(Minghui.org) چندین مقاله در هفته‌نامه مینگهویی درباره کارمای بیماری وجود داشت. این مقالات تبادل تجربه بسیار مفید بودند زیرا تمرین‌کنندگان درک بسیار خوبی از موضوع داشتند. با توجه به این مقالات، می‌خواهم تجربه خودم و تمرین‌کنندگان اطرافم را در ارتباط با موضوع کارمای بیماری در میان بگذارم.

خلاص شدن از مفهوم «بیمار بودن»

یک خواهر بزرگتر دارم که ناشنوا و لال است. وقتی جوان بودم هر بار که به خانه‌ام می‌آمد، به چیزی که او دست می‌زد، دست نمی‌زدم و چیزی را که می‌خورد نمی‌خوردم. دلیل این بود که می‌ترسیدم مثل او ناشنوا شوم. بعد از اینکه بزرگ شدم، در یک گفتگوی معمولی با بزرگترین خواهرم، فهمیدم که او نیز چنین رفتاری را داشته است و متوجه شدم که من تنها کسی نیستم که چنین ذهنیتی داشت. بزرگ‌ترین خواهرم نیز همین کار را می‌کرد. بعداً، پس از شروع به تزکیه فالون دافا، فهمیدم که این یک تصور و عقیده بشری و وابستگی به ترس است.

سابقاً خیلی ناراحت بودم، انگار که نمی‌دانستم چگونه از شر این وابستگی خلاص شوم. وقتی می‌دیدم افرادی با لک صورت یا مبتلا به لک و پیس سوار اتوبوس می‌شوند، از آنها دوری می‌کردم چراکه می‌ترسیدم با آنها تماس بدنی داشته باشم و من نیز مانند آنها بشوم. می‌خواستم از شر این وابستگی خلاص شوم، اما نمی‌دانستم چگونه آن را از ریشه ازبین ببرم. وقتی فا را به‌طور مداوم مطالعه کردم، فهمیدم که نیاز به خلاص شدن از شر عقاید و تصورات بشری‌ام و تغییر مفهوم بیماری دارم. فقط در این صورت می‌توانم از شر این وابستگی خلاص شوم.

معلم بیان کردند:

«وقتی می‌ترسید، این وابستگی ترس است. آیا این یک وابستگی نیست؟ زمانی که وابستگی شما ظاهر می‌شود، آیا نباید رها شود؟ هرچه بیشتر بترسید، بیشتر بیمار به‌نظر می‌رسید. آن وابستگی شما باید ازبین برود. این جریان برای این است که شما را وادار کند از آن درسی بگیرید، از شر وابستگی ترس خلاص شوید و خود را رشد دهید.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

هنگامی که وابستگی به ترس دوباره ظاهر شد، به خودم گفتم که این من نیستم. آن عقیده و تصور بود که ترسیده بود. من دافا را تمرین می‌کنم و بیمار نخواهم شد. چند سال پیش وقتی با تمرین‌کننده‌ای بیرون رفتم، سانحه رانندگی جزئی داشتیم و پای چپم زخم شد. استخوان زیر زانویم زخم شد و خونریزی کرد و به‌شدت درد می‌کرد. من آن را با آب تمیز کردم و مدت زیادی طول کشید تا بهبود یابد. سرانجام اینطور به‌نظر می‌رسید که خوب است، اما پس از آن زخم شروع به تراوش چرک کرد.

در واقع، این به‌دلیل وابستگی‌ام به ترس اتفاق افتاد- ترس از عفونت. در نتیجه، ترس برایم مشکل ایجاد کرد و زخم بهبود نمی‌یافت. آن زخم در ظاهر خوب به‌نظر می‌رسید، اما بعد از گذشت چند روز، از آن مایعی خارج می‌شد که بوی ناخوشایندی می‌داد. حتی در زمستان مجبور شدم شلوار خود را بالا بیاورم تا زخم در معرض هوا قرار بگیرد. به خاطر ترس از اینکه آب وارد زخم شود جرأت نمی‌کردم دوش بگیرم. نگران بودم.

این وضعیت برای مدت طولانی ادامه داشت تا اینکه یک روز که فا را مطالعه می‌کردم، فهمیدم که رها کردن کامل ترس به این معنا است که حتی به زخم نگاه نکنم و از آن مراقبت هم نکنم. شلوارم را پایین کشیدم  و بررسی نکردم که آیا چرک در حال تراوش بود یا نه. به عفونت هم فکر نکردم. اگر نیاز بود که دوش بگیرم، دوش می‌گرفتم. چند روز بعد، زخم به‌طور معجزه آسایی بهبود یافت. فهمیدم که ترس در واقع نوعی از در طلب بودن است.

معلم بیان کردند:

«به‌عنوان یک تمرین‌کننده، اگر همیشه فکر کنید که این یک بیماری است، در حقیقت برای آن تقاضا می‌کنید. اگر یک بیماری را بخواهید، به داخل جسم شما خواهد آمد. به‌عنوان یک تمرین‌کننده، سطح شین‌شینگ شما باید بالا باشد. نباید همیشه نگران باشید که آن یک بیماری است، زیرا این ترس از بیماری یک وابستگی است و درست به همین شکل برای‌تان مشکل درست خواهد کرد. در عمل تزکیه لازم است که شخص کارما را ازبین ببرد و آن دردناک است. چگونه می‌توانید در آسایش کامل گونگ را رشد دهید! چگونه غیر از این می‌توانید از شر وابستگی‌های‌تان خلاص شوید؟» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

بعد از اینکه این سختی را پشت سرگذاشتم، فهمیدم این چرکی که به بیرون تراوش می‌کرد زنگ خطری بود که از ترس من ایجاد شده بود. رنج من چیز خوبی بود، زیرا در حال بازپرداخت کارما بودم.

حادثه دیگری رخ داد که درباره ازبین بردن کارما به من درس‌هایی آموخت.

یک روز در تابستان سال 1999، در حال  آماده‌سازی یک وعده غذایی برای پدر و مادرم بودم. یک قابلمه بزرگ از کنجی (غذای چینی) در دستم بود که به‌طور تصادفی لغزیدم. کنجی داغ روی پای چپم ریخت و درد سوختگی مرا به گریه انداخت. پدرم که او نیز تمرین‌کننده است، به شوخی گفت: «آیا خوب نیست که در حال بازپرداخت کارما هستی؟ چرا گریه می‌کنی؟» اشک‌هایم را پاک کردم. بله او درست می‌گفت. درد بیشتر قابل تحمل شد. پایم را با آب سرد شستم و بعد از حدود یک هفته بهبود یافت. اگرچه پایم تاول‌های زیادی زد، اما هیچ زخمی به‌جا نماند.

این سختی‌ها در اوایل تزکیه‌ام اتفاق افتاد. ما آنها را چیزهای خوبی درنظر می‌گرفتیم زیرا به ما در کاهش کارما کمک می‌کرد. اما اکنون که در مرحله بعدی تزکیه هستیم، هنگام وقوع دردسرهای جسمی احساس درماندگی و استرس می‌کنیم.

حالا که به آن فکر می‌کنم، عجیب است که هر بار که کارما را بازپرداخت می‌کردم، پای چپم اغلب صدمه می‌دید. سپس روزی خوابی دیدم که در آن در روزهای اولیه جمهوری چین، دوره‌ای پر هرج و مرج، حضور داشتم. مرد بودم و در یک اتاق زیر شیروانی در استان یون‌نان زندگی می‌کردم. بعضی از افراد در حال تعقیبم بودند و من در طبقه بالا پنهان شدم. آنها مرا تعقیب کردند و تحت ضرب و شتم قرار دادند و مرا با شاخه‌های بامبو کتک زدند. عصبانی شدم و به طبقه پایین دویدم و سر یکی از آنها را با دست گرفتم. با زور سرش را پیچاندم و گردنش را روی زانوی چپم گذاشتم. کسی را که مرا کتک زده بود، خفه کردم‌، او را به قتل رساندم. بعد از بیدار شدن، متوجه شدم که درد مکرر در پای چپم بخاطر کارمایی است که در آن زمان مرتکب شده‌ام. به لطف فالون دافا، در ازای کارمای کشتن شخصی، فقط کمی رنج بردم. این معلم است که گناه را برایم تحمل کرده‌اند! این رنج به‌منظور بالا بردن شین‌شینگم است.

ماجرایی از زمانی که معلم در روزهای آغازین فا را منتشر کردند وجود دارد. معلم سالن سخنرانی را ترک کردند و به مرکز اجتماعات رفتند تا استراحتی بکنند. ایشان به سمت شخصی رفتند که روی صندلی چرخدار نشسته بود تا او را شفا دهند. معلم لبخندی زدند و گفتند: «بسیار خوب، شما هم‌اکنون می‌توانید بایستید.» شخص ایستاد. معلم او را تشویق کردند: «شما خوب هستید. اکنون می‌توانید بایستید و چند قدم بردارید.» شخص ایستاد و چند قدم جلو رفت. معلم به او گفتند: «کمی بیشتر و کمی سریعتر راه بروید.» این شخص اطراف صندلی چرخدار خود راه رفت. (یادآوری روزهای اولیه‌ای که در سخنرانی‌های استاد شرکت کردم.)

ماجراهای معجزه‌آسای بیشماری از دافا در آن روزهای اولیه وجود دارد. البته تزکیه تا به امروز رسیده و استاندارد فا نیز بالا است. اما با ارتقاء خصوصیات اخلاقی ما، معلم می‌توانند هر کاری برای ما انجام دهند.

معلم بیان کردند:

«هیچ چیزی تغییر نکرده است. استاد همچنان همان استادی است که در ابتدا بود و فای کیهان هرگز تغییر نخواهد کرد. (تشویق پرشور) فقط این‌طور است که درطول این آزار و شکنجه، درطول این به‌اصطلاح «آزمایش»، برخی از افراد از وابستگی‌هایشان رها شده‌اند درحالی‌که دیگران رها نشده‌اند و برخی درواقع وابستگی‌هایشان را افزایش داده‌اند. آنها درطول این به‌اصطلاح «آزمایش» این‌گونه عمل کرده‌اند. این شما هستید که درحال تغییرید؛ این مریدان دافا هستند که درحال تغییر هستند. و اگر در جهت مثبت درحال تغییر نباشید، مطمئناً در جهت منفی درحال تغییر هستید.» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای سان‌ فرانسیسکو ۲۰۱۴)

باید از فا برای اصلاح خود استفاده کنم. وقتی ترس از بیمار شدن را رها کردم، دیگر هیچ مفهومی از بیماری در ذهنم وجود ندارد. همه سختی‌ها و دردها در واقع چیزهای خوبی هستند. وقتی به تصورات دروغین ناشی از کارمای بیماری اهمیت نمی‌دهم و حتی در میان رنج‌ها به ترک جهان فکر نمی‌کنم، مسلم است که می‌توانم پیشرفت کنم.

افکار درست ذهن فرد را تقویت خواهد کرد

تمرین‌کننده‌ای را می‌شناختم که شوهرش به‌طور غیرقانونی بازداشت شده بود و او ملزم به مراقبت از فرزندش بود. وقتی تصور دروغین کارما بیماری را تجربه کرد، با درد و رنج در برابر آن مقاومت کرد. او این فکر را در خود نگه داشت که نمی‌خواهد بمیرد. او با خودش گفت که می‌خواهد تا لحظه آخر معلم را دنبال کند و هیچ کاری که تأثیر منفی بر دافا بگذارد انجام نخواهد داد.

او آگاه شد که از آنجا که معلم بدن فیزیکی‌اش را پاک کرده‌اند، سالم است. هنگامی که او از شر عقاید و تصورات خود خلاص شد، این امر به اصلاح او از لحاظ فکری و معنوی کمک کرد، توانست آنچه را که باید انجام دهد، انجام دهد. او در حالی که واقعاً رنج می‌برد‌، به دنبال راحتی نبود. در مدت چند روز بهبود یافت. البته در این روند، این تمرین‌کننده تواسنت نقطه‌ضعفی را بیابد که در وهله اول ایجاد کرده بود و خودش را اصلاح کرد. او از معلم خواست که در ناامیدانه‌ترین لحظه به او کمک کنند. «از اینکه بارها از معلم درخواست کمک کردم شرمنده شدم. اما هنوز هم نیاز داشتم از ایشان کمک بخواهم.» اینگونه بود که این تمرین‌کننده رنج و سختی‌اش را پشت سر گذاشت. گفتن آن ساده‌تر از انجام دادنش بود.

معلم بیان کردند:

«بگذارید برای‌تان بگویم که در حقیقت، ماده و ذهن هردو یک چیز هستند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

فکر می‌کنم تنها وقتی افکار خود را اصلاح می‌کنیم و گفته‌های‌مان را عملی می‌کنیم، می‌توان گفت که واقعاً پیشرفت کرده‌ایم.

مقاله‌ای در هفته‌نامه مینگهویی با عنوان «نفی فعالانه آزار و شکنجه نیروهای کهن» وجود داشت. در مقاله، این گفتگو وجود داشت:

«پرسیدم، وقتی احساس ناخوشی می‌کنی، این فرصتی عالی است که شین‌شینگ خود را رشد دهی. ازآنجاکه چیز خوبی است، چرا باید بترسی؟» او پاسخ داد که نمی‌ترسد. اشاره کردم: «اگر نترسیدی، پس باید با لبخندی با آن روبرو شوی.» سپس او گفت: «وقتی در این شرایط هستم، نمی‌توانم لبخند بزنم.» هنوز عقاید و تصوراتش تغییر نکرده بود و هنوز ترس وجود داشت.»

نمی‌دانم دیگران هنگام خواندن این مقاله تبادل تجربه چه احساسی دارند. من احساس کردم که اگر آن تمرین‌کننده وقتی واقعاً با کارمای بیماری روبرو شد می‌توانست لبخند بزند، دیگر منفعل نمی‌بود. درعوض، فعالانه با این موضوع برخورد می‌کرد. این تغییر در عقیده و تصور ناشی از درک فا است، نه درکی در سطح. اگر او می‌توانست درک خود را به‌طور واقعی به  مرحله عمل درآورد، واقعاً از شر این عقیده و تصور خلاص می شد!

معلم بیان کردند:

«شما صرفاً به زبان می‌گویید که ایمان دارید، اما در واقع قلباً ایمان ندارید. چرا این را می‌گویم؟ چون اگر واقعاً ایمان داشته باشید، اعمال‌ شما با کلام‌تان منطبق می‌شوند.» (آموزش فا در کنفرانس در اروپا)

این باعث شد شخصیتی به نام شیائومی در یک انیمیشن را به‌خاطر بیاورم. او با خواهر و پدرش زندگی می‌کرد. یک روز آنها به خانه‌ای خالی که برای مدتی طولانی خالی از سکنه بود، نقل مکان کردند. کرم‌های زیادی در خانه وجود داشت. این دو خواهر از کرم‌ها بسیار می‌ترسیدند و به خاطر آن خیلی اذیت شدند. وقتی دیگر از کرم‌ها نترسیدند، خنده آنها کمک کرد تا کرم‌ها از بین بروند.

معلم بیان کردند:

«این برای همه روشن است که آنچه واقعاً باعث بیماری مردم می‌شود هفتاد درصد ذهنی و سی درصد جسمی است. معمولاً، شخص ابتدا از نظر ذهنی فرو می‌ریزد و فکر نمی‌تواند از پس آن برآید و او قبل از اینکه شرایط بیماری به‌طور چشمگیری بدتر شود از یک بار سنگین ذهنی رنج می‌برد.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

نتیجه‌گیری

روند کمک به تمرین‌کنندگان نیز روندی است از اینکه ما چطور خودمان را رشد می‌دهیم. تمرین‌کنندگانی که در میان کارمای بیماری قرار دارند نیز رنج می برند، بنابراین باید آنها را ترغیب کنیم که ادامه دهند. ما باید از درک خود از فا برای حل مشکلات در ذهن‌شان استفاده کنیم و به آنها فرصت دهیم تا خودشان را اصلاح کنند. ما نمی‌توانیم به‌طور اتفاقی چیزی را برای تمرین‌کنندگان تعریف کنیم و همچنین نباید درباره آنها قضاوت کنیم و طرز فکرمان اینگونه باشد که آنها از سختی‌ها عبور نخواهند کرد. این نوع ذهنیت منفی نقش مثبتی نخواهد داشت. آیا معلم بیان نکردند:

«وقتی افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گردادند.» (هنگ یین 2)

لطفاً به هرچیزی که مطابق با فا نیست اشاره کنید.