(Minghui.org) پدرم حدود ژوئیه1999 و من و مادرم در سال 2008 تمرین فالون گونگ را شروع کردیم.

وقتی حدود ده سال داشتم، من و والدینم با موتورسیکلت به روستاهای مختلف می‌رفتیم تا در توزیع فلایرهای روشنگری حقیقت کمک کنیم. مادرم فلایرها را توزیع می‌کرد، در حالی که من و پدرم افکار درست می‌فرستادیم.

می‌خواهم برایتان از حوادثی بگویم که هنگام وقوع آنها من و والدینم شاهد قدرت محافظت‌کنندۀ فالون دافا بودیم.
 در شبی بسیار سرد و تاریک در زمستان، حادثه‌ای رخ داد. دیروقت بعد از توزیع بنرها به خانه برمی‌گشتیم که پدرم ناگهان ترمز کرد. وقتی نگاه کردم، دیدم که چرخ جلوی موتور سیکلت به‌طور خطرناکی در لبۀ یک گودال عمیق متوقف شده است از دیدن این صحنه شوکه شدم.

هنگامی که دربارۀ حادثه آن شب صحبت می‌کردیم، وقتی فهمیدم که بخاطر تاریکی زیاد هیچ یک از والدینم متوجه گودال نشده بودند، غافلگیر شدم. می‌دانستم که استاد لی باید به ما کمک کرده باشند تا از این وضعیت بسیار خطرناک جان سالم به در ببریم!

به‌خاطر دارم یکبار هم مادرم در امتداد جاده‌ای پیاده می‌رفت و همان موقع موتور سیکلتی نیز با سرعت زیاد مستقیم به‌سمت او می‌آمد. راننده ناگهان در فاصلۀ حدود ده متری از او ترمز کرد و در فاصلۀ یک یا دو متری از پای مادرم هم روی زمین سر خورد. اگر راننده نمی‌تواست به موقع متوقف شود، مادرم هرگز نمی‌توانست از برخورد با موتور سیکلت اجتناب کند.

در موقعیت دیگری، اتومبیلی با سرعت مستقیم به سمت ما سه نفر حرکت می‌کرد، در حالی که ما سوار موتورسیکلت خودمان بودیم. اما، ماشین در چند سانتیمتری از بدن ما به‌طرز معجزه‌آسایی تغییر جهت داد و دور شد.

حادثه بعدی زمانی اتفاق افتاد كه مادرم سوار دوچرخه برقی‌اش بود. او ناگهان تعادلش را از دست داد، بعد از افتادن روی زمین، دوچرخه روی سرش افتاد. درست پس از آن، یک کامیون بزرگ از چند سانتیمتریِ بدنش عبور کرد. بدون محافظت استاد لی، کامیون ممکن بود از روی سرش رد می‌شد!

استاد لی بیان کردند:

«اگر به‌طور واقعي در مسيري حقيقي‌ تزکيه کنيد، هيچ‌کسي جرأت‌ نمي‌کند‌ به ميل خود به شما کاري داشته باشد. به‌علاوه شما فاشن‌ مرا داريد که از شما محافظت مي‌کند و با هيچ خطري‌ روبرو نخواهيد شد.) (سخنرانی سوم.جوآن فالون)

وقتی این حوادث رخ داد، هیچ یک از ما احساس ترس نکردیم. درعوض ، ما به‌خاطر حمایت دلسوزانۀ استاد عمیقاً احساس خوشبختی و قدردانی کردیم!