(Minghui.org) 

85 ساله هستم و در سال 1994 تمرین فالون دافا را آغاز کردم. طی 25 سال تزکیه‌ام نیک‌خواهی عظیم استاد لی هنگجی را تجربه کرده‌ام.

در اینجا مایلم چند ماجرای تأثیرگذار را به‌اشتراک بگذارم که هنگام صحبت با مردمدر خارج از خانه درباره فالون دافا و آزار و شکنجه‌اش در چین، پیش آمده‌اند.

«شما واقعاً مردم را نجات می‌دهید!»

هوا گرم بود و گل‌ها تازه شکفته می‌شدند. همراه هم‌تمرین‌کننده‌ای به یک مکان گردشگری رفته بودم تا درباره آزار و شکنجه دافا به مردم بگویم.

گردشگران بسیار زیادی آنجا بودند و اکثر آنها زوج‌های سالخوردۀ ساکن شهر بودند. به سمت یکی از آنها رفتم و گفتم: «سلام! می‌خواهم خبرهایی عالی به شما بدهم!»

در ادامه گفتم: «آیا درباره خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) برای تضمین ایمنی خود شنیده‌اید؟ ح.ک.چ از زمان روی کار آمدنش فرهنگ سنتی را ویران کرده است.»

«حزب پاکسازی‌های مختلف سیاسی مانند مبارزات سه‌گانه و مبارزات پنج گانه، جنبش ضد جناح راست، انقلاب فرهنگی، قتل‌عام دانشجویان در 4 ژوئن و کمپین ریشه‌کن کردن فالون دافا را راه‌اندازی کرد. طی این سال‌ها 80 میلیون نفر تا سرحد مرگ تحت آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند.»

در نهایت گفتم: «جنایت ح.ک.چ آنقدر عظیم است که آسمان آن را نابود خواهد کرد. هر کسی که عضو آن باشد، باید از آن خارج شود تا درامان بماند. ممکن است از شما بپرسم که آیا به حزب کمونیست چین، لیگ جوانان کمونیست یا پیشگامان جوان پیوسته‌اید یا خیر؟»

آن زوج پاسخ داد: «ما عضو هیچ یک از آنها نیستیم.»

گفتم: «عالی است. تعدادی بروشور درباره فالون دافا دارم. لطفاً به‌یاد داشته باشید که "فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است" تا در برابر خطرات درامان باشید!»

آن مرد محترم بروشورها را گرفت و هیجان‌زده گفت: «شما واقعاً مردم را نجات می‌دهید!»

در پاسخ گفتم: «بله ما اینجا هستیم تا مردم را نجات دهیم!» یک نشان یادبود دافا که رویش حکاکی شده بود، به آنها دادم. او به گریه افتاد و گفت: «متشکرم! متشکرم!»

سپس بلافاصله آن نشان را به گردن آویخت. بعد از اینکه همه نشان‌ها را توزیع کردیم، دوباره به آن زوج برخورد کردیم و آنها با شور و شوق برای‌مان دست تکان دادند.

اشک افسوس

در آن مکان گردشگری، با زن و شوهر دیگری ملاقات کردم. شوهر بلندقد بود، اما پایش می‌لنگید.

همسرش با نگه داشتن دستش به او کمک می‌کرد. حدس زدم براثر سکته مغزی آنگونه شده است.

به گرمی به آنها سلام کردم: «حال‌تان چطور است آقا؟»

او با افسردگی پاسخ داد: «خوب نیستم. بدنم این‌گونه است.»

پاسخ دادم: «نگران نباشید. بهتر می‌شوید. آیا دراین باره شنیده‌اید که با خروج از ح.ک.چ می‌توانید ایمنی خود را تضمین کنید؟»

او با تعجب به من نگاه کرد: «شما فالون دافا را تمرین می‌کنید؟ خودم سابقاً آن را تمرین می‌کردم.»

لبخند زدم و گفتم: «بله، فالون دافا را تمرین می‌کنم!»

درباره وضعیتش از او پرسیدم، اما قبل از اینکه بتوانم صحبتم را به پایان برسانم، همسرش وسط صحبتم پرید و گفت: «او قبلاً خیلی خوب تمرین می‌کرد و سخت‌کوش بود. همۀ بیماری‌هایش بهبود یافته بودند.»

در ادامه گفت: «بعداً سرکوب دافا شروع شد و او خیلی می‌ترسید که تمرین کند. سپس وضعیت جسمی‌اش این‌گونه شد.»

در پاسخ گفتم: «می‌دانید که دافا خوب است. رهایش نکنید! من 84ساله و ازنظر جسمی کاملاً سالم هستم. بدون تمرین فالون دافا، نمی‌توانستم مقابل شما بایستم.»

«آه؟ شما 84 سال دارید؟ به‌نظر می‌رسد 60ساله هستید. خیلی سالم هستید! من فقط 70 سال دارم و اینگونه هستم!»

سپس درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «می‌دانم این تمرین خوب است. از کتاب‌هایش به‌خوبی نگهداری کرده‌ام. فقط می‌ترسم و جرأت نمی‌کنم تمرین کنم!»

پاسخ دادم: «باید عجله کنید و کتاب‌های‌تان را بیرون بیاورید و مطالعه کنید. آیا هیچ تمرین‌کننده دیگری را می‌شناسید؟»

«بله!»

به او توصیه کردم: «آنها را پیدا کنید و به گروه مطالعه‌شان بپیوندید. به این ترتیب ذهن‌تان به‌سرعت تغییر خواهد کرد و وضعیت‌تان بهبود خواهد یافت!»

او پرسید: «آیا هنوز می‌توانم تمرین کنم؟»

«البته که می‌توانید! عجله کرده و تزکیه کنید! استاد [لی هنگجی] هنوز از شما مراقبت می‌کنند. این تصادفی نیست که امروز با من ملاقات کردید!»

با شنیدن حرف‌هایم مانند یک کودک به گریه افتاد. می‌دانستم که اشکش هم از روی پشیمانی و هم از روی آگاه شدن است.

«به همسرم هم آموزش می‌دهم که تمرین کند!»

دو سال پیش، در زمستان بیرون رفته بودم تا با مردم درباره فالون دافا صحبت کنم. مردی حدوداً 50ساله را دیدم و به سمتش رفتم. او با اصول حقیقت و نیک‌خواهی و بردباری دافا بسیار موافق بود. به او گفتم که چگونه حزب کمونیست چین فرهنگ سنتی و اخلاقیات را نابود کرده است. این حرفم را نیز تأیید کرد.

سپس درباره یک سانحه رانندگی به من گفت که در آن ماشینش واژگون شد، اما او صدمه‌ای ندید. از آن زمان به بعد بر این باور بود که تحت محافظت موجودات الهی است.

به او گفتم: «در حقیقت موجوات الهی همیشه از مردم مهربان محافظت می‌کنند. خالق می‌بیند که انسان‌ها در حال حاضر با محنتی بزرگ روبرو هستند و از تمرین‌کنندگان دافا می‌خواهد که به آنها حقیقت را بگویند و به نجات‌شان کمک کنند.»

او با هیجان گفت: «می‌خواهم کتاب [فالون دافای] شما را بخوانم و تمرین‌تان را یاد بگیرم.»

روز بعد نسخه‌ای از جوآن فالون، دی‌وی‌دی آموزش تمرینات، ماجرای فالون دافا و نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را برایش بردم.

او بسیار خوشحال و نیز کمی دلسرد به‌نظر می‌رسید، زیرا توانایی مالی خرید دستگاه پخش دی‌وی‌دی را نداشت. همسرش سال‌ها بیمار و او همه پس‌اندازش را صرف درمان او کرده بود.

کوچک‌ترین پسرشان تازه در آن سال به کالج رفته بود و او و دو دختر بزرگش مجبور بودند برای تأمین مخارج خانواده در خارج از شهر کار کنند. با شنیدن حرف‌هایش بلافاصله 200 یوآن به او دادم تا بتواند یک دستگاه پخش دی‌وی‌دی خریداری کند.

به او گفتم که فالون دافا تأثیر بسیار زیادی بر سلامتی دارد و وقتی فرد با قلبی خالص تمرین و اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری را دنبال کرده است، حتی بیماران مبتلا به سرطان، درمان شده‌اند.

درباره سختی‌هایی که خانواده‌ام براثر آزار و شکنجه متحمل شده بود، نیز مطلع شد و به‌حدی تحت تأثیر قرار گرفت که به گریه افتاد.

چند روز بعد دوباره با او دیدار کردم. او از دیدم بسیار هیجان‌زده بود و گفت: «یک دستگاه پخش دی‌وی‌دی خریدم و تمرینات را با پیروی از دستورالعمل‌ها یاد گرفتم. این تمرین بسیار عالی است! پس از یک بار انجام تمرینات در سراسر بدنم احساس گرما کردم و مملو از انرژی شدم. خاله‌جان متشکرم. چند روز دیگر به خانه می‌روم و تمرینات را به همسرم نیز یاد می‌دهم تا تمرین کند.»