(Minghui.org) مئی‌یو حدوداً 80 ساله است و بیش از 20 سال فالون دافا تمرین را کرده است. او از زمان شروع تزکیه چیزهای بسیار شگفت‌انگیزی را تجربه کرده است. مئی‌یو مدرسه نرفته و بی‌سواد بود، اما می‌توانست تمام کتاب‌های دافا را بخواند.

رشد شین‌شینگ، دیدن سایر بعدها

وقتی مئی‌یو شروع به تمرین دافا کرد، ناگهان شوهرش چند روزی به‌هم ریخت و سرحال نبود. مئی‌یو می‌خواست فضا را خوب کند، از شوهرش پرسید که چرا همیشه به او خیره شده است. او خشمگین شد و سرش فریاد زد. مئی‌یو جوابش را داد، همین باعث شد شوهرش حتی بیشتر عصبانی شود. او وارد اتاق خواب شد و حاضر نشد از تختخواب خارج شود.

مئی‌یو آرام شد و فهمید که نباید از شوهرش ناراحت شود. او بلافاصله بسیار آرام و ساکت شد، برای تمام بعدازظهر در اطرافش احساس گرما می‌کرد.

وقتی مئی‌یو شام آماده می‌کرد، شوهرش هنوز ناراحت بود. مئی‌یو مانند یک کودک او را آرام کرد و او دیگر روحیه بدی نداشت. مئی‌یو ناگهان صحنه زیبایی را در بُعدهای دیگر دید، شبیه آنچه استاد در جوآن فالون بیان کردند.او دید که بُعدش در نور قرمز پیچیده و توسط یک اژدهای طلایی با مرواریدی در دهانش محافظت ‌شده بود. مئی‌یو خیلی هیجان‌زده بود، زیرا آن صحنه آنچه را که استاد آموزش ‌دادند تأیید‌ می‌کرد.

تمام رؤیاهای خارق‌العاده‌ مئی‌‌یو به او اجازه داده بود واقعاً به دافا باور داشته باشد و در مسیر تزکیه‌اش کوشا‌تر شود.

نفی آزار و شکنجه

یک روز مئی‌یو احساس بیماری کرد و استفراغ کرد. او هیچ اهمیتی به آن نداد و طبق معمول رفت به کسب و کار پسرش کمک کند. اعضای خانواده‌اش نیز فکر نمی‌کردند که هیچ مشکلی وجود داشته باشد و او را در فروشگاه تنها گذاشتند.

باوجودی‌که مئی‌یو نمی‌توانست حرکت کند، اما ذهنش بسیار آگاه بود. او اجازه نداد که هیچ عنصر شیطانی او را تحت آزار و اذیت قرار دهد.

او احساس می‌کرد که می‌تواند با تأیید این نیت که دارای افکار درست قوی است، بنشیند. خیلی زود پس از آن، تمام علائمش ناپدید شد. او تمام بعدازظهر احساس راحتی می‌کرد.

متوقف کردن مبارزه

مئی‌یو یک پسر عموی 70 ساله دارد. روزی همسایه‌اش به خانه‌اش هجوم آورد و او را به زمین انداخت. او هوشیاری‌اش را از دست داد و به بیمارستان منتقل شد. معلوم شد که وقتی پسر عموی مئی‌یو گودلی را درست کرده بود، آب به مزارع همسایه‌اش هجوم آورده و به محصولات زراعی آسیب رسانده است.

پسر عموی مئی‌یو سه روز در اورژانس بستری بود.

هنگامی‌که مئی‌یو ملاقاتش کرد، او نمی‌توانست صحبت کند یا بدون کمک صاف بایستد. از او خواست كه این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» او موافقت كرد.

روز بعد مئی‌یو برای دیدن پسر عمویش رفت و او را درحال گفتگو با مردم یافت. او گفت دافا شگفت‌انگیز است. او عبارات: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کرده و دردش ناپدید شده بود. او همان روز به خانه رفت.

اما او افزود که از همسایه‌اش انتقام خواهد گرفت. مئی‌یو در پاسخ گفت: «می‌خواهم که تو اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری را رعایت کنی و فرد خوبی باشی. نباید انتقام بگیری. علاوه‌براین، اگر او را مجروح کنی، مجازات خواهی شد.» پسر عمویش حرفش را گوش کرد و از فکر انتقام‌‌ چشم‌پوشی کرد.

تجربه قدرت دافا

خانه مئی‌یو در نزدیکی بیمارستان است، ازاین‌رو همه بستگانش از زادگاهش وقتی که به‌دنبال مراقبت پزشکی بودند، در خانه او اقامت می‌کردند. خواهرشوهر مئی‌یو مشکل معده داشت و به‌سختی می‌توانست غذا بخورد. او در منزل مئی‌یو ماند و آماده شد که روز بعد به بیمارستان برود.

مئی‌یو او را به اتاقی برد که در آن عکس استاد لی قرار داشت. خواهرشوهر مئی‌یو به عکس نگاه کرد و گفت استاد لی بسیار عالی هستند. سپس او دو بار به استاد ادای احترام کرد. باکمال‌تعجب، خواهرشوهر مئی‌یو توانست در هنگام شام مقدار زیادی غذا بخورد و همچنین آن شب بخوبی خوابید.

مئی‌یو آماده می‌شد که روز بعد او را به بیمارستان ببرد. خواهرشوهرش گفت که دیگر نیازی ندارد به پزشک مراجعه کند، زیرا دیگر احساس بیماری نمی‌کند. مئی‌یو از او خواست که به‌هرحال برای معاینه برود، اما او مصمم شده بود که نرود. مئی‌یو ناگهان متوجه شد که ادای احترامش به استاد به او در بهبودی کمک کرد.خواهرشوهر مئی‌یو اکنون هر روز تکرار می‌کند: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» چند سال گذشته و هرگز بیماری‌اش عود نکرده است.

یک بار، مئی‌یو چند روز احساس سرگیجه داشت و سرانجام در حمام افتاد. در لحظه‌ای که سرش به دیوار اصابت کرد، مئی یو به خودش گفت که هیچ یک از نظم و ترتیبات نیروهای کهن را نمی‌پذیرد.

او گفت اگر هرگونه نقطه‌ضعفی داشته باشد خودش را در دافا اصلاح می‌کند و به نیروهای کهن اجازه نمی‌دهد که از هر شکافی که دارد، استفاده کنند. او به‌آرامی ایستاد و به کارش ادامه داد. گاهی اوقات او در منزل احساس سرگیجه می‌کرد، اما وقتی بیرون می‌رفت تا حقیقت را درباره دافا برای مردم روشن کند، خوب بود.