(Minghui.org) خانم گائو یوشیانگ، 58 ساله، در شهر لیانهوا، شهر شولان زندگی می‌کند. به‌خاطر تمرین فالون گونگ، (فالون دافا)  چند بار دستگیر، به مدت 10 سال حبس و در زندان چانگچون شکنجه شد. او در تاریخ 28ژانویه2019 آزاد شد.

قبل از یادگیری فالون گونگ در سال 1995، او از بسیاری از بیماری‌ها، از جمله ذات‌الریه، سل و نرمی استخوان، رنج می‌برد. پس از انجام تمرین از این بیماری‌ها رهایی یافت.

در زیر گزارشی از آزار و شکنجه‌ای که خانم گائو به‌خاطر خودداری از انکار ایمانش متحمل شده بود، ارائه شده است.

دو سال کار اجباری

پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه فالون گونگ را در ماه ژوئیه 1999 آغاز کرد، خانواده‌ام اغلب توسط پلیس تحت آزار و اذیت قرار گرفتند. می‌دانستم که قانون اساسی چین حق آزادی عقیده و آزادی بیان را به شهروندان داده است، بنابراین به پکن رفتم تا خواستار داشتن حق تمرین فالون گونگ شوم. پس از ورود به میدان تیان‌آن‌من، توسط پلیس لباس شخصی دستگیر و به مدت 15 روز بازداشت شدم.

سپس در اداره پلیس شهر بازداشت شدم. مأمور پلیس سان هنگبو از خانواده‌ام مبلغ 900 یوآن مطالبه کرد. جی شیاکای از اداره پلیس لیانهوا این پول را گرفت، اما حاضر به ارائه رسید نشد و گفت که او آن را در پاییز بازخواهد گرداند. او این کار نکرد.

در ماه اکتبر 1999 به‌منظور دادخواهی برای فالون گونگ به پکن رفتم. در میدان تیان‌آن‌من دستگیر و به دو سال حبس محکوم شدم. در اردوگاه کار، مأموران پلیس با باطوم الکتریکی به من شوک وارد کردند. وارد جزئیات بیشتر نخواهم شد که آنجا چه بدرفتاری‌ها و آزار و اذیت‌های بی‌پایانی تحمل کردم.

دخترم در طی ملاقاتی به من گفت وقتی خانواده‌ام در بازار غلات می‌فروختند، مسئولین دولتی شهر پول ما را ضبط کردند، ولی این بار حداقل به آنها رسید دادند. این نوعی از سرقت بود.

بعد از اینکه آزاد شدم، درخواست کردم که آن پول بازگردانده شود. رئیس پلیس اظهار داشت که فردی که این پول را ضبط کرده است، از اینجا رفته است. او تهدید کرد که اگر به‌دنبال پولم باشم، بهانه‌ای پیدا خواهد کرد که دوباره مرا به اردوگاه کار اجباری بازگرداند.

هیچ گزینه‌ای نداشتم جز اینکه شغلی موقتی پیدا کنم. از آنجا که من به‌طور مداوم تحت آزار و اذیت قرار گرفتم، نتوانستم شغلی پایدار را حفظ کنم. دخترم در سن 16 سالگی مدرسه را رها کرد تا کار کند.

ضرب و شتم در طول بازجویی

در 29اکتبر2009،  وقتی که در حال مراقبت از مادر بیمارم بودم، چند مأمور لباس شخصی به‌زور وارد آپارتمان‌مان شدند. مادرم مرا نگه داشت و به مأموران التماس کرد: «دخترم را از من دور نکنید! او آدم خوبی است، بهترین آدم! » مادرم خیلی مریض بود و نمی‌توانست روی پای خود بایستد. پلیس مرا از او دور و محل زندگی‌مان را غارت کرد.

به اداره پلیس محلی منتقل شدم، دست‌ها و پاهایم را به یک صندلی آهنی بستند و مرا تحت بازجویی قرار دادند. هنگامی که از همکاری خودداری کردم، مرا تحت ضرب و شتم قرار دادند تا زمانی که از هوش رفتم. آنها آب سرد روی صورتم ریختند و به بازجویی ادامه دادند. من هنوز هم به آنها چیزی نگفتم.

بازجویی تا شب ادامه داشت. یکی از مأموران پلیسی که بعداً مرا تحت ضرب و شتم قرار داد گفت: «از استادت (بنیانگذار فالون گونگ) بخواه تنبیه کردن مرا متوقف کند. سردردم به حدی شدید است که نمی‌توانم آن را تحمل کنم. دیگر مردم را تحت ضرب و شتم قرار نخواهم داد.»

به او گفتم: «این استاد من نیستند که تو را مجازات می‌کنند. تو به‌خاطر آزار و شکنجه افراد خوب متحمل مکافات کارمایی شده‌ای. مراقب کارهایی که در آینده انجام می‌دهی باش!»

آنها مرا به بازداشتگاهی بردند و من به‌منظور اعتراض به آزار و شکنجه دست به اعتصاب غذا زدم. از طریق یک لوله بینی، تحت خوراندن اجباری قرار گرفتم. بینی‌ام خونریزی کرد و رگ‌های چشمانم پاره شد. عواقب آن تا امروز مرا درگیر کرده است.

محکومیت به 10 سال حبس

خواهر کوچکترم وکیلی را از خارج از شهر استخدام کرد. رئیس دادگاه شهر شولان، قاضی جلسه و کارکنان اداره 610 به بازداشتگاه آمدند. آنها تهدید کردند که مجوز شغلی وکیل را توقیف و او را دستگیر خواهند کرد، مگر اینکه من او را از پرونده حذف کنم.

آنها گفتند: «تو نمی‌توانی وکیل را در دادگاه ببینی. اگر او را عزل کنی، به او اجازه خواهیم داد که برود. این وکیل از شما تمرین‌کنندگان فالون گونگ دفاع کرده است. ما این را می‌دانیم. او در نهایت دستگیر و زندانی خواهد شد. همچنین مقامات عالی‌رتبه مدارکی را ارائه کرده‌اند که وکلای مدافع خارج از شهر در دادگاه محلی مجاز نیستند.»

شش یا هفت نفر چندین بار خواسته مشابهی از من داشتند و تهدید کردند: «افراد دیگر را درگیر [پرونده‌ات] نکن. ما می‌توانیم به تو کمک کنیم و دستمزد وکیل را به تو پس بدهیم. حتی اگر وکیل را عزل نکنی، هنوز راه‌هایی برای جلوگیری از حضور او در دادگاه وجود دارد. ما اطلاعات شناسایی‌اش را گرفته‌ایم. مدتی بود که می‌خواستیم با او برخورد کنیم.»

وقتی که درخواست کردم سند رسمی ممنوعیت وکلای خارج از شهر را ببینم، آنها در ابتدا موافقت کردند، اما در نهایت اعتراف کردند که این یک قانون نانوشته است.

یکی از آنها به من گفت: «برای استخدام وکیل نیاز به پول داری. اگر او نتواند در دادگاه ظاهر شود، پولت را هدر می‌دهی. به فرزندت نگاه کن، زندگی، مدرسه و شغل فرزندت را تحت تاثیر قرار خواهی داد. اگر وکیل را عزل کنی، می‌توانیم به تو کمک کنیم تا یک وکیل محلی رایگان پیدا کنی.»

می‌دانستم که آن وکیل استخدام شده برای من خوب است، اما نگران بودم که تمرین‌کنندگان را گرفتار کنم. از آنجا که از قانون آگاهی نداشتم، با بی‌میلی و از روی ناچاری وکیل را عزل کردم. گریه کردم. آنها سند برکناری را از پیش آماده کرده بودند و فقط نیاز داشتند که آن را امضاء کنم.

آنها برایم وکیل محلی یافتند. سعی کردم با او درباره فالون گونگ و آزار و شکنجه صحبت کنم، مانند حقه خودسوزی در میدان تیان‌آن‌من. وکیل گفت که با استفاده از حقایقی که من به او ارائه دادم نمی‌تواند از بی‌گناهی‌ام در دادگاه دفاع کند.

آنها بعدها یک وکیل خانم حدوداً چهل ساله به من اختصاص دادند. پرسیدم آیا او درباره فالون گونگ چیزی می‌داند، آیا می‌داند که چرا ما فالون گونگ را تمرین می‌کنیم و چرا افراد بسیار زیادی- تقریباً صدمیلیون نفر - فقط هفت سال پس از معرفی عمومی فالون گونگ شروع به تمرین کردند. توضیح دادم که چرا برای داشتن حق تمرین فالون گونگ به پکن رفتم. او گفت این اولین بار است که درباره این موضوع شنیده است و اکنون می‌داند که فالون گونگ واقعاً درباره  چیست.

در روز محاکمه، شش ماشین پلیس صبح زود به بازداشتگاه آمدند. دیدن تعداد زیادی از مأموران پلیس با جلیقه‌های ضد گلوله مسخره بود. اشاره کردم که چگونه نیروهای پلیس برای آزار و اذیت گروهی از افراد بی‌گناه استفاده می‌شوند به جای اینکه برای مبارزه با فساد و مواد مخدر و کلاهبرداران مورد استفاده قرار گیرند. یکی از آنها به من گفت: «تو می‌توانی این را به ما بگویی، اما مراقب چیزهایی که در دادگاه می‌گویی باش. هرچه کمتر بگویی بهتر است.»

دادگاه بی سر و صدا و بدون اطلاع خانواده‌ام برگزار شد. جلسه دادگاه فقط زمان کوتاهی طول کشید. زمانی که از امضای هرگونه‌ برگه‌ای خودداری کردم، آنها گفتند، که به‌خاطر سرسخت بودنم حکم سنگینی به من داده خواهد شد.

من پس از یک سال و نُه ماه حبس در بازداشتگاه، در تاریخ 5ژوئیه2011 به 10 سال حبس محکوم شدم.

شکنجه شدن در زندان زنان چانگچون

از 5ژوئیه2011 تا 28ژانویه2019 در زندان چانگ‌چون زندانی شدم.

آنها اینگونه شروع کردند. مرا مجبور به نشستن روی چارپایه کوچک کردند در حالی که دست‌هایم روی زانوهایم بود. هر وضعیت نادرستی منجر به ضرب و شتمم می‌شد. بیش از 20 «دستیار آموزشی» در اطرافم می‌نشستند و به نوبت تلاش می‌کردند تا مرا تبدیل یا مجبور به انکار فالون گونگ کنند.

به آنها گفتم که چگونه پس از تمرین فالون گونگ از بیماری‌های مختلف رهایی یافتم، چگونه افرادی که می‌‌شناختم از تمرین فالون گونگ بهره مند شدند، و چگونه خوبی و پلیدی پاداش و مجازات می‌شوند. توضیح دادم که چرا حادثه خودسوزی در میدان تیان‌آن‌من جعلی است که باعث شد آنها حرفی برای گفتن نداشته باشند. در نهایت، آنها مرا رها کردند و شرورترین زندانی به نام پان شویان، گماشته شده بود که مرا تحت نظر قرار دهد.

مأمور یانگ شی به پانگ دستور داد تا مرا مجبور به ازبرخواندن قوانین زندان کند. من خودداری کردم زیرا این قوانین برای مجرمان بود نه برای تمرین‌کنندگان فالون گونگ که از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی می‌کنند و هیچ جرمی را مرتکب نشده‌اند. از آنجاکه حاضر نشدم به گناه‌کار بودنم اعتراف کنم، «دستیاران آموزشی» و زندانیان مرا از استفاده از توالت منع کردند، مرا مجبور کردند که 50 تا 100 بار بگویم که مجرم هستم و به شیوه‌های دیگر مرا تحت آزار و شکنجه قرار دادند.

روز پنجم یا ششم از نشستنم روی چارپایه کوچک، عکس استاد لی هنگجی (بنیانگذار فالون گونگ) را زیر چارپایه قراردادند و چندین نفر مرا مجبور به نشستن روی آن کردند. مقاومت کردم و فقط صاف روی زمین دراز کشیدم. آنها مرا به توالت کشیدند تا تحت ضرب و شتم قرار دهند.

پان بدترین آنها بود و دائماً به صورت و دهانم ضربه می‌زد. تسلیم نشدم. سرانجام آنها مرا مجبور کردند با پاهای کنار یکدیگر و بدون حرکت بایستم. هر روز مرا مجبور می‌کردند از 4 صبح تا 10 شب بایستم گاهی اوقات تا 1 نیمه شب. پس از 20 روز شکنجه، پاهایم متورم شدند.

ازآنجا که هنوز از رها کردن فالون گونگ اجتناب کردم، مأمور یانگ گفت: «تو تنها در آنجا ایستاده‌ای، در حالی که بسیاری از افراد تو را تماشا می‌کنند. آیا هنوز هم می‌خواهی بخوابی؟» زندانیانی که مرا تحت نظر داشتند این را به‌عنوان تذکری در نظر گرفتند و تصمیم گرفتند مرا از خواب محروم کنند.

پس از سپری کردن پنج شبانه‌روز بدون خواب و در حالت ایستاده، پانگ برخی از عکس‌های استاد لی را آورد و پیشنهاد کرد تا شلوارم را از تنم در آورند و عکس‌های استاد لی را به من بچسبانند. من خیلی عصبانی شدم و آنها را از خودم دور کردم. با وجود پنج روز نخوابیدن، از قدرتم شگفت‌زده شدند.

سپس آنها گفتند: «از آنجا که نشستن روی چارپایه کوچک، ایستادن و محرومیت از خواب نمی‌تواند تو را تغییر دهد، تصمیم گرفتیم که تو را به نشستن در موقعیت لوتوس کامل مجبور کنیم. اجازه نداری پاهایت را پایین بگذاری، و باید دستانت را روی سرت نگه داری.»

این کار را به مدت 12 ساعت تا صبح روز بعد انجام دادم. تا آن لحظه، به مدت 25 یا 26 روز متوالی ایستاده بودم و به مدت شش روز از خواب محروم شده بودم.

تشدید آزار و شکنجه

تعدادی از زندانیان در تاریخ 5اوت2011 آزاد شدند. زندان، واحدها را مجدداً سازماندهی کرد و قاتلان و کلاهبرداران محکوم شده را برای نظارت بر تمرین‌کنندگان فالون گونگ اختصاص داد. حدود هفت نفر گماشته شده بودند که مرا تحت نظر قرار دهند. یکی از آنها لی چانگژی بود که ادعا می‌کرد می‌تواند یک تمرین‌کننده را دیوانه کند و یک شخص دیوانه را به جنون بکشاند.

آنها مانع می‌شدند که از دستشویی استفاده کنم یا خودم را بشویم. در آن زمان در آستانه فروپاشی ذهنی بودم و شلوارم را خیس کردم. آنها مرا مسخره کردند و گفتند: «برای فرد بزرگسالی مانند گائو یوشیانگ، خیس کردن شلوار، شرم آور است.» به گریه افتادم و احساس شرمندگی کردم.

آنها جمله‌ای را نوشتند که به فالون گونگ تهمت می‌زد و به من گفتند اگر بخواهم از توالت استفاده کنم، آن را رونویسی کنم. گیج شده بودم و می‌ترسیدم که شلوارم را دوباره خیس کنم و مورد تمسخر قرار گیرم. همچنین نگران بودم که کف زمینی را که همه از آن غذا می‌خورند کثیف کنم بنابراین با خواسته‌شان همکاری کردم. بعد از اینکه به دستشوی رفتم، متوجه شدم که چه کاری کردم و عمیقاً احساس شرمندگی کردم.

آنها سپس «شکنجه بستن» را روی من اجرا کردند، و مرا مجبور کردند که روی تخت دراز بکشم و صورتم رو به پایین باشد و عضلات ساق پایم را بالا کشیدند به‌طوری انگشتان پایم به نشیمنگاهم نزدیک شود و سرم از پشت، به سمت کمرم خم شود. آنها هر وقت که موقعیتم را تغییر می‌دادم، مرا تحت ضرب و شتم قرار می‌دادند. آنها از ساعت 4 صبح تا 10 شب به نوبت مرا تحت نظر قرار می‌دادند، اما به من اجازه می‌دادند که برای صرف غذا به مدت کوتاه استراحت کنم.

پس از 10 روز، آنها اجازه نمی‌دادند تا در طول زمان شام یا ناهار بلند شوم و به من غذا می‌خوراندند. نمی‌توانستم غذا را فرو دهم و تخت را کثیف می‌کردم. وقتی با عصبانیت از تخت بلند ‌شدم، پانگ شویان سرم را ‌گرفت و به دیوار ‌کوبید. گفتم با رئیس بخش صحبت خواهم کرد و پانگ پیشنهاد داد او را صدا بزنند.

او به‌جای آوردن سرپرست، یک زندانی را از طبقه پنجم (که مختص شکنجه تمرین‌کنندگان فالون گونگ بود) آورد. او بسیار قد بلند و خشن بود. این زندانی در هنگام صحبت مرا کتک می‌زد: «من به‌ویژه توسط رئیس زندان برای برخورد با تمرین‌کنندگان اختصاص داده شده‌ام. شکایت از هرکسی بی‌فایده است. دولت به من اجازه می‌دهد که هر کاری انجام دهم. ضرب و شتم [تمرین‌کنندگان] تاحدمرگ به‌عنوان خودکشی شمرده می‌شود. سهمیه‌ای چهار تا پنج نفر برای مرگ سالانه در زندان وجود دارد.» او دائماً مرا تحت ضرب و شتم قرار می‌داد تا زمانی که خسته ‌شد و آنجا را ترک ‌کرد.

آنها مرا در موقعیت دردناکی روی تخت از 4 صبح تا 11 شب قرار می‌دادند. این وضعیت به مدت 49 روز ادامه داشت. به پوست و استخوان تبدیل شدم و در طی یک معاینه پزشکی به‌سختی می‌شد از من خون گرفت. از آن روز به بعد، این شکنجه را متوقف کردند و به من اجازه دادند تا از تخت بیرون بیایم.

شستشوی مغزی ناموفق

آنها به من گفتند که فهرستی از اعضای خانواده‌ام که به ملاقاتم خواهند آمد را ارائه دهم. ذهنم خالی بود و نمی‌توانستم شماره تلفن دخترم، نام دامادم یا حتی نام نوه‌ام را به‌خاطر بیاورم. زندانیان به من خندیدند. من هم خندیدم، اما خنده‌ام عادی نبود. قلبم پر از درد و رنج بود و اشک می‌ریختم و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. همه فکر ‌کردند دیوانه شده‌ام.

سعی کردم آموزه‌های فالون دافا را به‌یاد بیاورم، اما نمی‌توانستم چیزی را بخاطر بیاورم. هنگامی که یک جمله را به‌یاد می‌آوردم، دائماً آن را تکرار می‌کردم. به تدریج، توانستم بیشتر و بیشتر به‌یاد بیاورم، و ذهنم روشن شد. دافا دوباره مرا از ورطه فروپاشی ذهنی نجات داد.

کسی وضعیت مرا به نگهبانی که هنوز وجدان داشت گزارش کرد. او مرا به دفترش صدا زد و پرسید که آیا کسی مرا تحت ضرب و شتم قرار داده است؟ پاسخی ندادم زیرا پانگ درست پشت سرم بود. او به پانگ گفت که آنجا را ترک کند و سپس به من گفت لباسم را در بیاورم. بدنم با کبودی پوشیده شده بود. بسیاری از مأموران آنها را دیدند و بعضی از آنها از زخم‌هایم متحیر شدند.

دیگر به پانگ نگفتند که مرا تحت نظر قرار دهد و به من دستور داده شد که در طبقه کنترل شدید در طبقه سوم «مطالعه» کنم که در حقیقت مطالبی به‌منظور شستشوی مغزی بود. زندانی شوچانگپینگ، که مرا تحت نظر داشت، یک بند بلند چرمی را بیرون کشید و تهدید کرد که اگر از خواندن آن مطالب امتناع بورزم، تحت نوعی از شکنجه آویزان شدن قرارخواهم گرفت.

برایم ترتیبی داده شد که به‌جای سلول در یک اتاق کار باقی بمانم. اما برای استفاده از توالت، هنوز هم نیاز به رفتن به سلول پانگ شویان داشتم. هربار بعد از استفاده از توالت مجبور بودم داخل و خارج آن را تمیز کنم. با این حال، پانگ اغلب به من اجازه نمی‌داد از توالت استفاده کنم.

همراه با تقریباً تمام تمرین‌کنندگان فالون گونگ زندانی در آنجا، در حینی که با آزار و اذیت جسمی و روحی روبرو بودم، مجبور بودم کار اجباری انجام دهم. تا سال 2016، امتیازاتی که از کارم بدست آورده بودم، مدت محکومیتم را دو سال کاهش می‌داد. اما به دلیل خودداری از نوشتن اظهارنامه انکار فالون گونگ، مسئولین زندان، از کاهش دوره حبسم خودداری کردند.

مرور اجمالی آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون گونگ در زندان زنان چانگچون

تمام تمرین‌کنندگان فالون گونگ در زندان زنان چانگچون در بخش شماره 8 زندانی شدند جایی که نی شیائوهونگ مسئول آن بود.

این بخش به شش واحد تقسیم شده بود. بعضی تمرین‌کنندگان در طبقه سوم برای شستشوی مغزی زندانی شده بودند. کسانی که در طبقه دوم بودند تحت کنترل شدید قرار گرفته بودند و کسانی که در طبقه اول بودند تحت کنترل بسیار شدید قرار می‌گرفتند. همه آن افرادی که حاضر به «تبدیل» نبودند، جدا شده بودند و توسط شش یا هفت زندانی تحت نظر قرار گرفته بودند.

در طبقه سوم، دو زندانی گماشته شده بودند تا هر تمرین‌کننده را تحت نظر قرار دهند. آنها مجبور بودند با یکدیگر به توالت بروند. کسانی که از «تبدیل» خودداری می‌کردند، مجبور می‌شدند روی چارپایه کوچک بنشینند و به مدت چندین ساعت بایستند و تحت  ضرب و شتم، محرومیت از خواب برای چند روز در یک مرتبه و غیره قرار می‌گرفتند. بعضی‌ها نیز با «تختخواب ببر،» «بستن شدید،» «تختخواب مرگ،» «تخت کششی» و غیره شکنجه شدند.

تصویر شکنجه: تخت کششی

زندانیان در زندان به‌طور معمول در ساعت 5:30 صبح بیدار می‌شوند، اما برای افزایش میزان «تعداد افرادی که تبدیل شدند،» تمرین‌کنندگان مجبور می‌شدند در ساعت 4 صبح از خواب بیدار شوند و از ساعت 4 صبح تا 10 شب روی چارپایه کوچک بنشینند. ساعت‌ها از دیوار سلول برداشته شده بودند تا مانع از این شوند که تمرین‌کنندگان وقت را بدانند و با این کار می‌توانستند زمان مجازات را افزایش دهند. این شکل از آزار و شکنجه به مدت نیم سال ادامه داشت.

در پایان سال 2018 آنها دیگر تمرین‌کنندگان را مجبور نمی‌کردند صبح زود بیدارشوند. اما همچنان آنها را مجبور به نشستن روی چارپایه کوچک می‌کردند. زندانیان به نوبت تمرین‌کنندگان را تحت نظر قرار می‌دادند. برخی از چارپایه‌ها یک سوراخ کوچک در وسط‌شان داشتند و زندانی‌ها عمداً در آن کاغذی را فرو می‌کردند، تا تمرین‌کنندگان را مجبور کنند در لبه چارپایه بنشیند. بعضی از تمرین‌کنندگان در حالی می‌نشستند که پاهای‌شان می‌لرزید و بعضی از آنها دچار زخم‌های عفونی روی نشیمنگاه‌شان شده بودند که باعث می‌شد شلوارشان به آنها بچسبد.

در نتیجه این شکنجه، بعضی از تمرین‌کنندگان دیوانه یا دچار اختلالات ذهنی شدند. یکی از هم‌تمرین‌کنندگان مجبور شد روی چارپایه کوچک روی عکس استاد لی بنشیند. اگر خودداری می‌کرد، او را تحت ضرب و شتم قرار می‌دادند. در نهایت دیگر نتوانست تحمل کند و دچار فروپاشی شد. این تبهکاران باز هم او را رها نکردند و او را مسخره می‌کردند. خنده‌های‌شان به‌نظر می‌رسید از جهنم بیرون می‌آمد و بویی از انسانیت در خود نداشت.

به‌خاطر دارم که یکی دیگر از تمرین‌کنندگان را به‌دلیل خواندن مقاله‌ای از استاد لی به مدت دو ماه به یک سلول انفرادی منتقل کردند. هنگامی که آزاد شد، نمی‌توانست راه برود و توسط دو نفر در راهرو کشیده می‌شد.

بیش از 19 تمرین‌کننده، از جمله خانم وانگ یاشین، خانم لی روئیینگ و خانم نیو یوهوئی، در حدود آوریل2018 در طبقه اول  زندانی شدند. علاوه بر نشستن روی چارپایه کوچک، غذایی که به آنها داده می‌شد فقط ترشی بود. آنها مجاز به خرید مواد غذایی و داشتن ملاقات نبودند. برای مدت طولانی مجاز به دوش گرفتن، شستن صورت یا مسواک زدن نبودند.

آنها از نوشیدن آب آشامیدنی نیز محروم شده بودند. بعضی حتی مجبور می‌شدند آبی که در کاسه توالت بود را بنوشند. بعد از اینکه جزئیات بیشتر آزار و شکنجه توسط تمرین‌کنندگان منتشر شد، در پایان سال 2018 به آنها غذای عادیِ زندان داده شد.

یک نوع شستشوی مغزی شامل یادگیری به‌اصطلاح فرهنگ سنتی است. «دستیاران آموزشی» برنامه‌های ویدئویی خاصی را به نمایش می‌گذاشتند، تمرین‌کنندگان را یک به یک نصیحت می‌کردند و هر روز به آنها تکلیف می‌دادند. بسیاری از تمرین‌کنندگان بدون دسترسی به کتاب‌های فالون گونگ و تحت تهدید و محیط سخت، «تبدیل» شدند.

در آغاز سال 2019، هنوز بیش از 100 تمرین‌کننده فالون گونگ در زندان زنان چانگچون وجود داشت.