(Minghui.org) در سال 2013 به یک بیماری جدی مبتلا و در آن سال 3 بار در بیمارستان بستری شدم، اما وضعیت بیماری‌ام مرتب بدتر می‌شد. این مسئله باعث شد روش تزکیه فالون دافا را ازسر بگیرم.

در سال 2014 مصمم شدم آموزه‌های فا را ازبر کنم و آن را ازبر بخوانم. نخست به خودم می‌گفتم که هر روز یک صفحه از جوآن فالون را ازبر می‌خوانم. با یک پاراگراف شروع می‌کردم و بارها آن را می‌خواندم، سپس چند بار آن را ازبر می‌خواندم تا آن را در قلبم بسپارم. طی آن روزها افکارم مملو از فا بود. قبل از بیدار شدن، هنگام قدم زدن و قبل از خواب فا را ازبر می‌خواندم.

این جریان باعث شد به اصول دافا روشن شوم. سخنان، افكار و اعمالم را با فا می‌سنجیدم. این جریان کمکم می‌کرد هر چیزی را که براساس فا نبود، از بین ببرم. طی این روند، استاد کمک کردند بسیاری از مواد مضر و کارمای فکری را از بین ببرم. بسیاری از وابستگی‌ها و امیالم ازبین رفتند و وضعیت سلامتی‌ام به‌تدریج بهبود یافت. مخصوصاً متوجه شدم که وابستگی‌هایم به خودنمایی، رقابت‌جویی و حسادت ضعیف شده است و شین‌شینگم به‌تدریج بهبود می‌یابد.

10 ماه طول کشید تا برای نخستین بار جوآن فالون را ازبر خواندم. سپس دومین دورِ ازبرخواندن کتاب را با نگرشی جدی‌تر شروع کردم. ازبر خواندن فا برایم یک عادت شد. هرچه بیشتر ازبر می‌خواندم، بیشتر متوجه بزرگی استاد، قدرت دافا و شگفت‌انگیز بودن تزکیه می‌شدم.

از بین بردن خودخواهی

درحین ازبر خواندن فا متوجه شدم که بدترین وابستگی‌ام خودخواهی است. بعد از اینکه در نهایت آن را کشف کردم، مصمم شدم رهایش کنم.

یک روز برای سفارش یک کاپشن به یک خیاطی رفتم. در مسیرم به آنجا فکر کردم از این فرصت برای از بین بردن خودخواهی‌ام استفاده کنم. وقتی پارچه را انتخاب می‌کردم، بانوی دیگری شروع به چانه‌زدن با خیاط کرد. فکر کردم دیدن این صحنه تصادفی نیست و باید از این فرصت استفاده کنم تا وابستگی‌ام را از بین ببرم. بدون تلاش برای چانه‌زنی، بیعانه دوخت کاپشن را پرداخت کردم و برگشتم.

در راه بازگشت به خانه، خودخواهی‌ام شروع به اذیتم کرد و فکر کردم: «با خیاط چانه نزدم، بنابراین سایرین ممکن است فکر کنند بی‌زبان و نادان هستم. اگر با قیمت خیاط و چیزهای دیگر مخالفت نکنم، پولم را از دست می‌دهم.» سپس با خودم فکر کردم: «بس است. من تمرین‌کننده واقعی دافا هستم، نه فردی عادی. فقط می‌خواستم آگاهانه علایقم را رها کنم.»

آرام شدم، اما افکار خودخواهانه هر از چند گاهی برمی‌گشت و به‌تدریج یاد گرفتم ردشان کنم. روی انجام تمرینات و ازبر خواندن فا تمرکز کردم. متعاقباً وقتی چیزی را در بازار می‌خریدم، دیگر چانه نمی‌زدم. خودخواهی‌ام را به‌طور کامل رها نکرده‌ام، اما حالا آن را تشخیص می‌دهم و می‌توانم با این وابستگی بهتر مواجه شوم.

ازبین بردن وابستگی به شهوت و امیال

ظاهراً شهوت و امیال برایم مسئله بزرگی نبود و توجه زیادی به آن نمی‌کردم. وقتی مردم درباره چنین چیزهایی صحبت می‌کردند، احساس خجالت و نفرت می‌کردم. نمی‌خواستم به آنچه می‌گویند، گوش دهم.

استاد بیان کردند:

«آن شيطان‌ شهوت‌ است‌. اين‌ مسئله‌اي‌ بسيار جدي است‌. در جامعه‌‌ عادي‌ انساني‌، بين زن و شوهر روابط زناشويي وجود دارد و موجودات انساني فقط با اين روابط مي‌توانند توليد مثل کنند. نژاد انساني‌ درست‌ به‌ اين‌ نحو‌ رشد مي‌كند. ‌در جامعه‌‌ بشري‌ احساسات وجود دارد و بنابراين براي‌ مردم‌ عادي‌ اين چيزها‌ كاملاً طبيعي است‌. از آنجا که‌ بشر احساسات دارد... عصباني بودن احساسات است، خوشحال‌ بودن احساسات است، عشق‌ احساسات است، تنفر احساسات است، لذت‌ بردن‌ از انجام‌ كاري احساسات است‌، لذت‌ نبردن‌ از انجام‌ كاري احساسات است‌، اينکه فکر کنيد کسي آدم خوبي است يا کسي آدم خوبي نيست، سرگرمي‌ها و بيزار بودن‌ها، هر چيزي احساسات است و مردم‌ عادي‌ فقط به‌خاطر‌ احساسات زندگي‌ مي‌كنند. پس‌، اگر يك‌ تمرين‌كننده هستيد، كسي‌ كه‌ به بالا صعود مي‌کند، نبايد اين‌ منطق‌ را براي‌ ارزيابي‌ اين مسائل‌ به‌كار ببريد و بايد از اين‌ چيزها بگذريد و رد شويد.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

فهمیدم که وابستگی‌ام به شهوت و امیال بسیار قوی و در اعماق وجودم پنهان است، بنابراین فکر کردم زمانش رسیده است که این وابستگی را رها کنم. وقتی سعی می‌کردم آن را ازبین ببرم، افکار کثیف در ذهنم پدیدار می‌شد و نمی‌دانستم باید چه کار کنم. می‌دانستم که این افکار را نمی‌خواهم و باید رهای‌شان کنم. وقتی چنین افکاری دوباره ظاهر می‌شدند، به خودم می‌گفتم که یک تمرین‌کننده هستم و آن افکار کثیف اجازه ندارند در ذهنم پنهان شوند. افکار درست می‌فرستادم تا آنها را از بین ببرم.

بعد از مدتی آن افکار ضعیف شدند. آنها ظاهراً از بُعدی بسیار عمیق می‌آمدند. وقتی این افکار ظاهر می‌شدند، در ذهنم فریاد می‌کشیدم: «از بین بروید.» با قدرت‌بخشی از جانب استاد و اعمال درستم، افکار کثیفم کمتر و کمتر شدند. می‌دانستم که استاد درحال کمک به من هستند و بخش اعظم وابستگی‌ام به شهوت و امیال را برداشته‌اند.

استاد بیان کردند:

«تزکيه‌ به‌ تلاش‌ خود شخص‌ بستگي دارد، درحالي ‌كه‌ گونگ‌ به‌ استاد شخص‌ مربوط است.» (سخنرانی نخست، جوآن فالون)

اما وقتی با چند آزمون شهوت و امیال مواجه شدم، فهمیدم که اداره آن کار آسانی نیست. نخستین آزمون در خواب بود. اهریمن شهوت به من نزدیک شد، درحالی که وانمود می‌كرد شوهرم است و در آن آزمون شکست خوردم. بسیار ناامید شدم، بلند شدم و برای از بین بردن اهریمن شهوت و سایر شیاطین فاسد در بُعدم افکار درست فرستادم.

آزمون بعدیِ شهوت و امیال بعد از مدتی ظاهر شد. در خواب، اهریمن شهوت دوباره به‌عنوان شوهرم نمایان شد. این بار این فکر را داشتم که تمرین‌کننده فالون دافا هستم و دیگر هرگز این کار را نمی‌کنم. بلافاصله بعد از این فکر از خواب بیدار شدم. از اینکه امتحان را گذرانده‌ام، هیجان‌زده بودم، اما بعداً به‌‌تدریج حفاظم را پایین آوردم.

یک سال بعد دوباره در این آزمون  شکست خوردم، آزمونی که در آن اهریمن شهوت در خواب، به‌عنوان شوهرم به من نزدیک شد. وقتی از خواب بیدار شدم، عصبانی و ناراحت بودم. فهمیدم که افکار درستم قوی نیست. از استاد درخواست کردم کمک کنند تا میدان بُعدی‌ام را پاکسازی کنم.

پس از مدتی تزکیه مداوم، در خوابم شیطان شهوت در گوشم زمزمه کرد: «تو پیروز شدی.»

تزکیه گفتار

عادت داشتم بدون اینکه نخست فکر کنم، حرف بزنم. بعد از مدتی ازبر خواندن فا، فهمیدم که این یک مشکل محسوب می‌شود.

استاد بیان کردند:

«من كسي هستم كه اگر نخواهد، چيزي را نمي‌گويد، اما آنچه كه مي‌گويم بايد حقيقت باشد.» (سخنرانی هشتم، جوآن فالون)

ازآنجا که تمرین‌کننده هستم، باید اصول دافا را دنبال کنم. اگر چیزی مطابق با فا نباشد، نباید آن را بگویم. می‌دانستم که باید به آنچه می‌گویم، توجه داشته باشم. هر روز هنگام فرستادن افکار درست، این فکر را اضافه می‌کردم: «چیزی را که منطبق با فا نباشد، نمی‌گویم و سخنان و اعمالم را مطابق با فا اصلاح می‌کنم.»

از آن به بعد به لحن صدایم توجه داشتم. برای نمونه یک روز شوهرم در کشوی من به دنبال چیزی می‌گشت. این کارش را دوست نداشتم و می‌خواستم سرزنشش کنم. فوراً متوجه شدم این کارم اشتباه است. بنابراین لحنم را تغییر دادم و سؤال کردم که آیا به کمک نیاز دارد؟ او گفت آنچه را كه می‌خواست، پیدا كرد.

رشد شین‌شینگ

همانطور که شین‌شینگم رشد می‌کرد، تجربه فوق‌العاده‌ای داشتم. برای مدتی احساس می‌کردم وقتی تمرینات را انجام می‌دهم، بدنم بزرگ‌تر می‌شود. بسیار بزرگ می‌شدم، ورای هر چیزی که می‌توانستم تصور کنم. عظیم بودم. پاهایم روی این زمین بودند، اما بدنم به بالای آسمان می‌رسید. مواد مه‌آلودی در آن بالا وجود داشت. سرم درون آن مواد مه‌آلود بود. عظیم بودم و در جهان ایستاده بودم. احساس می‌کردم پوسته سفید و نرمی اطراف آن فضا وجود دارد. از سرم برای سوراخ کردنش استفاده کردم و بیرون آمدم. به فاصله‌ای بسیار دور پرواز کردم، به مکانی که هیچ انسانی وجود نداشت.

از آن زمان می‌توانستم درحین انجام مدیتیشن نشسته، وارد آن بُعد شوم. بعداً این بُعد به توپ بزرگ و گردی تبدیل شد. هر روز وقتی مدیتیشن می‌کردم، روی آن می‌نشستم. حرکت نمی‌کردم، اما توپ کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شد. یک روز دیگر نتوانستم روی آن بنشینم. آن از من دورتر و دورتر شد. هنوز در همان نقطه نشسته بودم، وسط هیچ جا.

استاد بیان کردند:

«دستش عمود، زمین و آسمان می‌لرزد،
در میان زمین و آسمان بودایی عظیم ایستاده.» (روشن‌بین بزرگ، هنگ‌یین)

از مزایای ازبر کردن فا فوق‌العاده بهره‌مند شده‌ام و تزکیه‌ام رشد کرده است. آن مرا از فردی عادی به تمرین‌کننده‌ای کوشا تبدیل کرد. اکنون با ازبر خواندن فا آن را مطالعه می‌کنم و افکارم را با فا می‌سنجم. برای ازبین بردن هر چیزی که منطبق با فا نیست، تلاش می‌کنم. ذهنیتم بسیار متفاوت از گذشته است.

از وقتی شروع به ازبر خواندن فا کرده‌ام، دیگر تلویزیون تماشا نمی‌کنم. نخست برای صرفه‌جویی در وقت، تماشای تلویزیون را کنار گذاشتم، اما اکنون نمی‌خواهم افکار بشری را که به تزکیه‌ام آسیب می‌رساند، به ذهنم اضافه کنم. وقتی می‌بینم مردم در تلویزیون برای منافع شخصی می‌جنگند، احساس ترحم می‌کنم. وقتی می‌شنوم مردم درباره رابطه جنسی صحبت می‌کنند، غمگین می‌شوم، زیرا آن درحال نابود کردن مردم است.