است. یک روز، چند دستگاهی که فروخته بودیم، هم‌زمان دچار مشکل شدند. اگرچه آن مشکلات را طی دو هفته برطرف کردیم، اما مشتری‌‌ها راضی نبودند و در جلسه‌ای به‌صورت کلامی به من حمله کردند و سرم فریاد کشیدند. می‌دانستم که آن یک آزمون تزکیه برایم است تا وابستگی‌ام را به شهرت ازبین ببرم. درنتیجه آرامشم را حفظ کردم و با مهربانی انتقادشان را پذیرفتم.

در حین خرابی یکی از دستگاه‌های اصلی، خودم به‌مدت دو روز در محل بر وضعیت نظارت داشتم و به این ترتیب مطالعه فا و فرستادن افکار درست را کنار گذاشتم. ناگهان این فکر به ذهنم آمد که دفعه بعد نباید اینطور عمل کنم: باید تزکیه را اولویت اصلی خود قرار دهم. در کمال تعجب، دستگاه‌های معیوب پس از آن، بدون هیچ گونه تعمیر بیشتر، به‌طور عادی شروع به کار کردند.

یک بار دیگر، یک پیمانکار در تأمین هزینه پروژه‌‌اش به من، دیر کرد. این باعث شد که دچار کمبود بودجه شوم. از تمام بودجه موجود خود استفاده کردم و نمیدانستم که اگر روز بعد پول به دستم نرسد، باید چه کار کنم. در زمان ناهار، ناگهان متوجه شدم که به پول وابستگی دارم و آن تأثیری منفی بر زندگی روزمره‌ام گذاشته است. سپس استراحت کردم و تصمیم گرفتم که بگذارم چیزها به‌طور طبیعی پیش بروند. پیش از اینکه حتی ناهارم را تمام کنم، پیمانکار تماس گرفت و گفت که پول را تهیه کرده است و بنابراین بحرانی قریب‌الوقوع حل‌وفصل شد.

وابستگی خود را به منفعت كاهش داده‌ام. سال گذشته درآمد کسب‌وکارم از سال قبل‌تر بسیار بهتر بود. به‌طور طبیعی می‌خواستم سود کسب‌وکارم را با کارمندانم سهیم شوم. پاداش هر کارمند را همراه هدایایی، درون یک پاکت بزرگ قرمزرنگ به او دادم. تعطیلات نوروزی را نیز برای کارمندان طولانی‌تر و دستمزد اضافه‌کاری امسال آنها را دوبرابر کردم. این تغییرات همگی آنها را بسیار خوشحال کرد.

اکنون دیگر به شهرت و منفعت وابسته نیستم. به‌خاطر صورت‌حسابهای پرداخت‌نشده مشتریان، به دنبال آنها نیستم، زیرا می‌دانم چیزی را که متعلق به من است، ازدست نخواهم داد و نباید سعی کنم چیزهایی را که متعلق به من نیست، به‌دست آورم. وقتی برخی به من دشنام می‌دهند نیز خیلی اهمیت نمی‌دهم. من مرید دافا هستم- در این دنیا برای ازدست دادن و به‌دست آوردن مبارزه نمی‌کنم.

تزکیه برای بهبود تندخویی

قبل از شروع تزکیه فردی تندخو بودم. هر وقت با شخص یا چیزی موافق نبودم، عصبانی می‌شدم؛ به همین دلیل، دوستان زیادی نداشتم. اعضای خانواده‌ام سعی می‌کردند از من فاصله بگیرند و همسرم نمی‌توانست کمکی کند و مرا به حال خود می‌گذاشت.

استاد بیان کردند:

«"بردباري عظيم" چيست؟ به‌عنوان يك تمرين‌كننده، اولين كاري كه بايد قادر باشيد انجام دهيد اين است كه، "وقتي مورد حمله قرار مي‌گيريد تلافي نکنيد، وقتي توهين مي‌شويد جوابش را ندهيد". بايد تحمل کنيد. در غير اين‌صورت، براي چه خود را يک تمرين‌كننده مي‌ناميد؟ برخي از افراد گفته‌اند، "واقعاً سخت است كه بردبار بود. من خلق و خوي بدي دارم". اگر خلق و خوي خوبي نداريد،‌ آن‌را تغيير دهيد. تمرين‌كنندگان مجبورند تحمل کنند.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

پس از شروع تزکیه، سعی کرده‌ام چیزهایی را که استاد از ما خواسته‌اند انجام دهیم، به بهترین نحوی که می‌توانم انجام دهم. هر زمان که نزدیک است عصبانی شوم، همیشه به «بردباری»‌ای فکر می‌کنم که استاد از آن صحبت می‌کنند، اما گاهی باز هم کنترلم را ازدست می‌دهم.

من در شهری کوچک زندگی می‌کنم. رانندگان اینجا بی‌پروا هستند و همیشه سعی می‌کنند از شما سبقت بگیرند. یک روز در بزرگراهی که سه باند داشت رانندگی می‌کردم. سرعت بالایی داشتم و هر زمان می‌توانستم از سایر اتومبیل‌ها سبقت می‌گرفتم تا بتوانم زودتر به مقصد برسم. درحالی که لاینم را تغییر می‌دادم تا از یک اتومبیل در جلویم سبقت بگیرم، راننده آن اتومبیل بوق زدن مکرر مرا نادیده گرفت و بدون اینکه چراغ راهنما بزند، به لاین من آمد. نزدیک بود سانحه‌ای رخ دهد.

به‌سرعت به لاین قبلی برگشتم و از او سبقت گرفتم. سپس به لاین او رفتم تا متوقفش کنم. واقعاً عصبانی شده بودم. از ماشین بیرون پریدم و با عصبانیت به کاپوت اتومبیلش مشت کوبیدم.

ناگهان به یاد آوردم که تمرین‌کننده دافا هستم و به‌شدت پشیمان و شرمنده شدم. سرم را پایین انداختم و مانند کودکی که مرتکب کار اشتباهی شده باشد، به اتومبیلم بازگشتم. از این رویداد، متوجه شدم که باید با سرعت کم رانندگی کنم و به سایر رانندگان احترام بگذارم.

فوق‌العاده تغییر کرده‌ام و نسبت به همسر و فرزندم مهربان شده‌ام. بیشتر با آنها صحبت می‌کنم و مراقب‌شان هستم، درحالی که در گذشته به‌ندرت به آنها اهمیت می‌دادم. آنها از دیدن این تغییراتم بسیار خوشحال هستند. خانواده‌ام هماهنگ و پرانرژی شده است.