(Minghui.org) درود استاد محترم و هم‌تمرین‌کنندگان:

فا را در سال 2005 کسب کردم، اما به‌خاطر کوشا نبودن، در مسیر تزکیه‌ام فرصت‌های بسیاری را برای رشد و بهبود ازدست دادم. درحین نوشتن این مقاله احساس پشیمانی می‌کنم.

کسب فا

در مقطع راهنمایی، یک روز کتاب «فالون گونگ» را روی میزی در گوشه یک کتابفروشی در شینهوا دیدم. جلد کتاب برایم بسیار جذاب بود، به همین دلیل آن را برداشتم و ورقش زدم. اگرچه قصد داشتم آن را بخرم، احساس کردم نباید کتابی را بخرم که ربطی به درس‌های مدرسه‌ام ندارد، علاوه بر این در آن زمان تحت فشار بودم. بنابراین فرصت کسب فا رااز دست دادم.

در سال 2000 شهاب‌سنگ‌هایی را در سراسر آسمان دیدم، حیرت‌زده بودم و در قلبم به آنها گفتم که اگر واقعاً زنده هستید، لطفاً کمکم کنید راهی را برای زندگی ابدی بیابم. جالب اینجاست که سال بعد با شوهر آینده‌ام که سال‌ها در دافا تزکیه کرده بود، آشنا شدم. کمی بعد از آن، با هم ازدواج کردیم و با راهنمایی شوهرم تمرینات و مطالعه فا را شروع کردم. با شنیدن صحبت‌های شوهرم درباره صحنه‌هایی که از طریق چشم آسمانی‌اش دیده بود، شگفت‌زده شدم و نمی‌دانستم چه زمانی می‌توانم آن چیزهای جادویی را که او شرح می‌دهد، ببینم یا احساس کنم.

استاد بیان کردند:

«به ‌همين ‌جهت‌ عده‌اي برداشت انعطاف‌ناپذيري را شکل داده‌اند كه‌ فقط‌ آنچه‌ شخص‌ مي‌تواند با چشمان‌ خود ببيند حقيقي‌ و عيني است‌. آنها به‌ آنچه‌ كه‌ نمي‌توانند ببينند اعتقادي‌ ندارند.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)

از آنجا که این وابستگی را داشتم، تغییرات جسمی آشکاری در بدنم نداشته‌ام یا مانند برخی از تمرین‌کنندگان در تماس با سایر بعدها نبوده‌ام، اما وقتی تازه فا را کسب کرده بودم، اصول فایی که استاد به من آموختند، وارد قلبم شد و تأثیر فوق‌العاده‌ای بر جهان‌بینی‌ام گذاشت. کتاب جوآن فالون و سایر آثار استاد لی (بنیانگذار) ابهاماتم را درباره معنای زندگی ازبین برد. پس از مدتی طولانی در مسیر تزکیه‌ام، وابستگی‌ام را به دیدن یا احساس کردن بُعدهای دیگر رها کردم.

مدت کوتاهی پس از کسب فا و مطالعه سخنرانی‌های استاد، متوجه اهمیت نجات موجودات ذی‌شعور در دوره اصلاح فا شدم.

استاد بیان کردند:

«نجات موجودات ذی‌‏شعور و اعتباربخشی به فا، اینها بسیار فراتر از تزکیه‌‏ شخصی‌‏تان هستند، کارهای حتی بزرگ‌‏تری هستند. و این چیزی است که نیروهای کهن نمی‌‏توانند درست اداره کنند، و درحال مداخله با شما هستند.» (آموزش فا طی جشنواره فانوس سال 2003 در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)

می‌دانم تمرین‌کنندگانی که پس از شروع آزار و شکنجه تزکیه خود را آغاز کردند، هم‌زمان تزکیه شخصی و تزکیه اصلاح فا را انجام می‌دهند. بنابراین درحین مطالعه فا و انجام تمرینات، به تیم تازه‌تأسیس نوازندگان طبل کمری پیوستم. با استفاده از هنر، در تعدادی از جوامع حقایق را روشن و منتشر می‌كردیم. یک سال پس از پیوستن به گروه نوازندگان طبل کمری، تورنتو شروع به تأسیس گروه مارش تیان گوئو کرد. از آنجا که به موسیقی علاقه‌مند هستم و سابقاً ویولن می‌نواختم، فکر کردم نباید مشکلی برای پیوستن به این گروه داشته باشم.

بهبود شین‌شینگ

معلوم شد که از همان نخست با آزمونی شین‌شینگی مواجه بودم. تمرین‌کننده‌ای می‌خواست کلارینت را از من بگیرد، زیرا زودتر از من نواختنش را یاد گرفته بود، اما من یادگیری‌اش را شروع کرده بودم. بنابراین با اکراه کلارینت را به او دادم.

استاد بیان کردند:

«اما معمولاً وقتي‌ تضادي‌ پيش‌ مي‌آيد، اگر شما را برانگيخته نکند، به حساب نمي‌آيد، اثري ندارد و شما قادر نيستيد به‌واسطه‌ آن رشد کنيد.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

تمرین‌کننده دیگری به من گفت که به‌اندازه کافی نوازنده کلارینت دارند و احتیاجی به من نیست. ناراحت شدم، اما ازطریق مطالعه فا به‌تدریج فهمیدم که آن فرصتی عالی برای بهبود شین‌شینگم است. بعد از درک این موضوع و رها کردن وابستگی‌ام، شخصی گفت که به‌اندازه کافی نوازنده فرنچ هورن ندارند و پیشنهاد کرد آن را امتحان کنم.

اگرچه لب‌های کلفتم واقعاً مناسب نواختن فرنچ هورن با چنان دهنیِ کوچکی نبود، اما قلب استوارم می‌گفت مادامی که سخت تلاش کنم، می‌توانم موفق شوم. تمرین‌کننده جوانی در همان بخش داوطلب شد معلمم شود و تمام تلاش خود را به کار گرفت تا مهارت‌هایم را رشد دهد. با وجود اینکه هنوز مهارت‌هایم نیاز به رشد داشتند، بعد از چند ماه در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم. هر بار در طول راهپیمایی وقتی صدای تشویق و کف زدن تماشاگران را می‌شنیدم و حرکات موزون‌شان را با موسیقی‌مان می‌دیدم‌، فوق‌العاده خوشحال می‌شدم. بنابراین مصر بودم که در تمرینات حضور یابم و در هر راهپیمایی شرکت کنم. حتی اگرچه هنوز در نواختن نت‌های بالا و برخی پارتیتورها مشکل داشتم‌، هرگز به تسلیم شدن فکر نکردم.

احتمالاً به دلیل وضعیت کوشایی که در ابتدای تزکیه‌ام داشتم، موفق شدم در چند کنفرانس فا در نیویورک، واشنگتن دی‌سی و کانادا از فاصله نزدیک و شخصاً استاد را ببینم و به سخنان‌شان گوش دهم. شاید در آن زمان هیچ چیز خاصی را احساس نکردم، اما حالا که به گذشته فکر می‌کنم، احساس می‌کنم خوش‌اقبال بودم.

استاد بیان کردند:

«فكر مي‌كنم هر كسي كه بتواند شخصاً در سخنراني‌هايم شركت كند واقعاً... بعداً در آينده پي خواهيد برد که اين دوره‌ زمانی بسيار باارزش است.» (سخنرانی نخست، جوآن فالون)

محنت‌ها

با به دنیا آمدن دو فرزندمان، کم‌کم تحت فشارهای مالی بیشتری قرار گرفتیم، زیرا شوهرم در آن روزها شغل ثابتی نداشت. بعد از اینکه والدین من و شوهرم به دیدارمان آمدند، وضعیت تزکیه‌ام تغییر کرد.

والدینم هر دو افرادی عادی هستند. در ابتدا بسیار خوشحال بودند که نزد ما می‌آیند و از فرزندان‌مان مراقبت می‌کنند، اما دروغ‌هایی را که در چین درباره فالون دافا شنیده بودند، باور داشتند و به‌محض اینکه فهمیدند دافا را تمرین می‌کنم، بسیار عصبانی شدند و خواستند که این روش تزکیه را کنار بگذارم.

استاد بیان کردند:

«برخی از شاگردان‌مان در ابتدا مسائل را خوب اداره نکردند، و آنچه را که توضیح داده‌ام نادیده گرفتند. دلیل اصلی این تصور و عقیده بوده است که آن شخص خویشاوند شما است، والدین شما است، یا فرزند شما است، و تزکیه‌ دافا بزرگ‌ترین چیز است، بنابراین، از آنجا که شما تصمیم می‌گیر‌ید، شما آنها را وادار خواهید کرد تزکیه کنند. درنتیجه، کلمات شما به‌نظر می‌رسد که مجبورکننده باشد یا انگار افراد مجبورند به شما گوش کنند. در لحظه‌ حیاتی برای زندگی یک موجود، هیچ کسی نمی‌تواند جای کسی باشد؛ آنچه که شما می‌گویید به‌حساب نمی‌آید.» («آموزش فای ارائه‌شده در منهتن»)
«فقط وقتی به‌طور واقعی در قلب‌تان این آرزو را داشته باشید تا آن شخص را نجات دهید، و او را به‌عنوان یک موجود ذی‌شعور درنظر بگیرید که نجات یابد، خواهید دید چیزها تغییر می‌کنند.» («آموزش فای ارائه‌شده در منهتن»)

وابستگی‌ام به اعضای خانواده مانع نجات‌شان می‌شد، زیرا با قلبی نیک‌خواهانه با آنها رفتار نمی‌کردم. من و شوهرم افكار درست‌مان را قوی كرده و مواد بدِ موجود در محيط‌مان و شیطان پشت پدر و مادرم را پاكسازی كرديم. درباره جنبه درمانی و تندرستی دافا با لحنی بی‌طرفانه و آرام صحبت کردیم که پذیرشش برای آنها راحت‌تر بود. یک سی‌دی روشنگری حقیقت را نیز برای‌شان پخش کردیم تا کمک‌شان کنیم به دروغ‌های حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) پی ببرند و اینکه چرا آنها مرتکب این آزار و شکنجه شیطانی می‌شوند. هم‌تمرین‌کنندگانی که در آن نزدیکی زندگی می‌کردند نیز گاهی حقیقت را برای‌شان روشن می‌کردند. سرانجام دیگر با تزکیه‌ام مخالفت نکردند.

بعداً خانواده شوهرم برای مراقبت از فرزندان‌مان آمدند. نمی‌دانستم آنها با پدر و مادر خودم فرق دارند. مادرشوهرم حتی قبل از شوهرم تزکیه را شروع کرده بود، طبیعتاً کمتر به سخنان و اعمالم توجه داشتم، اما به دلیل سبک‌های متفاوت زندگی‌مان و خوب درک نکردن خانواده شوهرم، آنها نظری منفی درباره من داشتند و اغلب با هم مجادله داشتیم.

وقتی اختلافات شدید می‌شد، من و شوهرم حتی با هم دعوا می‌کردیم. باید تحصیل هم می‌کردم و شغلم پرمشغله بود و اینها مرا تحت فشار بیشتری قرار می‌دادند. مدت کوتاهی پس از آن، گروه مارش تیان گوئو را ترک کردم. علاوه بر این، دیگر در پروژه‌های روشنگری حقیقت شرکت نمی‌کردم و به جلسات مطالعه گروهی فا در روزهای جمعه نیز نمی‌رفتم. محیط تزکیه را ترک کردم و در چرخه زندگی عادی گرفتار شدم.

سپس علائم افسردگی را تجربه کردم و می‌خواستم به زندگی‌ام خاتمه دهم. این وضعیت چند سال طول کشید. والدینم با دیدن وضعیتم می‌گفتند: «می‌گویی تزکیه در دافا چقدر عالی است، اما ببین چگونه با یکدیگر دعوا می‌کنید، فرقی با مردم عادی ندارید.»

ناگهان متوجه شدم استاد هستند که از دهان مردم عادی برای بیدار کردنم استفاده می‌کنند. خیلی شرمنده شدم. تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم. سعی کردم حرف‌های شوهر یا مادرشوهرم را به دل نگیرم، زیرا استاد بیان کردند: «در تزکیه هیچ الگویی وجود ندارد. نمی‌توانید نگاه کنید که دیگران چگونه تزکیه می‌کنند، و نمی‌توانید فقط نگاه‌تان را بر دیگران متمرکز کنید...» («آموزش فا در کنفرانس فای 2003 آتلانتا») یک تمرین‌کننده چه خوب رفتار کند و چه بد، نباید در تزکیه‌ام مداخله ایجاد کند، بلکه باید از آن به عنوان فرصتی برای رشد خودم استفاده کنم.

استاد بیان کردند:

«زندگی کنید بدون اینکه دنبال چیزی باشید،
بمیرید بدون اینکه برای چیزی افسوس بخورید؛
تمام افکار اشتباه را بزدایید،
تزکیه کردن تا رسیدن به مقام یک بودا سخت نیست.» («وجود نداشتن»، هنگ یین)

اگر می‌توانستم جسم فیزیکی‌ام را رها کنم و از مرگ نهراسم، چه چیز دیگری وجود می‌داشت که نتوانم رهایش کنم؟ با نگاه از دیدگاه خانواده شوهرم، فهمیدم برای آنها نیز آسان نیست. آنها نمی‌توانستند به این زبان صحبت کنند، در اینجا هیچ خویشاوند و دوستی نداشتند و همه امیدشان به پسرشان بود. هیچ کسی نمی‌داند بچه‌داری چقدر سخت است و آنها باید با مشکلات نسل جوان روبرو می‌شدند و آنها را اداره می‌کردند. اگر قلبی نیک‌خواه داشتم، همه چیز متفاوت می‌شد.

با کمک شوهرم تصمیم گرفتم به دیدار خانواده‌اش بروم و از آنها عذرخواهی کنم. مکرراً و طولانی با آنها صحبت کردم، حتی اگرچه آنها هنوز عصبانی بودند و هنوز به عقاید و تصورات‌شان چسبیده بودند. احساس می‌کنم به‌تدریج ذهنیت رقابت‌جویی‌ام و احساس مورد بی‌انصافی قرار گرفتن ناشی از احساساتم را رها کرده‌ام. علائم افسردگی‌ام نیز از بین رفته است.

بازگشت به گروه مارش تیان گوئو

بعد از بازگشت به مسیر تزکیه، زندگی خانوادگی‌ام بهتر شد. گویا ریسمان سفتی شل شده باشد. شوهر و مادرشوهرم شروع به شرکت در گروه‌های خود مربوط به پروژه‌های اعتباربخشی به فا کردند، اما من هنوز به بهانه شغلم، کارهای خانه و مراقبت از بچه‌ها تیم ثابتی نداشتم.

استاد بیان کردند:

«محیط تزکیه و برداشت‌هایی که مردم دارند، هر دو، در سطحی بنیادین درحال گذر از میان تغییراتی‌ هستند. این پدیده نشان می‌دهد که اصلاح فا و تزکیه‌ مریدان دافا در مراحل پایانی خود هستند. و با این حال تعداد کمی از شاگردان- حتی شاگردان قدیمی- تا حدود مختلفی حالتی از دلمردگی و ناامیدی و شل شدن در عزم‌شان برای کوشا بودن نشان داده‌اند. آنها متوجه نشده‌اند که این یک وابستگی به طول مدت اصلاح فا است، یا توسط مداخله‌ [ناشی] از تصورات و عقاید اکتسابی غلط سبب می‌شوند،» («هرچه به انتها نزدیک‌تر می‌شود باید کوشاتر باشید»)

احساس کردم وقتم را غنیمت نشمرده‌ام و فرصت‌های زیادی را برای نجات مردم از دست داده‌ام. در قلبم مدام افسوس می‌خوردم و از استاد می‌خواستم کمکم کنند. در یک گردهمایی در اتاوا، با هماهنگ‌كننده گروه مارش تیان گوئو دیدار كردم و او به‌گرمی تشویقم كرد كه به گروه بازگردم و فرنچ هورن بنوازم. هرچند از اینکه نتوانم این ساز را بنوازم، می‌ترسیدم، اما بیشتر از اینکه فرصتم را برای دوباره کوشا بودن ازدست بدهم، وحشت داشتم. بنابراین تصمیم گرفتم همه عقاید و تصوراتم را رها کنم و به گروه بازگردم.

از آنجا که پایه و اساس خوبی برای شروع نداشتم، و سال‌ها نیز تمرین نکرده بودم، اصلاً نمی‌توانستم با گروه همگام شوم و بسیار نگران نیز بودم.

استاد بیان کردند:

«شما در گذشته خوب عمل نکردید، اما نگران نباشید. درواقع به‌خاطر این بود که مطالعۀ فا را جدی نگرفتید و به‌خاطر این بود که درمیان مردم عادی تزکیه می‌کنید و ازاین‌رو، تحت چنین شرایطی، وابستگی ترس باعث می‌شود سقوط کنید و از شرایط تزکیۀ مریدان دافا عقب بمانید و در طول زمان مطمئناً در درک‌تان از فا شکافی دارید. اما نگران نباشید، چراکه می‌توانید ازطریق مطالعۀ فا به‌تدریج جبران کنید و برسید.» («آموزش فا در جلسه درباره آهنگسازی»)

با تشخیص نظم‌وترتیبات استاد، می‌د‌انستم که دیگر دوباره تزکیه را رها نخواهم کرد. درحالی که زمان را برای مطالعه فا غنیمت می‌شمردم، به تعدادی از دوره‌های آموزش فرنچ هورن در اینترنت نگاه و هر روز تمرین می‌کردم. سایر اعضای گروه مرا تشویق و کمک می‌کردند تا معلمی خصوصی پیدا کنم. با کمک استاد و سایر تمرین‌کنندگان از اصول پایه‌ای شروع کردم، روش‌های نادرست نواختن را کنار گذاشتم و در نهایت یک روش خوب نواختن را بنیان نهادم و دوباره اعتماد به نفس پیدا کردم. به‌طرز معجزه‌آسایی، چند ماه بعد دوباره به گروه بازگشتم و توانستم نت‌های بالا و پارتیتورهای دشوار را اجرا کنم که قبلاً نمی‌توانستم آنها را بنوازم. در قلبم می‌دانم استاد بودند که کمکم کردند، چراکه قلبی خالص برای بازگشت داشتم.

پس از بازگشت به گروه مارش تیان گوئو، در راهپیمایی‌ها حس اولیه غوطه‌ور شدنم در نور بودا و نیک‌خواهی عظیم استاد را دوباره به‌دست آوردم. آنچه متفاوت بود این بود که می‌توانستم احساس کنم هر نت دقیق و هماهنگی را که می‌نوازم، استاد تقویتش می‌کنند. وقتی از کنار تماشاگران می‌گذشتیم، این قدرت نیک‌خواهی بر آنها نیز تأثیر می‌گذاشت. قبل و بعد از هر راهپیمایی، همیشه با تماشاگرانی برخورد می‌کردم که می‌گفتند: «واقعاً موسیقی شما را دوست داریم. واقعاً لباس‌های‌تان و رنگ‌هایش را دوست داریم،» یا می‌پرسیدند فالون دافا چیست و بعضی به زبان چینی و به‌صورت دست‌وپاشکسته می‌گفتند: «فالون دافا خوب است.»

یک سال پس از پیوستن مجددم به گروه مارش تیان گوئو، هماهنگ‌کننده بخش‌مان دیگر نمی‌توانست کار هماهنگی را انجام دهد. از آنجا که ما در این بخش نوازندگان کمتری داریم و آنها نسبتاً مسن‌تر هستند، توصیه شد که من هماهنگ‌کننده باشم. در ابتدا خیلی مضطرب بودم، زیرا مدتی طولانی پروژه را ترک کرده بودم، خیلی از چیزها تغییر کرده بود و با بعضی از مقررات و اعضا آشنا نبودم. تزکیه و مهارت‌های نوازندگی‌ام نیز به‌خوبی تمرین‌کنندگان قدیمی نبود و همین مسائل کار را دشوار می‌ساخت.

هماهنگ‌كننده كلی و هم‌تمرین‌کنندگان بسيار بخشنده هستند، آنها نه تنها تشويقم كردند، كمك‌های فني و انواع‌واقسام منابع را نيز در اختیارم قرار دادند. هیچ کسی انتقاد نمی‌کرد که نمی‌توانم به همه چیز رسیدگی کنم. همه این عوامل فشارم را کاهش دادند. با دیدن وضعیت کوشای هم‌تمرین‌کنندگان می‌دانم که وظیفه دارم کارم را به‌خوبی انجام دهم.

یک بار در غروب یک راهپیمایی کریسمس در خارج از تورنتو داشتیم. به‌طور معمول به تمرین‌کنندگان مسن یا آنهایی که از نظر جسمی قوی نیستند، توصیه نمی‌کنیم در چنین راهپیمایی‌ها شرکت کنند. تمرین‌کننده مسنی در بخش ما مصمم بود و اصرار داشت مشارکت کند. اعضای دیگر بخش نیز فکر می‌‌کردند که مشکلی نیست، بنابراین به او اجازه دادیم به بقیه بپیوندد. بعد از اتمام راهپیمایی، در راه بازگشت به اتوبوس مدرسه، او زمین خورد و نمی‌توانست بلند شود و بایستد و هورنش دونیم شد. از دیدنش ناراحت و نگرانش شدم. احساس کردم کارم را خوب انجام نداده‌ام.

بسیاری از تمرین‌کنندگان برای کمک جلو آمدند و به او گفتند که با افکار درست این وضعیت را اداره کند. با شنیدن تشویق همگی، فهمیدم نگرانی‌هایم نادرست است. فقط باید به فرستادن افکار درست کمک کنیم.

این تمرین‌کننده مشکل دیگری نداشت و تمرین‌کننده دیگری ساز شکسته‌اش را تعمیر کرد. این جریان باعث شد واقعاً قدرت بدن واحد را ببینم و احساس کردم این گروه و این بخش مانند یک خانواده است. هیچ کسی در این محیط پشت سر باقی گذاشته نخواهد شد.

هماهنگ‌کننده بخش، مسئول چیزهای کوچکی مانند لباس‌ها، سازها، تمرین و امتحانات است. هیچ چیزی را سبک نمی‌گیرم. در صورت داشتن هرگونه سؤالی، از هماهنگ‌کننده کلی یا تمرین‌کنندگان دیگر که حرفه‌ای هستند، می‌پرسم.

استاد بیان کردند:

«به نظر می‌رسد این چیزها کاملاً ساده هستند و گویا هیچ چیز حیرت‌انگیزی در مورد آنها وجود ندارد. اما، می‌توانم به شما بگویم چیزهایی که در این سمت بشری عادی، به نظر می‌رسد که دنیوی و معمولی باشند، شاید در قلمروی تزکیه شما بسیار حیرت‌انگیز باشند- قلمرویی که نمی‌توانید ببینید. (تشویق) به عبارت دیگر، شما نباید کارتان برای دافا را بسیار ساده در نظر بگیرید. ازآنجاکه شما این کار را انجام می‌دهید باید آن را به‌خوبی انجام دهید.» («آموزش فا در کنفرانس فای دستیاران در چانگ‌چون»)  

اگرچه توانایی‌هایم به آن اندازه که امیدوار بودم، خوب نیستند، ارائه کمک به هم‌تمرین‌کنندگان برایم یک افتخار است و باید آن را به‌خوبی انجام دهم. در محیط این گروه و این گروه بزرگ، وضعیت سست تزکیه‌ام بسیار بهبود یافته است. دیگر از کارهای خانه یا بچه‌ها به‌عنوان بهانه استفاده نمی‌کنم، درعوض وقتم را برای مطالعه فا و انجام تمرینات، غنیمت می‌شمرم. هر وقت به اختلافاتی برخورد می‌کنم، همه تلاشم را صرف می‌کنم تا به درون نگاه کنم و بسیاری از اوقات قبل از اینکه مشکل تشدید شود، آن ازبین می‌رود.

همگی می‌دانیم که اصلاح فا وارد مرحله نهایی خود شده است و ممکن است هر زمان به پایان برسد. هیچ راهی برای پیش‌بینی آینده ندارم، اما فوریت را احساس می‌کنم. صرف‌نظر از اینکه وضعیت لغزان تزکیه‌مان الزامات کمال را برآورده می‌کند یا خیر، بدون توجه به اصلاح روش‌هایم بعد از ازدست دادن ثباتم، فقط می‌خواهم از آخرین فرصت استفاده کنم تا در آنچه مریدان دافا قرار است انجام دهند، خوب عمل کنم و نگذارم انتظار موجودات به بیهودگی ختم شود.

استاد، و هم‌تمرین‌کنندگان سپاسگزارم!

(ارائه شده در کنفرانس فای 2019 کانادا)