(Minghui.org) با الهام از مقالات بقیه تمرین‌کنندگان، می‌خواهم که درک خودم را درباره جذب شدن در دافا با دیگران درمیان بگذارم.

اخیراً مجبور شدم خودم را مورد بررسی قرار دهم و به درونم نگاه کنم. فکر می‌کردم که هرروز فا را مطالعه می‌کنم. با این‌حال، دقیقاً چه چیزی درحال جذب شدن در دافا است؟ فکر می‌کردم که ذهنم در دافا است و همه چیز را براساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری می‌سنجم. اما در حقیقت کار سختی بود. گاهی اوقات نمی‌فهمیدم که افکارم همسو با فا نیست.

به‌عنوان مثال، در دو سال گذشته می‌دانستم که باید بیرون رفته و با مردم درباره حقیقت فالون دافا صحبت کنم. اما هنگام راه‌ رفتن در خیابان، به افرادی که از کنارم رد می‌شدند، فقط نگاه می‌کردم. برای شروع گفتگو نمی‌توانستم دهانم را باز کنم. ترس‌های بسیاری مانع صحبت کردن من می‌شد. چرا این‌طور بود؟ از این بابت ناراحت بودم.

برای بررسی بیشترِ این موضوع، به بررسی افکارم پرداختم. می‌دانستم که گفتن حقیقت به مردم درباره آزار و شکنجه، یکی از سه کاری است که استاد لی از ما خواسته‌اند تا انجام دهیم. این همچنین وظیفه یک تمرین‌کننده دافا است. اما چرا فوریت این مأموریت مقدس را حس نمی‌کردم؟

اخیراً برایم آشکار شد که علت ریشه‌ای این بود که من واقعاً جذب دافا نشده بودم بلکه به جایش، فقط به‌طور سطحی با دافا همسو شده بودم. موجودی که واقعاً در دافا جذب شده است، خودخواه نیست. او برای کمک به استاد در ارائه نجات به مردم، ابتکار عمل خواهد داشت. آنها همچنین روشنگری حقیقت برای مردم را به‌عنوان تنها مسئولیت خود در نظر می‌گیرند مانند بسیاری از تمرین‌کنندگان که حسی از فوریت دارند.

تفکرم را بررسی کردم و منفعل و خودخواه بودن را درانگیزه‌هایم کشف کردم. احساس کردم باید حقیقت را برای مردم روشن کنم چراکه استاد ما را ملزم به انجام این کار می‌کنند. اگر این کار را نمی‌کردم، افرادی که از قبل با من رابطه تقدیری دارند، نجات پیدا نمی‌کردند. در آینده از این پشیمان می‌شدم. یعنی دلیل اصلی که باعث می‌شد برای نجات مردم نروم، خودخواهی من بود. دیدگاه اساسی من، خودخواهی بودکه از ویژگی‌های جهان قدیمی است.

چطور می‌توانم خوب عمل کنم اگر دیدگاه اساسی و بنیادی‌ام اشتباه باشد؟ بعد از سال‌های زیادی از تزکیه اصلاح فا، احساس کردم که با یک پا به جهان جدید درحال حرکت هستم، اما هنوز یک پایم در جهان قدیمی است. من نمی‌توانم با یک تزکیه ساده که فقط به پیشرفت و سود خودم فکر می‌کنم ادامه بدهم.

با درک این موضوع، می‌دانستم که باید بیشتر فا را مطالعه کنم و مداخلات را از بین ببرم. با قلب آرام شروع به ازبرخواندن فا کردم. اکنون وجودم از لایه میکروسکوپی تا لایه سطحی درحال جذب شدن در فا است. از حالا به بعد، مهم نیست که چه کاری انجام می‌دهم، دیگران را در اولویت قرار می‌دهم و به هر موردی از منظر کمک به نجات موجودات ذی‌شعور و اعتباربخشی به فا می‌نگرم. نیروهای کهن دیگر قادر نخواهند بود از هرشکافی استفاده کنند تا مرا دوباره آزار بدهند.

بعد از گذشت بیش از یک سال از حبس، می‌دانستم که باید کوشا باشم و اجازه ندهم که نیرو‌های کهن دوباره مرا آزار دهند. تزکیه‌ام به این معنا نیست که تحت آزار و شکنجه قرار گیرم. من ناآگاهانه نظم و ترتیب نیروهای کهن را قبول کرده بودم. من شاگرد استاد هستم و تنها از نظم و ترتیب استاد پیروی می‌کنم. من باید تصورات عادی را تغییر دهم و وابستگی‌هایم به خودخواهی، شهرت، علاقه شخصی و احساسات را کنار بگذارم. فقط بعد از آن واقعاً می‌توانم در دافا جذب شوم!