(Minghui.org) در کالج مدرس علوم هستم. تا جایی که می‌توانم به خاطر بیاورم در جستجوی معنای زندگی بوده‌ام. حتی تحقیقاتم در علم هم نتوانست سردرگمی‌ام را برطرف کند!

در سال ۱۹۹۷ به دیدار یکی از دوستانم رفتم و با جوآن فالون آشنا شدم. این کتاب به تمام سؤالاتم درباره زندگی پاسخ داده است، بنابراین تصمیم گرفتم سفر تزکیه‌ام را در فالون دافا آغاز کنم. با‌وجود بسیاری از مشکلات، دستگیری‌ها و سایر شکل‌های آزار و اذیت اعمال شده از سوی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، همچنان به تمرین دافا ادامه می‌دهم و مصممانه به آن باور دارم.

فالون دافا به من خرد می‌دهد. اکنون فردی مهربان، خوش‌فکر و با ملاحظه نسبت به دیگران هستم.

کمک به پسرم که ببخشد

من و همسرم هر دو ازدواج دوم‌مان است. اندکی پس از ازدواج در سال ۱۹۹۹، ح.ک.چ آزار و شکنجه علیه فالون دافا را آغاز کرد. چهار بار به‌طور غیرقانونی بازداشت شدم که آخرین بار آن در سال ۲۰۰۱، اتفاق افتاد.

هر وقت بازداشت می‌شدم، پسرم که حاصل اولین ازدواجم است با ناپدری‌اش زندگی می‌کرد. او با ناپدری و پدربزرگ و مادربزرگش رابطه خوبی دارد. ازآنجاکه همسرم نمی‌داند چگونه آشپزی کند، او و پسرم برای غذا خوردن به خانه والدینش می‌رفتند. در طول چهارمین بازداشت، والدین شوهرم رفتار سردی نسبت به پسرم داشتند که در آن زمان ۱۱ ساله بود و به او گفتند که برود و با پدربزرگ و مادربزرگ واقعی‌اش زندگی کند.

پسرم به‌خاطر حرف‌های‌شان بسیار صدمه دید و آنها را با قلبی شکسته ترک کرد. این موضوع را دو سال بعد، پس از اینکه آزاد شدم، فهمیدم و از این واقعه ناراحت شدم. به‌عنوان تمرین‌کننده، می‌دانستم که باید در مواجهه با اختلافات به‌شیوه‌ای متفاوت از افراد عادی رفتار کنم.

استاد (لی هنگجی) بیان کردند:

«مهرباني يك شخص عادي در ايجاد نكردن كارما وقتي براي بقا غذا به‌دست مي‌‌آورد متجلي نمي‌شود، بلكه در عوض، آن خود را در به حساب نياوردن اشتباهات ديگران، نداشتن احساس دشمني، حسادت نورزيدن، به‌طور عمدي به‌دنبال انتقام نبودن، نكشتن مردم، نگرفتن زندگي بي‌گناه به‌صورت غيرمنطقي و آزار نرساندن به زندگي به‌صورت عمدي نشان مي‌دهد.» («دافا تماماً دربرگیرنده است»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۲)

به پسرم گفتم که با پیروی از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری دافا مهربان و همیشه نسبت به پدربزرگ و مادربزرگ ناتنی‌اش دلسوز و باملاحظه باشد و این‌که آنها باید تحت فشار بسیاری قرار داشته باشند، زیرا مجبور بودند علاوه‌بر او، از دو نوه دیگرشان نیز مراقبت کنند. برایش توضیح دادم که باید سایرن را درک کنیم، زیرا بسیاری از افراد در چنین شرایطی نمی‌توانند مشکلات را با آرامش اداره کنند.

والدین شوهرم را مقصر در نظر نگرفتم و نسبت به آنها رفتار ناپسندی در پیش نگرفتم، بلکه به رفتار محبت‌آمیز با آنها ادامه دادم. سرانجام رفتارم پسرم را تحت تأثیر قرار داد. گرچه وقتی بازداشت شدم، از کوان مشکلات بسیاری گذر کرد، اما همیشه مهربان، خوش‌معاشرت و با اعتماد به نفس است. بعدها با کسب مدرک دکترا از یک دانشگاه معتبر فارغ التحصیل شد.

کمک به شوهرم که آرام باشد

من و همسرم وقتی خارج از شهر بود تا برای کسب مدرک دكترایش كار کند، از طریق تلفن با هم صحبت می‌كردیم. روزی، یکی از کتاب‌ها از آزمایشگاه مفقود شد و مشاور همسرم در مقابل بسیاری از افراد او را به سرقت آن متهم کرد. مشاورش بدون اهمیت دادن به توضیحاتش مبنی‌بر اینکه کتاب را برنداشته بود، همچنان به سرزنش او ادامه می‌داد. شوهرم به شدت عصبانی شد و از آزمایشگاه گریخت. او گفت که احساس می‌کند تقریباً دچار حمله قلبی شده است.

بعد از اینکه آرام شد و درباره این واقعه با من صحبت کرد، با صبر و حوصله گوش دادم و گفتم: «باید وضعیت بسیار ناراحت‌کننده‌ای باشد وقتی او بر سرت فریاد زد و تو را به کاری که انجام ندادی متهم کرد، اما تو نیز همین کار را با دیگران می‌کنی. آیا تا‌به‌حال به احساسات آن افراد فکر کرده‌ای؟ این عقوبت کارمایی ناشی از رفتار مشابه تو با دیگران در گذشته است.»

«باید از مشاورت سپاسگزار باشی که تو را به‌عنوان دانشجویش قبول می‌کند. در غیر این صورت، در این برنامه پذیرفته نمی‌شدی. به دلیل سنی که داری از سوی سایر استادان رد می‌شدی و حوزه تحصیلی‌ات ارتباط نزدیکی نداشت. مشاورت همچنین یک بار از استادی خواست که برایت استثناء قائل شود تا بتوانی امتحان انگلیسی را قبول شوی، باوجود اینکه یک مرحله را از دست دادی. باید از تمام کمک‌های او سپاسگزار باشی. چطور می‌توانی او را مقصر بدانی درصورتی که خودت درخصوص بسیاری از مسائل به او بدهکار هستی؟»

قبل از تمام شدن صحبت‌هایم، شوهرم خندید و گفت: «متشکرم! الان احساس بهتری دارم. همیشه می‌توانی با توصیه‌ات مرا آرام کنی.»

پاسخ دادم که از دافا خرد کسب کردم. در غیر این صورت، به این مشکل این‌گونه نگاه نمی‌کردم. بنابراین باید از استاد لی تشکر کنیم.

با وجود تجربه کردن آزار و اذیت شدید، زندگی‌ام را به کامل‌ترین شکل می‌گذرانم و قلبم سرشار از قدردانی و مهربانی است. فقط فالون دافا می‌تواند چنین زندگی‌ای را خلق کند!