(Minghui.org) آقای لیائو ویچن مدیر امور دانش‌آموزی دبیرستانی معتبر در هوالیان، تایوان بود. او اخلاق تندی داشت و هنگام تنبیه دانش آموزان بسیار سخت‌گیر بود، بنابراین آنها از او می‌ترسیدند.

آقای لیائو گفت: «من بسیاری از دانش‌آموزان را آزرده‌خاطر کرده‌ام، اما فکر نمی‌کردم کار اشتباهی انجام می‌دادم. فکر می‌کردم نظم و انضباط سختگیرانه الزامی است. آنها از من می‌ترسیدند و دوری می‌کردند. با دانش‌آموزان مشاجره هم می‌کردم. وقتی این اتفاق می‌افتاد، حتی سختگیرتر می‌شدم.»

بحران در وضعیت سلامتی

وضعیت سلامتی آقای لیائو به‌خاطر سبک زندگی پرتنش، رو به وخامت گذاشت. سال چهارم که مدیر امور دانش‌آموزی بود، حالش بد شد. او انواع روش‌های درمانی، غربی و چینی را امتحان کرد، اما هیچ کمکی نکردند.

او گفت: «یك پزشک مشهور طب چینی به من گفت كه در كبدم مشكلی دارم. همه چیز شامل چی‌گونگ، کوهنوردی، پیاده‌روی را امتحان کردم و انواع داروها را مصرف کردم، اما وضعیت سلامتی‌ام رو به زوال بود.»

آقای لیائو معتقد بود که مسائل جسمی‌اش به‌خاطر فشار ناشی از کار است. «سیستم ادراری، قلب و گردش خون، سیستم عصبی و دستگاه گوارش من همه بهم ریخته بودند. به نظر می‌رسید مشکلی در کبد، کیسه صفرا، روده و معده‌ام وجود دارد. به‌محض بلند‌شدن از خواب درد در قفسه سینه داشتم. نفسم بوی بدی می‌داد. دائماً اسهال داشتم و نمی‌توانستم مثانه‌ام را خالی کنم. مجبور می‌شدم از پوشک بزرگسالان استفاده کنم. احساس می‌کردم زندگی‌ام نابود شده است. ترسیده بودم که چه مشکلی دارم؟»

یافتن امید در میان بحران

خواهر آقای لیائو نگران وضعیت او بود، بنابراین او را به دکتر هو نایوِن، پزشک مشهور طب چینی در تایپه معرفی کرد.

دکتر هو علاوه‌بر انجام یک معاینه روتین مربوط به بررسی سلامتی، به آقای لیائو کتابی به نام جوآن فالون، کتاب اصلی فالون گونگ (معروف به فالون دافا) نیز می‌دهد.

«او توضیح داد كه "ازدست‌دادن و به دست آوردن" واقعاً به چه معناست، كارما چگونه تبدیل می‌شود و معنای عمل تزكیه چیست. او همچنین پیشنهاد کرد که به وب‌سایت فالون دافا سر بزنم و درباره کارگاه آموزشی ۹ روزه رایگان به من گفت. اما در آن زمان علاقه‌ای به آن نداشتم.

لیائو ویچن هر هفته به ملاقات دکتر هو ادامه می‌رفت. «دکتر هو بسیار مشوق بود و از من می‌پرسید که آیا حالم بهتر است یا نه. او همچنین از من می‌پرسید که آیا هنوز تمرین فالون دافا را امتحان کرده‌ام یا نه. او از من خواست که هر پنج تمرین را انجام دهم و پرسید که آیا جوآن فالون را خوانده‌ام یا نه»

آقای لیائو مدام به سخنان دکتر هو فکر می‌کرد. سرانجام، به جستجوی آنلاین پرداخت و اطلاعات مربوط به فالون دافا را خواند. «به خودم گفتم: "ازآنجاکه داروها کمکی نمی‌کنند، باید تمام نگرانی‌هایم را کنار بگذارم و تمرین فالون دافا را شروع کنم."»

آقای لیائو هر زمان که وقت داشت جوآن فالون را می‌خواند و تمرینات را انجام می داد. او بر تزکیه تمرکز می‌کرد. حتی فراموش کرد که از نظر سلامتی دچار مشکلات شدیدی است. یک روز، تمام داروهایش را دور انداخت.

او تجربه شگفت‌انگیزی داشت. برای دیدار با خواهرش با قطار از هوالیان به تایپه رفت. در طول این سفر سه ساعته، تمرکز خود را روی خواندن جوآن فالون گذاشت.

او گفت: «وقتی قطار به تایپه رسید، چمدانم را برداشتم و بیرون دویدم. بدنم احساس سبکی می‌کرد، انگار بی‌وزن هستم. بدون هیچ توقفی سریع تا ساختمان آپارتمان خواهرم و تا طبقه چهارم با سرعت راه رفتم. وقتی در او را زدم، بدنم هنوز احساس سبکی می‌کرد. احساس خستگی نمی‌کردم و نمی‌دانستم که چه اتفاقی افتاده است؟»

آقای لیائو بسیار فعال و پرانرژی شد. «برای انجام تمرینات از ساعت ۳ صبح بلند می‌شدم. در مسیر رفتن به دفترم جوآن فالون را ازبر می‌کردم.» دو ماه بعد ناگهان فهمید که همه علائم بیماری‌اش از بین رفته است.

آقای لیائو پنجمین تمرین یعنی مدیتیشن نشسته را انجام می‌دهد.

زندگی دوباره

وقتی آقای لیائو به زندگی خود نگاه کرد، فهمید که اشتباهات زیادی مرتکب شده است.

«من اخلاق بسیار بدی داشتم. بچه‌های خودم از من می‌ترسیدند. وقتی می‌شنیدند که از در وارد می‌شوم، در طبقات بالا پنهان می‌شدند. از پشت به همه آنها لگد می‌زدم. بسیاری از چیزها ازجمله کنترل از راه دور تلویزیون، بطری‌ها و تلفن‌های همراه را خرد می‌کردم. پسرم به من گفت كه او و برادرش قصد داشتند وقتی بزرگتر شدند مرا حلق‌آويز كنند.

«اما اکنون بچه‌هایم مرا به‌عنوان یک الگو در نظر می‌گیرند. آنها اغلب برایم هدیه می‌خرند و به صرف شام میهمان می‌کنند. خانواده‌ام هماهنگ شده‌اند.»

تغییرات مثبتی در محیط کار ایجاد شد. مدیر تندخوی امور دانش‌آموزی که خیلی سختگیر و بی‌حم بود، دیگر مانند گذشته نبود. «وقتی دانش‌آموزان سابق مرا می‌دیدند، متعجب می‌شدند، چون بسیار مهربان و صمیمی بودم. معلمان از من سؤال می‌کردند که چه بلایی سرم آمده است.» آقای لیائو لبخندی می‌زد و به همه می‌گفت: «من شروع به تمرین فالون دافا کردم.»

یک سال، وظیفه سختی به عهده‌اش گذاشتند: او را برای اداره گروهی از دانش‌آموزان منصوب کردند که منضبط‌کردن آنها بسیار سخت بود. دانش‌آموزان می‌دانستند که او بسیار سختگیر است، به همین دلیل اعتراض کردند. «ما او را نمی‌خواهیم!» آنها برسر سایر معلمان فریاد می‌زدند. کل کلاس برای درخواست تجدید‌نظر به دفتر مدیر مراجعه کردند. والدین آنها نیز مخالف آقای لیائو بودند.

دانش‌آموزان از روی عمد مشکل ایجاد می‌کردند: بسیاری از آنها از کلاس صرفنظر می‌کردند، از تمیزکردن کلاس امتناع می‌ورزیدند و هنگام تدریس سروصدا می‌کردند. گاهی اوقات آقای لیائو مجبور می‌شد نیمه شب به اداره پلیس برود تا دانش‌آموزان خود را به قید ضمانت آزاد کند. بدون توجه به اینکه چه اتفاقی می‌افتاد، آقای لیائو دلسوز و مهربان باقی می‌ماند. او به خودش می‌گفت كه باید از طریق گفتار و اعمالش به دانش‌آموزان و والدین بفهماند كه چه شخصیتی دارد.

«حتی گرچه آنها جوان بودند، این گروه از دانش آموزان از قبل با مدرسه مشكل داشتند. معلمان قبلی‌شان هرگز آنها را تصدیق و تمجید نکرده بودند. به خودم گفتم که نکات خوب آنها را پیدا کرده و برجسته کنم. به دیدار هر یک از خانواده‌ها رفتم و به والدین گفتم که بچه‌هایشان چقدر خوب هستند. به حرف‌های این دانش‌آموزان گوش دادم و به آنها توضیح دادم که اصول خوب‌بودن چیست و چگونه می‌توان بردبار بود.»

به‌تدریج، نگرش دانش‌آموزان تغییر می‌کند. آنها به‌عنوان یک دوست به آقای لیائو نزدیک شدند. آنها همچنین شروع به کنترل و مهار خود کردند. تمام کلاس از طریق قدرت حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری، اصول راهنمای فالون دافا متحد شدند.

هنگامی که از کلاس‌ها خواسته شد که «پرچم‌های کلاس» خود را طراحی کنند، دانش‌آموزان آقای لیائو تصمیم گرفتند که کلمات «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری فالون دافا» را روی پرچم خود قرار دهند، زیرا احساس کردند که این نمایانگر روح کلاس آنها است.

بسیاری از دانش‌آموزان در مراسم فارغ‌التحصیلی‌ خود، گریه کردند و از آقای لیائو به دلیل رفتار بدی که در ابتدا داشتند عذرخواهی کردند. کل کلاس برخاستند، در مقابل آقای لیائو تعظیم کردند و فریاد زدند: «عمو لیائو، ما تو را دوست داریم!» دانش‌آموزان در صفحه اول کتاب یادبود فارغ‌التحصیلی خود نوشتند: «فالون دافا عالی است.»

نگاه به درون هنگام بروز اختلافات

آقای لیائو در ۱۳مه۲۰۱۳، به‌عنوان مدیر مدرسه منصوب شد. آن روز اتفاقاً روز جهانی فالون دافا بود. وقتی خبر‌نگاری با او مصاحبه کرد، او گفت که دلیل اینکه به این مقام رسیده است رفتار او طبق اصول فالون دافا بوده است. او همچنین توضیح داد که فالون دافا چیست. روز بعد، روزنامه محلی مقاله مهمی را منتشر کرد با عنوان: «لیائو ویچن فالون دافا را تزکیه می‌کند و به حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری اعتقاد دارد.»

آقای لیائو به‌عنوان مدیر اصلی معمولاً مورد انتقاد، حمله کلامی و حتی تهمت قرار می‌گرفت. او هرگز شکایت نمی‌کرد و دست به تلاشی برای انتقام‌جویی نمی‌زد. یک روز، رئیس مدرسه به او گفت: «تو واقعاً آدم خوبی هستی.» او این جمله را دو بار گفت.

آقای لیائو گفت: «مهم نیست كه دیگران با من چگونه رفتار می‌كنند، من به درون نگاه می‌كنم تا ببینم مشكلی دارم یا نه. وقتی یک تزکیه‌کننده با تضادی برخورد می‌کند، مهمترین مسئله این است که ابتدا خودش را بررسی کند، بدون توجه به اینکه تقصیر چه‌کسی باشد. اگر کسی بتواند به هنگام بروز اختلاف به درون خودش نگاه کند، سپس هر چیزی می‌تواند فرصتی برای تزکیه باشد.»

هدیه گرانبها

آقای لیائو پس از ۳۴ سال کار به عنوان آموزگار، بازنشسته شد و به تلویزیون ان‌تی‌دی پیوست. او به تلویزیون کمک می‌کند تا برنامه‌هایش را ارتقا دهد. او تلویزیون ان‌تی‌دی را به مقامات دولتی و بیش از ۴۰ مدرسه ابتدایی معرفی کرده است. او پنج کارگاه آموزشی برای معلمان و ۲۲ فعالیت در مدارس ابتدایی با هدف بهبود معیارهای اخلاقی دانش‌آموزان ترتیب داد.همچنین مجوزهایی را به دست آورد و برنامه‌های تلویزیون ان‌تی‌دی را در مدارس نمایش داد.

در طی رویداد «روز معلم»، که با حضور مقامات دولتی شهرستان، نمایندگانی از سازمان‌های مرکزی و محلی و ۲۰ انجمن برگزار شد، آقای لیائو درباره آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا به‌دست حزب کمونیست چین صحبت کرد و درباره جزئیات برداشت اعضای بدن از تمرین‌کنندگان زنده در چین با همدستی دولت را توضیح داد. او امیدوار است بتواند به شبکه تلویزیونی کمک کند تا انرژی مثبت و حقیقت را به دنیا منتقل و افراد بیشتری را بیدار کند.

آقای لیائو کتاب فالون دافا را می‌خواند که به گفته او گرانبهاترین گنجینه زندگی او است.

آقای لیائو احساس می‌کند که به‌دست‌آوردن روشی برای تزکیه راستین آسان نیست. او گفت: «دافا ثروت من است، گرانبهاترین هدیه. من گرانبهاترین گنج دنیا را دارم. می‌توانم در طلب شهرت و پول بودن را کنار بگذارم. از اعماق قلبم، از استاد لی هنگجی به خاطر اهدای زندگی دوباره به من بسیار قدردانی می‌کنم. امیدوارم که افراد بیشتری به حقیقت فالون دافا آگاه شوند و در زندگی خود مسیر را پیدا کنند.