(Minghui.org) من مهندس ارشد هزینه (مدیر پروژه) هستم که در این زمینه گواهینامه نیز دارم. در سپتامبر 1997 تمرین فالون دافا را شروع کردم و بیش از 20 سال است که تزکیه می‌کنم. در اینجا مایلم به‌منظور اعتباربخشی به دافا، برخی از تجربیاتم را با شما در میان بگذارم.

مدیر کل: امیدوارم همه کارکنانم مانند تمرین‌کنندگان فالون دافا رفتار کنند

در یک شرکت ساخت‌وساز و نصب دولتی کاری پیدا کردم. کارم بودجه‌بندی و تسویه‌حساب بود. کاری که مستلزم توجه به جزئیات است و حجم کارم زیاد بود. مجبور بودم خیلی اضافه‌کاری کنم، اما حقوقم پایین بود. اغلب شکایت می‌کردم و در قلبم رنجش به دل می‌گرفتم. یک بار درباره حقوقم با مدیرم مجادله کردم.

بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، از اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری پیروی و سعی کردم فرد خوبی باشم.

استاد بیان کردند:

«از وقتي‌ اين‌ كارگران‌ فالون‌ دافا را ياد گرفته‌اند همگي‌ صبح‌ زود به ‌كارخانه‌ مي‌آيند و ديرتر هم‌ به‌ خانه‌ مي‌روند. آنها با پشت‌كاري‌ زيادي‌ كار مي‌كنند و بدون توجه به اينکه مسئول آنها چه کاري را براي آنان معين مي‌کند ايراد نمي‌گيرند، و براي علايق شخصي رقابت نمي‌کنند...» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

به‌تدریج راهنمایی استاد را دنبال کردم و دیگر به‌خاطر علاقه شخصی شکایت یا رقابت نکردم. اغلب تا نیمه‌شب کار می‌کردم. وقتی چراغ دفترم روشن بود، همکارانم می‌دانستند که برای اضافه‌کار مانده‌ام. وقتی نوبت به این می‌رسید که در مزایده‌ای شرکت کنیم، اغلب برای بودجه‌بندی‌، تجزیه و تحلیل‌، حسابرسی، چاپ و سایر کارهای مقدماتیِ مزایده نهایی دو یا سه شب تا دیروقت بیدار می‌ماندم. سپس مستقیماً به محل مزایده می‌رفتم و در ماشین چُرتی می‌زدم.

یک تمرین‌کننده دیگر فالون دافا نیز در شرکت‌مان بود. او مسئول خرید مصالح ساختمانی بود که به گفته مردم «شغل پردرآمدی» است. همه آرزوی این شغل را داشتند. آن تمرین‌کننده هرگز هیچ رشوه‌ای- چیزی که امروزه در چین رایج است- را قبول نمی‌کرد. مدیران شرکت ما خیلی خیلی به او اعتماد داشتند، زیرا مصالحی که خریداری می‌کرد از کیفیت خوبی برخوردار بودند و قیمت‌شان نیز مناسب بود و ازطرفی او دانش خوبی درباره شغلش داشت. او 20 سال در این سمت کار کرد تا اینکه بازنشسته شد. مدیر شرکت‌مان نمی‌خواست این شغل را به شخص دیگری بدهد و از او خواست که برای کار در همان سمت برگردد و به کارش ادامه دهد.

همکاران‌مان عملکرد ما را می‌دیدند و می‌گفتند که تمرین‌کنندگان فالون دافا شگفت‌انگیز هستند. مدیرکل ما تحت تأثیر قرار می‌گرفت و در جلسه کارمندان تحسین‌مان می‌کرد. می‌گفت: «اگر همه کارمندان‌مان مانند تمرین‌کنندگان فالون دافا باشند، مدیریت شرکت برایم بسیار آسان‌تر و شرکت‌مان خیلی بهتر اداره می‌شود.»

«دوست دارم با تمرین‌کنندگان فالون دافا قرارداد ببندم»

بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، خیلی سخت کار می‌کردم و شغلم را بسیار خوب انجام می‌دادم. به سِمت مدیر ناظر پروژه ارتقاء شغلی گرفتم. بسیاری از مردم این کار را «شغلی پردرآمد» درنظر می‌گیرند؛ شغلی که در آن می‌توانستم رشوه بگیرم، اما از آنجا که از اصول فالون دافا پیروی می‌کنم، هیچ رشوه‌ای نمی‌گرفتم، درحالی که همکارانم فکر می‌کردند احمق هستم.

اما این فای استاد در ذهنم بود:

«ما انسان‌ها معمولاً فکر مي‌کنيم که آن چيزها خوب هستند، اما وقتي از سطوح بالاتر به آنها نگاه مي‌کنيد، معمولاً بد هستند. بنابراين هرچه يک فرد علايق شخصي بيشتري را در ميان مردم عادي برآورده سازد، بدين طريق بهتر زندگي مي‌کند. طوري که موجودات‌ روشن‌بين‌ بزرگ‌ آن ‌را مي‌بينند، اين‌ شخص‌ در وضع بدتري است. چگونه در وضع بدتري‌ ‌است‌؟ او بيشتر به‌دست مي‌آورد، بيشتر به افراد ديگر صدمه مي‌رساند، چيزهايي را‌ به‌دست مي‌آورد كه‌ مستحق‌ آنها نيست‌ و به‌ سود و شهرتش بسيار اهميت مي‌دهد و نتيجه‌اش اين است که تقوا از دست‌ مي‌دهد.» (سخنرانی نخست، جوآن فالون)

چگونه مردم عادی می‌توانند متوجه تفاوت بین «احمق» یا «عاقل» شوند؟ مردم عادی با استفاده از ترفندهای كوچك، علایق شخصی را ارضاء و به این ترتیب، خلاف ویژگی‌های جهان عمل می‌کنند. ما تمرین‌کنندگان فقط تقوا را می‌خواهیم.

استاد همچنین بیان کردند:

«همچنين مي‌خواهم به شما بگويم كه سرشت شما در گذشته واقعاً براساس خودپرستي و خودخواهي بود. از حالا به بعد هر آنچه ‌كه انجام مي‌دهيد، اول بايد ديگران را در نظر بگيريد تا اينكه روش‌بيني درستِ ازخودگذشتگي و نوع‌دوستي را كسب كنيد.» («کوتاهی نداشتن در سرشت بودایی»، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

وقتی به سمت مدیریت پروژه رسیدم، همیشه نخست سایرین را در نظر می‌گرفتم. سرپرست تیم در مکان‌های ساخت‌وساز می‌خواست بابت هزینه کار قرارداد ببندد. با توجه به سخت‌کوشی‌اش و دشواری اداره مکان‌های ساخت‌وساز، بودجه معقولی به او اختصاص دادم و نگذاشتم هزینه‌های دیگری همچون هزینه پذیرایی را خودش پرداخت کند. در پایان، درآمد او خیلی بیشتر از درآمد من بود. او احساس راحتی نمی‌‌کرد و به من پیشنهاد پول داد که ردش کردم. می‌گفت تمرین‌کنندگان فالون دافا افراد خوبی هستند. به کارکنان مشغول در مکان‌های ساخت‌وساز نیز به‌خوبی رسیدگی می‌کردم. همه دوست داشتند با من کار کنند.

به‌عنوان مدیر پروژه، مسئولیت خرید را نیز بر عهده داشتم و اغلب با تأمین‌کنندگان در تماس بودم. گرچه درخصوص قیمت‌ محصولات با آنها چانه می‌زدم، اما هیچ رشوه‌ای را قبول نمی‌کردم یا نمی‌پذیرفتم که برای صرف وعده‌های غذایی مهمانم کنند. مطمئن می‌شدم که وقتی ساخت‌وسازشان تمام می‌شود، فاکتورهای‌شان را پرداخت کنم. بنابراین آنها با من دوست ‌می‌شدند و تماس‌شان را با من حفظ می‌کردند. آنها تمرین‌کنندگان فالون دافا را تحسین می‌کنند.

یک بار شرکت‌مان مجبور شد برای یک پروژه ساخت‌وسازِ جدید دسته بزرگی کابل خریداری کند. به تأمین‌کننده‌ای که چند بار با ما کار کرده بود، مراجعه کردم. تخفیف گرفتم و قیمت‌هایش را پایین آوردم‌، اما نمی‌توانستیم هزینه را پرداخت کنیم تا اینکه بودجه دست‌مان رسید. هم‌زمان، آن شرکت ساخت‌وساز نیز برای این پروژه درحال قیمت گرفتن بود و به آن تأمین‌کننده مراجعه کرد. آنها قیمت‌ها و شرایط بهتری را به تأمین‌کننده پیشنهاد دادند، اما تأمین کننده تصمیم گرفت به جای آنها با من همکاری کند، زیرا «ترجیح می‌داد با یک تمرین‌کننده فالون دافا قرارداد ببندد.»

«در صنعت ساخت‌و‌ساز فقط تمرین کنندگان فالون دافا هستند که رشوه نمی‌گیرند»

پس از مدتی یک شرکت مشاوره هزینه ساخت‌وساز را با دوستانم راه‌اندازی کرده‌ام که در زمینه بودجه‌بندی، تسویه‌حساب، حسابرسی تسویه‌حساب و تخمین هزینه تخصص دارد.

به‌دلیل هزینه‌های هنگفتِ درگیر در این صنعت، فساد نیز در آن شایع است، اما من فای استاد را به یاد داشتم و هدیه یا پول نقدی را که مشتریان سعی می‌کردند به من بدهند، قبول نمی‌کردم. سعی می‌کردم در تسویه‌ هزینه‌ها نیز منصف باشم و آنها را به‌خوبی اداره کنم.

یک مشتری به نام یانگ از جنوب استانم آمد و قرارداد پروژه‌ای را در شهر ما منعقد کرد. شرکت ما مسئولیت بودجه‌بندی پروژه، تنظیمات طراحی، تسویه حساب و حسابرسی هزینه را بر عهده داشت. او بارها سعی کرد مرا ببیند، اما موفق نشد. سرانجام موفق شد آدرس خانه‌ام را بیابد و به دیدارم آمد. او به‌خاطر قبولی پسرم در دانشگاه به او تبریک گفت و به‌عنوان هدیه 10هزار یوآن به او داد. در واکنش به این جریان گفتم که فالون دافا را تمرین می‌کنم و هیچ هدیه‌ای را نمی‌پذیرم. او همچنان اصرار داشت که آن را به من بدهد و سرانجام پاکت هدیه را آنجا گذاشت و به‌سرعت منزل‌مان را ترک کرد. نتوانستم او را پیدا کنم و موقتاً پول را نزد خودم نگه داشتم.

سال بعد در طول جشنواره ماه، او را دیدم. او سعی کرد تعدادی کارت‌ هدیۀ پول به من بدهد. کارت‌ها را  همراه آن 10هزار پول نقد به او بازگرداندم. او خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: «سال‌های زیادی است که در صنعت ساخت‌وساز هستم و هرگز با افراد خوبی مانند تمرین‌کنندگان فالون دافا برخورد نکرده‌ام. شما منصف، اصیل و فداکار هستید.»

یک بار یک پروژه جاده شهری را حسابرسی می‌کردم. شرکت ساخت‌وساز بودجه‌ای بالغ بر 200میلیون یوآن ارائه کرد. نام فرد مسئول، لی بود. او خیلی تحت فشار بود، زیرا برنامه‌ای فشرده و پیشنهادات‌شان خطاهایی داشت. تسویه‌حساب پروژه برای‌شان مطلوب نبود و شرکت‌شان ریسک ضرر را پذیرفت. لی مضطرب بود. اگر  حسابرس فردی عادی می‌بود، از این وضعیت سوءاستفاده می‌کرد تا پول زیادی از لی اخاذی کند. به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا این کار را نکردم.

طی روند بررسی هزینه‌ها، لی سعی کرد در چند موقعیت مرا به شام دعوت کند، اما درخواستش را رد کردم. او بارها درباره این پروژه به من شکایت کرد. به او گفتم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا، آن را منصفانه اداره خواهم کرد. مشکلات زیادی در دفتر تسویه‌حساب و قراردادشان وجود داشت که ممکن بود ضرر بزرگی برای‌شان به همراه داشته باشد. او از من درخواست کمک کرد و قول داد مزایایی به من بدهد. به او گفتم كه از اصول حقيقت، نیک‌خواهی و بردباری پیروی می‌کنم و هيچ مزایایی را نمی‌خواهم و او را تحت فشار قرار نمی‌دهم.

با کارشناسان و وکلا مشورت کردم و به رؤسای یک سطح بالاتر گزارش‌هایی ارائه دادم و مشکلات را با موفقیت حل‌وفصل کردم. شرکت لی متحمل هیچ ضرر و زیانی نشد. او بسیار متشکر بود و خواست ده‌ها هزار یوآن به من هدیه دهد که از قبولش امتناع کردم. او اصرار داشت که آن را به من بدهد. برای مدتی سعی داشت آن را به من بدهد و من مرتباً درخواستش را رد می‌کردم. در نهایت آنقدر تحت تأثیر قرار گرفت که نزدیک بود به گریه بیفتد و گفت: «چند دهه در صنعت ساخت‌وساز بوده‌ام. همه جا فساد است. هرگز کسی مثل شما را ندیده‌ام. فقط شما تمرین‌کنندگان فالون دافا هستید که پول قبول نمی‌کنید. قطعاً شما را به‌عنوان دوست انتخاب خواهم کرد.»

انتشار حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری

کارمندانم تحت تأثیر من به‌سختی کار می‌کنند و هیچ کس هدیه یا رشوه‌ای را از مشتری نمی‌پذیرد. شرکت ما در منطقه‌مان از اعتبار خوبی برخوردار است.

از آنجا که اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری را دنبال ‌کرده‌ام و منصف و عادل بوده‌ام، مشتریانم تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. یکی از مشریانم قصد داشت یک مدرسه بین‌المللی تأسیس کند. او از من خواست كه بودجه ساخت‌وساز، تسویه‌حساب، كنترل هزینه‌ها و سرمایه‌گذاری را برایش انجام دهم. مشتری دیگری صداقت و شخصیت خوبم را تحسین کرد. او پس از اینکه عضو هیئت مدیره یک شرکت سرمایه‌گذاری شد، از ما خواست که به هزینه‌های ساخت‌و‌ساز تمام پروژه‌های سرمایه‌گذاری آنها رسیدگی کنیم.

فالون دافا خردم را نیز باز می‌کند. در صنعت خودم متخصص شده‌ام و از اعتبار خوبی برخوردار هستم. همکارانم در این صنعت به من احترام می‌گذارند و دفاتر حسابرسی و دفاتر مالی شهر و بخش‌مان مرا به‌عنوان یک متخصص استخدام می‌کنند تا پروژه‌هایی به‌مبلغ یک‌صد میلیون یوآن را برای‌شان حسابرسی کنم. رئیس یک بخش گفت آنها خوشحال هستند که پروژه‌های خود را به دست تمرین‌کنندگان فالون دافا می‌سپرند.

فالون دافا مرا ازنظر ذهنی و جسمی سالم کرده است. استاد زندگی جدیدی به من بخشیده‌اند. در شغلم به موفقیت دست یافته‌ام، ذهنی آرام را حفظ کرده‌ام و خصوصیات اخلاقی‌ام ارتقاء یافته است. استاد، به‌خاطر رحمت نجات‌بخش‌تان متشکرم!