(Minghui.org) دوران کودکی‌ام عاری از نگرانی بود که سبب می‌شد شاد، فعال و برون‌گرا باشم. از هنر، موسیقی و ورزش لذت می‌بردم. 16ساله بودم که‌ مادرم ناگهان درگذشت. این جریان باعث شد عمیقاً غمگین شوم. حالتم برگشت و درون‌گرا شدم. در خانه سخت کار می‌کردم و مسئولیت همه کارهای خانه به‌عهده من بود. پدرم همواره تندخو بود و به من سختگیری می‌کرد. بنابراین خسته و ناامید شده بودم.

بعد از ازدواج، احساس ناامنی می‌کردم. فقط پس از چند سال، وضعیت سلامتی‌ام رو به افول رفت و به بیماری قلبی، آرتروز و درد گردن مبتلا شدم. واقعاً به سلامتی‌ام اهمیتی نمی‌دادم و درنتیجه به‌دنبال درمان نمی‌رفتم.

فالون دافا وارد زندگی‌ام شد

یکی از بستگانم در سال1998 کتاب اصلی فالون دافا،جوآن فالون، را به من داد. با توجه به وضعیت نامناسب سلامتی‌ام، مطمئن نبودم که بتوانم آن را بخوانم. او گفت که اگر با فالون دافا رابطه‌ای تقدیری داشته باشم، می‌توانم آن را بخوانم. از من خواست که در غیر این صورت جوآن فالون را به او برگردانم.

وقتی جوآن فالون را خواندم، واقعاً لذت بردم. درک اصول جوآن فالون آسان بود و مطالب مطرح‌شده به‌راحتی قابل‌پیروی بود. اندکی پس از شروع تزکیه، سلامتی‌ام بازگشت و دیگر نسبت به شوهرم سختگیری نمی‌کردم. به این ترتیب زندگی‌ام هماهنگ شد.

آزار و شکنجه

در سال 1999 که آزار و شکنجه آغاز شد، محیط تزکیه‌ام را از دست دادم و تحت فشار بودم. دو تمرین‌کننده محلی دستگیر شدند، چراکه از رهاکردن ایمان‌شان خودداری کردند.

وقتی پلیس به خانه‌ام آمد، من در محل کار بودم. مادرشوهرم از مرگ وحشت داشت. به رئیس روستا گفتم: «من مسئول اعمال خودم هستم، برای ترساندن خانواده‌ام به منزلم نیایید.»

روز بعد در مسیرم به محل کار، مرا دستگیر کردند و به اداره پلیس بردند. مأمور پلیس میانسالی از من سؤال کرد: «آیا "خودسوزی میدان تیان‌‌آن‌من" را دیده‌ای؟ نظرت درباره آن چیست؟»  با آرامش جواب دادم: «شاید باید شما را برادر بزرگ صدا کنم، زیرا احتمالاً در مقایسه با من تجربه بیشتری در زندگی دارید. در طول انقلاب فرهنگی ماجراهای مشابه زیادی وجود داشت. آنها باید بهانه‌ای برای آزار و اذیت مردم پیدا می‌کردند، درست است؟»

در ادامه گفتم: «شاید تمایل داشته باشی ماجرای مرا بدانی. سابقاً به انواع‌واقسام بیماری‌ها مبتلا بودم، خلق‌و‌خوی تندی داشتم و هیچ‌کسی جرئت نمی‌کرد مزاحمتی برایم ایجاد کند. سال‌های زیادی هیچ‌گونه مالیاتی برای محصولات مزرعه خود پرداخت نمی‌کردم. بعد از اینکه تمرین‌کردن فالون دافا را شروع کردم، وضعیت سلامتی‌ام بهبود یافت و شروع به پیروی از اصول دافا یعنی حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری نیز کردم. به نزد رئیس روستا رفتم و کلیه مالیات‌های معوقه سال‌های گذشته را پرداخت کردم.» دبیر روستا به نشانه تأیید سرش را تکان داد.

سپس گفتم: «برای همیشه فالون دافا را تمرین خواهم کرد. هیچ‌کسی نمی‌تواند نظرم را تغییر دهد.» بعد از آن هیچ‌کسی اذیتم نکرد.

محکومیت به حبس و شکنجه

در دسامبر سال 2009 هنگام روشنگری حقیقت درباره دافا برای مردم، دستگیر و به سه سال و شش ماه حبس محکوم شدم. در آن روزهای دردناک، استاد از من محافظت کردند. وقتی با یک باطوم الکتریکی به من شوک وارد ‌می‌کردند و کتکم می‌زدند، هیچ دردی نداشتم.

یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، صدایی در سراسر سالن شنیدم. یک زندانی گفت که زندانیان تمام شب در حال کتک‌زدن یک تمرین‌کننده فالون دافا بودند. علتش را پرسیدم و آنها گفتند او تمرینات دافا را انجام می‌داد. فکر کردم باید به آنها بگویم که نمی‌توانند تمرین‌کنندگان فالون دافا را به میل خود آزار دهند، و اینکه ممانعت از ارتکاب به گناه آنها علیه دافا عملی نیک‌خواهانه است.»

به دیدن شرورترین زندانی رفتم و پرسیدم شب گذشته چه اتفاقی افتاده است. قبل از اینکه بتواند جواب دهد، یک زندانی از آن طرف سالن جلو آمد. از او پرسیدم که چرا شب گذشته هیاهو به‌ پا شده بود. او گفت كه شب گذشته همه زندانیان یک تمرین‌كننده فالون دافا را کتک می‌زدند. دلیلش را پرسیدم. او گفت که آن تمرین‌کننده در حال انجام تمرینات بود و همین جریان باعث ناراحتی‌شان شد.

گفتم: «چگونه او می‌توانسته با انجام تمرینات اذیت‌تان کند؟ وقتی شخصی تمرینات را انجام می‌دهد، هیچ سروصدایی ایجاد نمی‌کند، اما وقتی او را کتک می‌زدید، همه ما را مضطرب و ناراحت کردید! آیا چون سروصدا ایجاد کردید، ما نیز باید همه شما را کتک بزنیم؟ کدام قانون اجازه می‌دهد به خواست خود سایرین را کتک بزنید؟ چه کسی حق کتک‌زدن سایرین را به شما می‌دهد؟ همه شما را گزارش خواهم کرد. هیچ‌کسی نمی‌تواند با کتک‌زدن سایرین حکم حبسش را کاهش دهد!» او پس از شنیدن حرف‌هایم ترسید و رفت.

سپس سرپرست آمد و پرسید كه چه خبر است. گفتم که آن زندانیان در سراسر شب گذشته یک تمرین‌کننده فالون دافا را کتک می‌زدند. او پرسید که آیا خودم شاهدش بودم. به او گفتم که خودم آن را ندیدم، اما از شخصی در این باره شنیدم. او مرا به دفترش برد و کمدی پر از دستگاه‌های شکنجه را نشانم داد. سپس تهدید کرد که از آنها روی من استفاده خواهد کرد.

با آرامش جواب دادم: «چرا می‌خواهی کتکم بزنی؟ برای گزارش وضعیتِ شب گذشته؟ هیچ قانون و مقرراتی را نقض نکرده‌ام. فقط به این دلیل که ابزار شکنجه داری، به این معنی نیست که می‌توانی آنها را به میل خود استفاده کنی. در این صورت، آیا ارتش می‌تواند به‌دلیل داشتن اسلحه به‌طور غیرقانونی افراد بی‌گناه را به قتل برساند؟» او لحنش را نرم کرد و گفت: «اگر پیگیر این موضوع نشوی، وقتی خانواده‌ات به ملاقاتت آمد، اجازه می‌دهم با آنها غذا بخوری.»

در پاسخ گفتم مهم نیست که ملاقات خانوادگی داشته باشم یا نه، تا انتها پیگیر این جریان خواهم بود. او گفت که خفه شوم و دستور داد که به سر کارم بروم. چند روز بعد فهمیدم مأموری به‌نام لیو که زندانیان را تحریک می‌کرد تمرین‌کنندگان را کتک بزنند، از شغلش اخراج شد.

سعی می‌کردم آن مأموران را نجات دهم، اما اگر از زندانیان می‌خواستند که تمرین‌کنندگان فالون دافا را کتک بزنند، آنها را گزارش می‌کردم. اگر دیگران را مجبور به تماشای فیلم‌های افتراآمیز درباره فالون دافا می‌کردند، حقایق را برای‌شان روشن می‌کردم. قبل از اینکه اقامتگاه‌ها را جستجو کنند، نامه‌های روشنگری حقیقت را می‌نوشتم و آنها را در دفتر خاطراتم قرار می‌دادم. به‌تدریج  نگهبانان دیگر به زندانیان دستور ندادند که تمرین‌کنندگان فالون دافا را کتک بزنند یا دی‌وی‌دی‌های حاوی اطلاعات افترا‌آمیز درباره دافا را پخش نکردند. برخی از نگهبانان حتی مخفیانه از ح‌ک‌چ و سازمان‌های جوانان آن خارج شدند.

آزادی از زندان

پس از آزادی از زندان، دوباره به انجام سه کار ادامه دادم. در حین همکاری با سایر تمرین‌کنندگان، وابستگی‌های زیادی را در خودم یافتم، ازجمله حسادت، ذهنیت مبارزه‌طلبی، خودنمایی، به دیده تحقیر به سایرین نگاه‌کردن و مواردی از این قبیل. مرتباً به درون نگاه می‌کردم، کوتاهی‌هایم را کشف می‌کردم و مصمم بودم از شر آن وابستگی‌های بشری خلاص شوم.

پس از سال‌ها، اختلافاتم را با سایر تمرین‌کنندگان کنار گذاشتم. زندگی خانوادگی‌ام هماهنگ‌تر شد و شوهرم بیشتر از قبل، از اینکه فالون دافا را تمرین می‌کنم، حمایت می‌کند.

به تزکیه استوارم ادامه خواهم داد، به تک‌تک افکارم توجه خواهم کرد، خودم را با اصول فا خواهم سنجید و آخرین قدم از مسیر تزکیه‌ام را نیز به‌خوبی طی خواهم کرد.