(Minghui.org) در سال 1997 تمرین فالون دافا را آغاز کردم. خیلی خوشبخت هستم که این فرصت ارزشمند را پیدا کردم تا در این زندگی در فالون دافا تزکیه کنم. دافا در طول 20 سال گذشته، چیزهای بسیار زیادی به من داده است. دافا مرا پاکسازی کرد، زندگی‌ای که در کارما مدفون شده بود، را به زندگیِ تمرین‌کننده دافای دوره اصلاح فا تغییر داد. دوستان و خویشاوندانم نیز از دافا بهره‌مند شده‌اند. می‌خواهم تعدادی از تجربیات جالبم را به‌اشتراک بگذارم.

اعتراف یک بودیسم قدیمی

دوستی دارم که مادرش بودیست بود. او سال‌ها پیش بودیسم را به من معرفی کرد. پس از شروع تمرین فالون دافا، یک نسخه از کتاب جوآن فالون را برایش بردم. اما او علاقه‌ای نداشت و نمی‌خواست آن را بخواند.

بیش از ده سال بعد، به دیدنش رفتم. به‌طور تصادفی با این اتفاق مواجه شدم که او و عروسش دچار اختلاف شده بودند و نمی‌توانستند آن را برطرف کنند. با او درک شخصی‌ام را درباره تزکیه به‌اشتراک گذاشتم: «تو یک بودایی هستی، بنابراین قلمروات باید بالاتر از سطح مردم عادی باشد. اگر با او مبارزه کنی، پس آیا به سطح او نزول نمی‌کنی؟ آیا تو نیز در همان سطح نیستی؟»

او از شنیدن صحبت‌هایم شگفت‌زده شد و به‌نظر رسید که از خوابی سنگین بیدار شده بود. سپس به من اعتراض کرد: «چه فای عظیمی! چرا این را زودتر با من به‌اشتراک نگذاشتی؟»

گفتم: «بیش از ده سال پیش درباره‌اش به تو گفتم، اما نتوانستی آن را بپذیری. اگر بتوانی آن را همین حالا درک کنی، خیلی دیر نیست.»

او پشیمان و ناراحت گفت: «من برای دهه‌ها در حال تزکیه بوده‌ام، اما همه‌اش بیهوده بوده است. باید الان چه کار کنم؟»

گفتم «تمرینت بیهوده نبوده است» و عبارتی از آموزه‌های استاد لی هنگجی را برایش بیان کردم:

«باید تمام این چیزها را برای‌تان سامان دهیم. آنچه را که خوب است برای‌تان نگه می‌داریم، آنچه را که بد است برمی‌داریم و شما را مطمئن می‌کنیم که از این لحظه به بعد بتوانید تزکیه کنید.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

آن خانم پرسید: «اکنون باید چکار کنم؟»

به او گفتم: «آموزه‌های فا را مطالعه کن. درباره حقایق مربوط به فالون دافا با مردم صحبت کن و آنها را نجات بده.»

از وقتی که جوآن فالون را برداشت که بخواند، همیشه آن را می‌‌خواند. او گفت، «هنگامی که آن را برداری، هرگز نمی‌خواهی آن را زمین بگذاری.»

از آن زمان به بعد، او در حال گفتن حقایق مربوط به فالون دافا به مردم و نجات آنها بوده است.

دخترم قبلاً دانش‌آموز ضعیفی بود، پس از تمرین فالون دافا در کلاسش شاگرد اول شد

دخترم وقتی در دبیرستان پذیرفته شد تقریباً شاگرد آخر کلاس بود. وقتی تمرین فالون دافا را آغاز کردم، او در تعطیلات تابستانی‌اش بود و هر روز او را به محل تمرین می‌بردم.

دخترم مطالعه فا و تمرین تزکیه را بسیار جدی گرفت. وقتی خیلی کوچک بود، پای راستش داخل چرخ دوچرخه گیر کرد و به شدت آسیب دید. او بهبود یافت، اما در پای راستش قسمتی به چشم می‌خورد که فقط یک لایه پوست وجود داشت که روی استخوان را پوشانده بود و هیچ ماهیچه‌ای آنجا نبود. اما پس از یک ماه تمرین، گوشت لطیف جدیدی فرورفتگی روی پایش را پر کرد. علاوه بر این، جای زخم صورتش که به‌دلیل زمین خوردنش در زمان بچگی بود نیز ناپدید شد. خیلی هیجان زده شدم، نمی‌توانستم هیچ کلمه‌ای برای ابراز قدردانی‌ام نسبت به استاد پیدا کنم.

پس از شروع مدرسه، او در اولین آزمون رتبه دوم را دریافت کرد و در آزمون میان ترم شاگرد اول شد. بعد از آن او در کلاسش دائماً شاگرد اول شد. از او پرسیدم: «به‌خاطر گرفتن چنین نمرات خوبی از چه کسی باید تشکر کنی؟» او پاسخ داد: «باید از استاد به‌خاطر بازکردن خِردم تشکر کنم.»

در امتحانات بعدی، به غیر از زبان چینی که در آن نمره 90 را کسب کرد، او در تمام درس‌های دیگرش نمره 100 گرفت. معلمان و هم‌کلاسی‌هایش از او پرسیدند: «چطور ناگهان چنین نمره‌های خوبی می‌گیری؟»

او از من پرسید که چه باید بگوید. به او گفتم که حقیقت را بگوید و فا را اشاعه دهد. هنگامی که هم‌کلاسی‌هایش دوباره همان سؤال را از او پرسیدند، به آنها گفت: «به این دلیل که فالون دافا را تمرین می‌کنم. استاد به من خِرد بخشیدند. به همین دلیل به‌خوبی عمل می‌کنم.»

وقتی هم‌کلاسی‌هایش این را شنیدند، بسیاری از آنها آمدند که فالون گونگ را یاد بگیرند و تمرینات را انجام دهند. ما یک گروه مطالعه فا را مخصوصاً برای بچه‌ها ایجاد کردیم. همه آنها بسیار مؤدب و باملاحظه شده بودند. آنها همچنین در تحصیلات خود به‌طور پیوسته پیشرفت کردند. هنگامی که این بچه‌ها بزرگ شدند، همه آنها به دانشگاه‌های مهم رفتند و در شغل‌های خوب مشغول به کار شدند.

پس از اینکه حزب کمونیست چین در سال 1999 آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد، رئیس اداره 610 مرا تهدید کرد: «اگر تمرین فالون گونگ را انجام ‌دهی، بدون توجه به اینکه دخترت چقدر نمرات امتحانش خوب شده باشد، اجازه نخواهد داشت به دانشگاه برود. اگر او شغل دولتی بگیرد ممکن است رژیم را سرنگون کند.»

با خودم فکر کردم: «استاد درباره همه چیز تصمیم می‌گیرند.»

وقتی دخترم در دبیرستان بود، من به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدم. هیچ کسی نبود که از او مراقبت کند. او بعد از مدرسه خودش غذای ساده‌ای می‌پخت. سرانجام در یک دانشگاه عالی پذیرفته شد. مأموران اردوگاه کار نمی‌توانستند این را درک کنند و گفتند: «این باور نکردنی است. چرا بچه‌های تمرین‌کنندگان فالون گونگ حتی زمانی که هیچ کسی از آنها مراقبت نمی‌کند، در مدرسه خوب عمل می‌کنند؟»

بعد از اینکه دخترم به دانشگاه رفت، آنها دوباره مرا تهدید کردند: «دخترت اکنون می‌تواند در دانشگاه تحصیل کند، اما در آینده هیچ وقت مجاز به تحصیل در خارج از کشور نخواهد بود.»

گفتم: «استادم حرف آخر را می‌زنند.»

بعدها دخترم نه تنها در خارج از کشور تحصیل کرد، بلکه بورسیه تحصیلی کاملی دریافت کرد و با مدرک دکترا فارغ التحصیل شد. حالا او فردی با استعداد است و مهارت بالایی دارد. همه این‌ها برکات استاد و دافا بودند.

برطرف شدن آتروفی مغزی

یک روز با یک دوست قدیمی مواجه شدم. او درحالی که به شوهرش تکیه کرده بود، در حال قدم زدن بودند. از او پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده؟»

او خیلی افسرده بود و به من گفت: «من آتروفی مغزی دارم. هیچ درمانی برای آن وجود ندارد. بینایی‌ام را از دست داده‌ام.»

او تیره‌بخت به‌نظر می‌رسید. به او درباره حقایق فالون دافا گفتم و افزودم: «نترس. عبارات «فالون دافا خوب است حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را صادقانه تکرار کن و برکت خواهی گرفت.»

او طبق پیشنهادم عمل کرد. دائماً می‌گفت: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» یک سال بعد بینایی‌اش بهبود یافت. او و شوهرش از استاد به‌خاطر لطف نجات‌شان بسیار سپاسگزار هستند.

بازپرداخت بدهی 200 هزار یوآنی

دو سال پیش، زمانی که در یک شرکت تدارکاتی مشغول به کار بودم، خانم 30 ساله‌ای از من پرسید آیا می‌توانم یک نسخه از صورتحساب خاصی را پیدا کنم. از چشمانش می‌توانستم بفهمم که او گریه کرده بود، بنابراین از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است.

به من گفت که او و همسرش سال‌ها پیش کسب وکار چای را با موفقیت راه‌اندازی کرده بودند، اما شوهرش به‌طور ناگهانی از بیماری حادی فوت کرد. بسیاری از بدهکاران‌شان، وقتی خبر مرگ شوهرش را شنیدند، از پرداخت بدهی‌های‌شان خودداری کردند. یکی از تاجرانی که رابطه خوبی با شوهرش داشت نیز یکی از آنها بود. هنگامی که این خانم مدارکی نشان داد که آن تاجر بیش از 200 هزار یوآن بدهکار است، تاجر از پرداخت آن خودداری کرد و گفت که قبلاً آن را پرداخت کرده است. او چند بار سعی کرد اما نتوانست پولش را پس بگیرد.

او ناامید شده بود، بنابراین او را آرام کردم و با او درباره حقایق فالون دافا صحبت کردم. به او  اصل «بدون از دست دادن چیزی بدست نمی‌آید» که در جوآن فالون آموختم را توضیح دادم. گفتم: «اگر بتوانی پولت را پس بگیری، خوب است، اما اگر نتوانی، ناراحت نباش. ممکن است به این دلیل باشد که در زندگی قبلی‌ات به او بدهکار بودی و حالا در حال بازپرداخت آن هستی. اگر چیزی به او بدهکار نباشی و او پولت را بردارد، موجودات الهی با چیزهای بهتری برایت بازپرداخت خواهند کرد، احتمالاً او را مجبور می‌کنند تقوا و برکت‌های خود را با تو سهیم شود، و بیماری، رنج و بلایای تو را با او به‌اشتراک می‌گذارند. پس آن را سبک بگیر.»

او به قلبش دست کشید و گفت: «برای مدت طولانی احساس می‌کردم که قلبم سنگین است. پس از گوش دادن به توضیحات شما، اکنون متوجه موضوع شدم و احساس خیلی خوبی دارم. متشکرم.»

گفتم: «باید از استادم تشکر کنید و صمیمانه عبارات «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنید. سپس موجودات الهی به شما برکت خواهند داد.»

او لبخند زد و آنجا را ترک کرد.

یک ماه بعد، او به من گفت که آن تاجر 200 هزار یوآنی را که بدهکار بوده را پرداخت کرده است. او همچنین به من گفت: «من قبلاً هرگز به حرف هرکسی که درباره حقایق فالون دافا توضیح می‌داد گوش نمی‌دادم. حتی اطلاعات دافا را که به من داده می‌شد، دور می‌انداختم. حالا می‌دانم که دافا عالی است، بنابراین در آینده این بروشورها را گرامی خواهم داشت.»

او از من پرسید که با مطالب دافایی که در جعبه‌های چای که در کسب و کارش دریافت کرده است باید چگونه برخورد کند. به او گفتم که آنها را بعد از خواندن سرجای قبلی‌شان برگرداند و همراه با کالاها بفرستد. گفت به توصیه‌ام گوش خواهد کرد. او مکرراً از استاد تشکر می‌کرد.