(Minghui.org) معلم مدرسه ابتدایی و ۷۶ساله هستم و مدت ۲۲ سال است که فالون دافا را تمرین کرده‌ام. درحالی‌که مسیر تزکیه‌ام را طی می‌کنم، استاد لی (بنیانگذار) از من و همچنین چهار نسل از خانواده‌ام حفاظت کرده‌اند.

مادرم به‌خاطر حمایت از دافا از مزایای آن بهره‌مند می‌شود

خواهر بزرگم، شوهرش، و من قبل از سال ۱۹۹۹ تمرین فالون دافا را آغاز کردیم و مادرم شاهد مزایای جسمی و ذهنی‌ای شد که دافا برای ما را به ارمغان آورد. او واقعاً باور دارد که دافا خوب است.

مادرم بی‌سواد بود و فقط می‌توانست به گویش محلی صحبت کند. اما به او یاد دادیم که به زبان ماندارین ازبر بخواند: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است! او همچنین به تماشای فیلم‌های روشنگری حقایق دافا علاقه داشت.

حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و اذیت فالون دافا را در ۲۰ژوئیه۱۹۹۹ آغاز کرد. به پکن رفتم تا برای برخورداری از حق تمرین فالون دافا درخواست عدالت کنم و به بازداشتگاه منتقل شدم. به‌منظور مقاومت در برابر آزار و شکنجه و «تبدیل» اجباری به دست ح.ک.چ، خانه را ترک کردم.

مأموران مادرم را مورد آزار و اذيت قرار دادند و از او خواستند که درباره من به آنها اصلاعات بدهند. گرچه مادرم خیلی ترسید، اما همکاری نکرد و همیشه از تزکیه‌ام حمایت می‌کرد.

مادر دارای ذهنی مثبت است، حافظه خوبی دارد و می‌تواند بدون اینکه نسل جوان‌تر را به زحمت بیندازد، از خودش مراقبت کند. نسل جوان نیز به او احترام می‌گذارد. بستگان، دوستان و همسایگان همه می‌گویند که به او برکت داده شده است. مادرم می‌داند که درواقع استاد لی به او رحمت عطا کردند، زیرا در محیطی که دافا تحت آزار و اذیت قرار دارد، او از تزکیه سه فرزندش حمایت می‌کند.

وقتی ۹۵ساله بود، برادر و زن برادرم به‌طور ناگهانی صدای بلندی از اتاق پذیرایی شنیدند. آنها متوجه شدند که مادر‌م از روی صندلی روی کاشی کف زمین افتاده بود و هشیاری‌اش را از دست داد.

هنگامی که پس از دریافت تماس تلفنی از سوی برادرم با عجله به خانه آمدم، بلافاصله مادرم را بغل کردم و گفتم: «مامان، لطفاً دو عبارت «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را ازبر بخوان.» مطمئن نبودم که آیا صدایم را شنیده یا نه، اما مضطرب بودم و به ازبرخواندن دو جمله ادامه دادم. پس از اینکه چند بار آن را گفتم، مادرم بیدار شد و به او گفتم: «تو روی زمین افتادی، اما نگران نباش! تحت محافظت استاد لی هستی!» روی تختش دراز کشید و از او خواستم که به خواندن دو عبارت ادامه دهد، که آن را انجام داد. وقتی روز بعد از خواب بیدار شد احساس خوبی داشت.

قدرت دافا: رهاشدن از اعتیاد به قمار و سیگار

در محيط اجتماعي مملو از فساد، قمار و مواد مخدر، پسر بزرگم آلوده به قمار شد. او به بازی مایونگ، بخت‌آزمایی و قمار در اینترنت اعتیاد داشت. او برای قمار حتی به کازینو در ماکائو می‌رفت. هر بار که پولش را در قمار از دست می‌داد، می‌خواست آن را برگرداند و بنابراین بیشتر و بیشتر در دام آن فرو می‌رفت. ظرف سه سال بیش از دومیلیون یوآن از دست داد و به همسرش فشار زیادی وارد آورد. خانواده‌اش دچار دردسر عظیمی بودند.

اما او رابطه تقدیری با فالون دافا داشت، زیرا اغلب مطالب اطلاع‌رسانی درباره دافا را مطالعه می‌کرد. گاهی اوقات، وقتی مطالبی به او نمی‌دادم آنها را ار من درخواست می‌کرد.

هنگامی که روزنامه اپک تایمز کمپین «سه انصراف»، یعنی خروج از ح.ک.چ و سازمان‌های جوانانش را آغاز کرد، او با استفاده از نام واقعی خود از ح.ک.چ، لیگ جوانان چین و پیشاهنگان جوان چین کناره‌گیری کرد.

او موافقت کرد که سخنرانی‌های استاد را مطالعه کند و شروع به گوش دادن به سخنرانی‌های ضبط شده فای استاد در جینان کرد. سپس هر روز یک سخنرانی از جوآن فالون، کتاب اصلی فالون دافا را می‌خواند. او یک پاراگراف را می‌خواند و من بعدی را می‌خواندم و او به‌طور جدی می‌خواند.

بعد از سه بار مطالعه به این نحو، او هر روز خودش یک سخنرانی از جوآن فالون را می‌خواند. به هنگام مطالعه فا، تلفن همراهش را خاموش می‌کرد. در عرض یک ماه، سه بار جوآن فالون مطالعه کرد. او یاد گرفت که یک شخص خوب با پیروی از اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری دافا زندگی می‌کند. او ۵ سال پیش قمار را ترک کرد.

پسرم در کیف پولش نشان یادبود دافا را حمل می‌کند و اغلب ازبر می‌خواند: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» هر زمان که مردم در مراسم عروسی یا تشییع جنازه نوشیدنی می‌خوردند، همیشه لیوانش را بلند می‌کند و این دو عبارت را می‌گوید. در فضایی که فالون دافا همچنان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، بیان عبارت «فالون دافا خوب است» در انظار عموم شجاعت زیادی را طلب می‌کند! او واقعاً احساس می‌کند که دافا خوب است و این شیوه‌ای است که از طریق آن قدردانی‌اش را به استاد نشان می‌دهد.

هنگامی که بخش مربوط به ترک سیگار را خواند متوجه شد که سیگار کشیدن به بدنش آسیب می‌رساند. او مصمم شد آن را ترک کند. از آن به بعد، هر زمان که کسی سیگار می‌کشید بوی ناخوشایندی را احساس می‌کرد. درنهایت پس از اعتیاد به سیگار به مدت ده‌ها سال، آن را ترک کرد.

سرطان رکتوم روده بزرگ عروسم از بین رفت

بزرگترین پسرم و همسرش اغلب در جنگ و جدال بودند. هنگامی که دعوا می‌کردند و عروسم در رابطه با آن احساس بی‌انصافی می‌کرد، اغلب در نیمه‌های شب با من تماس می‌گرفت تا گریه و شکایت کند و دیگر نمی‌توانستم بخوابم. گرچه با پسرم صحبت می‌کردم، اما درخصوص نگرش عروسم احساس خوشایندی نداشتم و سرانجام به او گفتم: «با او صحبت خواهم کرد. اما شما هم باید در‌باره اعمال نامناسبی که انجام دادید فکر کنید.» او دیگر شکایت نکرد.

به عنوان یک تزکیه‌کننده، می‌دانستم که هیچ رویدادی بدون دلیل اتفاق نمی‌افتد. به‌طور مبهمی آگاه بودم که کاری را به اشتباه دادم اما توجه زیادی نمی‌کردم.

سال گذشته تشخیص داده شد که عروسم دچار سرطان انتهای روده بزرگ شده است. اگر عمل جراحی را انتخاب می‌کرد، مجبور بود با مقعدی مصنوعی زندگی کند. این خبر ویران‌کننده‌ای برایش بود. با دیدن او که دچار چنین درد و آشفتگی شدیدی بود، نمی‌توانستم اشک‌هایم را کنترل کنم، اما نمی‌دانستم چه باید بکنم. وقتی آرام شدم فکر کردم که فقط دافا می‌تواند از طریق این فاجعه به او کمک کند؛ فقط دافا می‌تواند او را نجات دهد!

موضوع روشنگری حقیقت درباره دافا به او را نادیده گرفتم، بنابراین از زمانی که شروع به تمرین کردم، احساس کرد که نسبت به او بی‌تفاوت شدم. او درک اشتباهی پیدا کرد و به شوهر و پسرش اجازه نداد تا دافا را تمرین کنند. فکر کردم: «چگونه می‌توانم تصور اشتباه او را نسبت به دافا تغییر دهم؟ باید به درونم نگاه کرده و کاستی‌های خودم پیدا کنم.»

استاد بیان کردند:

«همچنین گفته‌ایم که اگر هر کدام از ما درون خود را تزکیه کند، اگر هر کدام از ما شین‌شینگ خود را برای علت‌ها مورد بررسی قرار دهد. اگر وقتی خوب عمل نمی‌کنیم برای دلیل آن به درون خودمان نگاه کنیم و سعی کنیم دفعه بعد بهتر عمل کنیم و اگر هر موقع که کاری انجام می‌دهیم اول درباره دیگران بیندیشیم، آن موقع دنیا به سمت بهترشدن تغییر می‌کند و اخلاقیات دوباره بازمی‌گردد.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

او را در بیمارستان ملاقات کردم و گفتم: «شما و من در گذشته روابط خیلی خوبی داشتیم. درک نمی‌کردم که وقتی پس از اینکه بین شما و شوهرت مناقشاتی رخ می‌داد و وقتی با سختی‌هایی مواجه می‌شدی، به من اعتماد می‌کردی و به سراغ من می‌آمدی. من خودم را در جای شما قرار ندادم و بدون اینکه خلق و خوی و احساس شما را درنظر بگیرم سخنان تندی گفتم. به‌خاطر اینکه به‌خوبی دراین‌خصوص عمل نکردم باعث شد که درک اشتباهی از فالون دافا پیدا کنی.»

درنهایت، به او گفتم: «فالون دافا راه درستی است. بسیار خوب است و اگر صمیمانه بگویی: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است»، استاد لی در مواجهه با این سختی به شما کمک می‌کنند.» او احساس صمیمیت مرا درک و موافقت کرد که عبارات را ازبر بخواند.

در خانه، بلافاصله به وب‌سایت مینگهویی سر زدم تا اطلاعاتی درباره دافا جمع‌آوری کنم که به او کمک کند. برخی از مقالات به اشتراک گذاشته شده را چاپ کردم که در آن مردم با بیان دو عبارت رحمت دریافت کردند.

وقتی دوباره او را دیدم، از او خواستم یک اظهاریه رسمی به وب‌سایت مینگهویی ارسال کند و اعلام کند که همه چیزهایی که علیه دافا گفته بود، بی‌اعتبار و باطل است. موافقت کرد.

او را به بیمارستان دیگری انتقال دادیم. دکتر او را تحت درمان غیر‌جراحی قرار داد و ضرورتی ندید که تحت درمان فوری در بیمارستان قرار گیرد. پس از هشت ماه مداوا، سلول‌های سرطانی‌اش از بین رفتند!

بهره‌مندی نوه از مزایای دافا

ازآنجاکه در سال ۲۰۰۲، به پکن رفتم تا برای دافا درخواست عدالت کنم تحت آزار و اذیت قرار گرفتم. بزرگترین پسر و عروسم به من اجازه می‌دادند فرزند چهارساله‌شان همراهم باشد. او مؤدب، متعادل و سالم است و دوست دارد کمک کند. رفتار دوستانه‌ای دارد و هرگز با همکلاسی‌هایش درگیر نمی‌شود.

او دچار بیماری حادی نشده است و اگر گاهی اوقات احساس خوبی نداشته باشد، به سخنرانی‌های ضبط‌شده استاد گوش می‌دهد و گاهی اوقات از یک کلینیک کوچک در نزدیکی‌مان مقداری دارو برایش می‌خرم و بدون اینکه نیازی باشد که به بیمارستان مراجعه کند، به‌سرعت بهبود پیدا می‌کند.

او قبل از سن شش سالگی بسیار ساده بود و یک روز متوجه شدم که چشم آسمانی‌اش باز شده است. به مدت حدود یک سال و نیم، صرف نظر از اینکه چشمانش را باز یا بسته بودند، فالون (چرخ قانون)، گل‌های لوتوس و صحنه‌های موجود در بعد‌های دیگر را می‌دید که دیگران نمی‌توانستند ببینند.

او گاهی اوقات تمرینات فالون دافا را انجام می‌داد و برخی اوقات جوآن فالون را می‌خواند. اما همانطور که آزار و شکنجه فالون دافا ادامه داشت، معلمش در حضور همکلاسی‌هایش در کلاس گفت: «در این کلاس پسری هست که مادربزرگش فالون دافا را تمرین می‌کند. نمی‌دانم که آیا از تمرین آن دست برداشته است یا نه؟»

یکی دیگر از معلمان به من گفت: «نمی‌خواهی که با تمرین فالون دافا نوه‌ات را تحت‌تأثیر قرار دهی.» پس از ورود به سال آخر دبیرستان، تحت دخالت عوامل مختلف، دیگر فا را مطالعه نمی‌کرد و تمرینات را انجام نمی‌داد.

پس از آن، زمانی که مطالعه می‌کرد، تمرکز برایش دشوار بود. او عملکرد تحصیلی ضعیفی داشت و رتبه‌اش در کلاس پایین‌تر از همه بود. این موضوع مایه نگرانی معلم و خانواده‌اش بود.

قبل از امتحان ورود به کالج، وقتی که هر روز لو‌ن‌یوی جدید استاد را ازبر می‌خواندم، از او خواستم که نوشته در کتاب را بررسی کند تا ببیند آیا اشتباه می‌کنم یا نه و آیا کلماتی را حذف یا اضافه می‌کنم یا نه. او به من کمک کرد. در همان زمان، از او خواستم که دو عبارت دافا را ازبر بخواند.

درنتیجه، با موفقیت به دانشگاهی برتر وارد شد. این موضوع معلمان، همکلاسی‌ها و اعضای خانواده‌اش را شگفت‌زده کرد. او نشان یادبود دافا را در جیب کوچک کیف مدرسه‌اش نگه می‌داشت.

مدتی پیش، پس از اخذ گواهینامه رانندگی در سال گذشته، ترمزهایش کار نکرد. گرچه به‌سرعت رانندگی نمی‌کرد، نزدیک بود اتومبیلش با اتومبیلی بررخود کند که در جلویش پشت چراغ راهنمایی ایستاده بود. درست در آن لحظه، آن اتومبیل شروع به حرکت کرد و خطر تصادف از بین رفت. وقتی از «شوک ناشی از حادثه» بیرون آمد، اولین فکرش این بود: «استاد از من محافظت می‌کنند. سپاسگزارم، استاد!»