(Minghui.org) قبل از اینکه تمرینکننده فالون دافا شوم، به بیماریهای زیادی مبتلا بودم، ازجمله سردردهای مزمن (با دردی که به چشمانم نیز سرایت میکرد)، مشکلات قلبی، سنگ کیسه صفرا، روماتیسم مفصلی و فارنژیت (التهاب گلو) شدید. انواع بسیاری از دارو و درمانهای طبیعی را امتحان میکردم، اما فایدهای نداشتند.
خواهر بزرگم پیشنهاد کرد به شاندونگ بروم و نزدش بمانم، زیرا آبوهوای آنجا بهتر است. دو سال آنجا ماندم، اما در واقع فارنژیتم بدتر شد. پزشکان حتی میگفتند که دورنمای وضعیتم عالی نیست. بنابراین پس از آن دوره با ناامیدی به خانهام در دونگنینگ بازگشتم.
تقریباً اواخر سال 2014 بود که ناگهان به یاد آوردم دومین خواهرم از جوانی چقدر بیمار بود. بعداً در زندگیاش حتی به بیماریهای بیشتری از جمله مشکلات معده، مشکلات قلبی و التهاب مفاصل نیز مبتلا شده بود. او در گرمای تابستان که فرد از شدت گرما بیمار میشود، کفش و شلوار پنبهای میپوشید. بخشهای بزرگی از پاهایش بهدلیل مصرف مداوم داروها و پمادها از زخمهای چرکین آبلهمانند پوشیده شده بود. او از این داروها برای کاهش درد ناشی از التهاب مفاصل در پاهایش استفاده میکرد. طاقت این را نداشتم در آن وضعیت به پاهایش نگاه کنم، اما پس از شروع تمرین فالون دافا همه بیماریهایش بهطرز شگفتانگیزی درمان شد، درحالی که ذهن من هنوز تحت تأثیر تبلیغات انزجارآمیز جیانگ زمین (رهبر سابق حزب کمونیست) و باندش علیه فالون دافا مسموم بود. از لحاظ جسمی او را مورد آزار و اذیت قرار میدادم و کتابهای دافایش را میسوزاندم. بسیاری از بیماریهایم مدت کوتاهی پس از انجام این کارهای وحشتناک عود کرد، بنابراین میدانم آنها مجازات الهی برای گناهانم بودند.
آماده برای شروع تزکیه
بهمحض اینکه دومین خواهرم در را باز کرد، گفتم: «میخواهم فالون دافا را تمرین کنم!» این جریان برایش کاملاً غیرمنتظره بود، اما با لحنی جدی گفت: «نخست باید اظهاریهای رسمی بنویسی دال بر پشیمانیات از کارهای بدی که علیه دافا انجام دادی.» بعد از اینکه درباره اهمیت این اظهاریه گفت، متن زیر را نوشتم: «اعلام میکنم که همه سخنان و اعمال گذشتهام علیه دافا باطل و بیاعتبار است. خالصانه بهخوبی دافا اعتقاد دارم و خودم را کاملاً به انجام تمرین دافا متعهد میکنم.»
او با هر دو دستش جوآن فالون را به من داد و با لحنی جدی گفت: «خودت را براساس اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری استاد لی (بنیانگذار) اداره کن و ازلحاظ اخلاقی صالحترین شو.»
در حالی که درخصوص نحوه رفتارم با او در گذشته پشیمان بودم، پاسخ دادم: «مطمئن باش قطعاً تمام تلاشم را به کار میگیرم.»
بهمحض رسیدن به خانه شروع به خواندن این کتاب کردم. یک هفته بعد چشمانم دیگر درد نمیکرد. بعد از گذشت یک هفته دیگر همه بیماریهایم ازبین رفت، درحالی که حتی هنوز همه کتاب را نخوانده بودم. فقط تا پایان سخنرانی 7 خوانده بودم و دو سخنرانی دیگر باقی مانده بود. همه بیماریهایم درست به همین صورت درمان شد! بسیار قدردان استاد لی هستم!
آتشسوزی وحشتناک
حدود ساعت 8 صبح 3 دسامبر 2016 حدود دو و نیم کیلوگرم روغن سویا را در یک ماهیتابه گرم میکردم که کارهای دیگر خانه درگیرم کرد. دود خانه را پر کرد و ماهیتابه در شعلههای آتش غرق شده بود. بهسرعت گاز را خاموش کردم و سرپوش ماهیتابه را رویش گذاشتم، اما هنوز شعلههای آتش پخش میشدند. از آنجا که آشپزخانه پر از وسیله بود، ماهیتابه را برداشتم و با عجله به سمت حمام رفتم. وقتی به درِ حمام رسیدم، شعلههای آتش فوران کردند و به صورت و دستانم رسیدند. وحشتزده ماهیتابه را به داخل حمام انداختم و در یک لحظه حمام غرق در آتش شد. این آتش به ورقهای پلاستیکیِ پوشانندۀ ماشین لباسشویی و سپس به نمد و ظرفهای پلاستیکی در راهرو رسید. شلوارم نیز آتش گرفت و کف تا مچ پاهایم را سوزاند.
وحشتزده بودم و نمیدانستم چه کار کنم. خانه به نام شوهرم بود که بهتازگی با هم ازدواج کرده بودیم. با خودم فکر کردم: «همه چیز خراب شد. کارم تمام است و این خانه نیز ویران شد. بیدقتیام این بلا را سر شوهرم آورد. اگر خانه نجات یابد، حاضرم خودم را قربانی کنم.» استاد باید این آخرین فکر مرا شنیده باشند، زیرا نیروی نامرئیِ قدرتمندی مرا از شعلههای آتش دور کرد. در آن زمان بسیار شگفتزده شدم؛ زیرا در محلی دیگر ایستاده بودم، بدون اینکه حرکت کرده باشم. خودبخود کف دستانم را روی هم گذاشتم و از استاد درخواست کردم: «لطفاً استاد! لطفاً استاد!» در عرض چند ثانیه آتش شدید و شعلههایش روی لباسهایم ناگهان خاموش شدند. درحالی که به اطراف نگاه میکردم، بهسختی میتوانستم چیزی را که میدیدم، باور کنم، همه شعلهها ازبین رفته بودند. به وجد آمده بودم!
بعد از قرار دادن کف دستانم روی هم و تشکر از استاد، با پارچه تمیزی روغن را از کف زمین پاک کردم. روغن ریختهشده خنک شده بود. فکر کردم عجیب است که روغن بلافاصله پس از خاموش شدن آتش اینقدر خنک شده است. استاد دوباره از من محافظت کردند و مانع سوختن دستانم شدند! پارچه تمیزم را به زمین انداختم، با عجله به سمت تصویر استاد رفتم و مقابل آن زانو زدم و به گریه افتادم.
شکی نبود که کاملاً و بهطور جدی سوختهام. صورت، گردن و دستانم همگی سوخته بودند و بازوی چپم کبود، متورم و مملو از آبله شده بود. کف تا مچ پاهایم نیز سوخته بود. همسر برادرزادهام وقتی به دیدارم آمد، شوکه شد و گفت که «صورتم از شکل افتاده است.»
شوهرم نیز وقتی بعد از بازگشت از محل کار مرا دید، شوکه شد و اصرار داشت که مرا به بیمارستان ببرد. به او گفتم: «استاد توانست آتش را برایم خاموش کند، ایشان باید توانایی این را نیز داشته باشند که درمانم کنند. مطمئن هستم که بهزودی بهبود مییابم. گرچه سوختگیهایم وحشتناک بهنظر میرسد، هیچ دردی ندارم. آن قدرت جادویی دافا است!»
روز بعد برادرشوهرم پمادی برای سوختگیهایم آورد و تلاش کرد مجبورم کند از آن استفاده کنم. از او تشکر کردم و خواستم که آن را با خود ببرد. داروها و درمانهای طبیعیِ پیشنهادی شوهرم را نیز رد کردم. در عوض با ثابتقدم بودن در مطالعه هر روزۀ فا و انجام تمرینات باوری صددرصد به استاد و دافا داشتم. در طول تمریناتم اثر التیامبخش چرخش فالون (چرخ قانون) را روی زخمهایم احساس میکردم که زخمهایم را بهآرامی گرم و درمان میکرد.
دافا مردم را تغییر میدهد
هفت روز پس از این حادثه، زخمهایم شروع به بسته شدن کردند، اما بهطرزی که تحملش بسیار دشوار بود، میخاریدند. وقتی احساس میکردم دیگر نمیتوانم خارش را تحمل کنم، استاد را صدا میکردم و خارش بلافاصله ازبین میرفت. دو هفته بعد از آن حادثه، کارمند تحویل بطریهای آب از دیدن بهبودی کاملم خیلی شگفتزده شد و گفت: «شما خیلی سریع بهبود پیدا کردید و هیچ علامتی از زخمهایتان باقی نمانده است. شگفتانگیز است.»
چند تن از خویشاوندان ملحدم کاملاً جذب قدرت شگفتانگیز دافا شدند. آنها شخصاً شاهد این واقعیت بودند که به دنبال هیچ درمانی نرفتم و هیچ دردی نداشتم، اما ایمانم به دافا سوختگیهایم را کاملاً بهبود بخشید.
شوهرم پس از مشاهده این معجزه تمرین فالون دافا را آغاز کرد. پرفشاری خونش و سایر بیماریهای قلبیاش نیز از بین رفت. او همه داروهایش را دور ریخت و حالا حتی یک قرص هم در خانهمان پیدا نمیشود. ما در هزینههای پزشکی به مقدار عظیمی هم برای خودمان و هم برای دولت صرفهجویی کردهایم و لازم به ذکر نیست که متحمل درد و رنجی نیز نشدیم.
استاد به من فرصتی دوباره در زندگی بخشیدند. نمیتوانم قدردانیام را از استاد با کلمات بیان کنم. کمترین کاری که میتوانم انجام دهم این است که سخت تلاش کنم در تزکیهام بهخوبی عمل کنم و بهشدت تلاش کنم تا تعداد بیشتری از مردم را نجات دهم.
یک بار که حقیقت دافا را برای فرد بیماری روشن میکردم، پرسید: «آیا به من پول میدهی؟ اگر به من پول بدهی، حرفهایت را باور میکنم، در غیر این صورت باور نمیکنم.» در پاسخ گفتم: «فالون دافا فای بودا است، قانون کیهان است. آن به مردم میآموزد که بر اساس اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری زندگی کنند و از لحاظ اخلاقی افراد صالحی شوند. تا زمانی که از این اصول پیروی کنی، همه بیماریهایت درمان میشود و اگر فاجعهای رخ دهد، محافظت میشوی. اکنون فکر میکنی که باید از من پول بخواهی؟» او فکر کرد و گفت: «نه، نباید پول درخواست کنم.» پس از اینکه اهمیت خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) را برایش شرح دادم، از حزب نیز کنارهگیری کرد.
هنوز تعداد زیادی از مردم هستند که با دافا خصومت دارند، چراکه دروغهای رژیم جیانگ زمین (رهبر سابق حزب کمونیست) را پذیرفتهاند. با افرادی برخورد کردهام که مرا با کلامشان تحت آزار و اذیت قرار دادهاند یا حتی به من لگد زدهاند، اما همه احساسم به آنها تأسف بود. تا زمانی که لازم است حقیقت برای مردم روشن شود، آنها هرگز نمیتوانند مرا از هر روز بیرون رفتن برای انتشار حقیقت دلسرد کنند.
به استاد اطمینان خاطر دادهام که تمام تلاشم را به کار میگیرم تا به استاندارد یک تزکیهکننده واقعی دافا برسم. بسیار خوشبخت و خوشحالم که مرید فالون دافا هستم!
مجموعه قدرت الهی فالون دافا