(Minghui.org) درود استاد! درود هم‌تمرین‌کنندگان! با توجه به تولید مطالب اطلاع‌رسانی برای روشنگری حقیقت درباره فالون دافا، سال‌ها است که به نوشتن درباره سفر تزکیه‌ام فکر می‌کردم. ازآنجاکه مدرسه ابتدایی را تمام نکردم، مهارت‌های کمی داشتم و حتی جرئت و شهامت چندانی نداشتم. می‌خواهم به شما بگویم که چگونه از مرحله‌ای که نمی‌دانستم چگونه کامپیوتر را روشن‌کنم گذر کردم و به سطحی رسیدم که توانایی طراحی و تولید بروشورهایی را پیدا کردم که آزار و شکنجه را افشا می‌کنند.»

یادگیری مهارت‌های مربوط به فناوری اطلاعات و مطالب چاپی

روزی در سال ۲۰۰۰، محل کارم به من اطلاع داد که هر کارمند باید در دوره آموزش کامپیوتر شرکت کند و سپس مورد آزمایش قرار گیرد. از نتایج آزمون برای ارزیابی عملکرد ما به‌منظور ترفیع در آینده استفاده می‌شود. همه در بخش ما در کلاس شرکت کردند.

روز اول، معلم به همه آموزش داد که چگونه کامپیوتر را روشن کنند و به کلمات «ویندوز» و «ورد» را اشاره کرد. این دو کلمه هر روز سر کلاس تکرار می‌شد. معلم به من کمک کرد کامپیوتر شخصی خود را روشن کنم و من به دنبال کلمات «ویندوز» و «ورد» بودم. دوره آموزشی ۱۳ روزه بود و من هر روز به دنبال این اصطلاحات می‌گشتم اما پس از فارغ‌التحصیلی هنوز نمی‌توانستم آنها را تشخیص دهم. آنقدر ناراحت بودم که نه می‌توانستم بخورم و نه بخوابم. حتی درخصوص کلمات «ویندوز» و «ورد» رؤیا می‌دیدم! بعد از ۱۳ روز، هنوز نمی‌دانستم چگونه کامپیوترم را روشن یا خاموش کنم.

در اوایل سال ۲۰۰۲، خواهرم می‌خواست کامپیوتر رومیزی قدیمی و یک چاپگر جوهرافشان خودش را دور بیندازد. از او خواستم که آنها را به من بدهد زیرا می‌خواستم مطالب روشنگری حقیقت تهیه کنم. بروشورهایی که ما داشتیم توسط تمرین‌کنندگان از منطقه‌ای دیگر آورده می‌شد و هرگز به اندازه کافی برای توزیع وجود نداشت.

از پسرم خواستم کار با کامپیوتر را به من یاد بدهد. در ابتدا، حتی نمی‌دانستم چگونه ماوس را نگه دارم و نمی‌توانستم کلیک راست را از کلیک چپ تشخیص دهم. وقتی ماوس را حرکت می‌دادم، نمی‌دانستم به کجا اشاره می‌کند. بعداً متوجه شدم که ماوس را وارونه نگه داشته‌ام. سه روز طول کشید تا با نحوه کار با ماوس آشنا شوم و اینکه با کلیک راست و چپ چه کارهایی را می‌توان انجام ‌داد و هر نماد روی کامپیوتر شخصی به چه معناست. بالاخره توانستم با ماوس کار کنم.

بعد، از یک تمرین‌کننده خواستم تا نحوه چاپ مطالب را به من نشان دهد. او با حوصله قدم به قدم به من نشان داد. اما نمی‌توانستم حرف او را بفهمم یا به یاد بیاورم که چه کار کرده است. در پایان به او گفتم: «بگذار ماوس را بگیرم، تو بگو کجا کلیک کنم و من آن را دنبال می‌کنم.» هر مرحله را یادداشت کردم و سپس مراحل یادداشت‌هایم را تمرین کردم. به این ترتیب یاد گرفتم که یک  ‌برگه اطلاع‌رسانی را چاپ کنم.

در اکتبر ۲۰۰۳، یک تمرین‌کننده از منطقه‌ای دیگر به شهر ما آمد و به ما پیشنهاد داد که مکان تولید مطالب خود را راه‌اندازی کنیم. گفتیم: «ما بلد نیستیم و به تمرین‌کنندگان ماهر نیاز داریم که به ما نحوه کار را نشان دهند.» چند روز بعد با مرد جوانی برگشت تا به ما نشان دهد که چگونه کار کنیم.

ما به‌سرعت مکان تولید مطالب را  راه‌اندازی کردیم. دو پرینتر لیزری و یک چاپگر جوهررنگی خریدیم. من مسئول تولید مطالب برای تمرین‌کنندگانی بودم که آنها را توزیع می‌کردند. همچنین هفته‌نامه مینگهویی و سخنرانی‌های جدید استاد را چاپ می‌کردم. در ابتدا فقط می‌توانستم یک برگه اطلاع‌رسانی را چاپ کنم. طولی نکشید که با استفاده از چاپگر لیزری و چاپگر رنگی کتابچه‌ها را چاپ می‌کردم.

تمرین‌کننده را به محل تولید مطالب بردم. او کامپیوتر شخصی را روشن کرد، کابل چاپگر را به برق وصل کرد و توضیح داد: «این کابل به این پورت می‌رود، شما باید به این نکته توجه کنید. هنگام چاپ مطالب، می‌دانید که کدام مطالب به کدام چاپگر می‌رود. اگر مشکلی وجود داشته باشد، می‌دانید کدام چاپگر باعث این مشکل شده است و می‌توانید آن را به‌راحتی برطرف کنید.»

چشمانم از دیدن سه چاپگر که همزمان کار می‌کردند خیره شده بود. آیا می‌توانم آن را اداره کنم؟ تمرین‌کننده درحالی‌که مطالب را برایم توضیح می‌داد، دستگاه‌ها کار می‌کردند. حتی به من گفت بعد از اتمام صفحه اول، روی دیگر کاغذ را هم چاپ کنم. اما، پس از چند روز، به سختی چیزی یاد گرفتم.

این روندی از تزکیه بود. پس از بارها نشان‌دادن نحوه کار، تمرین‌کننده بی‌‌حوصله شد و گستاخانه صحبت کرد. من چیزی نگفتم اما فکر کردم: «این جوان نادان است. پسرم از تو بزرگتر است و تا به حال با من اینطور صحبت نکرده است! چگونه می‌توانی با افراد بزرگ‌تر از خودت با این لحن صحبت کنی؟ شما در خانه‌ام می‌مانی و من باید برایت غذا تهیه کنم.» هر چه بیشتر احساس رنجش می‌کردم، او بی‌ادب‌تر می‌شد و کمتر یاد می‌گرفتم.

یک بار از من خواست که کارتریج چاپگر را باز کنم و پودر بریزم. کارتریج را گرفتم و آن را از هم جدا کردم. با عصبانیت سرم داد زد: «چرا جدایش کردی؟! باید می‌پرسیدی که کدام قسمت را باز کنی!» با تحقیر پاسخ دادم: «شما به من نگفتی که چگونه آن را باز کنم، گفتی آن را جدا کن و من انجامش دادم.»  گفت: «هر روز پودر در آن می‌ریزم. مرا تماشا نکردی؟ چرا نمی‌دانی چگونه این کار را انجام دهی؟» گفتم: «واضح ندیدم.» گفت: «چرا نپرسیدی؟» با دیدن حالت خشم در صورتم گفت: فردا به خانه می‌روم و از یکی دیگر می‌خواهم بیاید به شما یاد بدهد!»

نگران بودم. ما مکان تولید مطالب بزرگی را تأسیس کردیم و به مطالب زیادی نیاز داشتیم! اگر او برود چه کسی نحوه کار را به ما نشان می‌دهد؟ تمرین‌کنندگان برای نجات موجودات ذی‌شعور منتظر این مطالب هستند. باوجود برخورد لجوجانه‌ای که دارم آیا مرتکب گناه نمی‌شوم؟ وقتی به خانه رسیدیم با هم فا را مطالعه کردیم. پس از خواندن یک سخنرانی از جوآن فالون آرام شدم. به درون نگاه کردم. آیا عدم تمایل من به مورد انتقاد قرارگرفتن از‌سوی دیگران باعث ایجاد مشکل شد؟ منیت، کینه، حسادت و غرور خود را دیدم – می‌دانستم که اینها افکار من نیستند. از استاد کمک خواستم. باید افکار بد را از بین ببرم.

از مرد جوان عذرخواهی کردم: «متأسفم. به‌طور بدی رفتار کردم. لطفاً به آموزش من ادامه دهید. تمام تلاشم را می‌کنم تا یاد بگیرم. بیا روش معمول را دنبال کنیم. من ماوس را نگه می دارم و شما به من نشان ‌دهید کجا کلیک کنم و من آن را یادداشت می‌کنم.» مهارت ها را در عرض چند روز کسب کردم.

تمرین‌کننده همچنین با حوصله به من نشان داد که چگونه کارتریج را بیرون بیاورم و جوهر اضافه کنم، چگونه وقتی کاغذ گیر کرد آن را تعمیر کنم، چگونه چاپگر را تمیز کرده و کتابچه‌ها را صحافی کنم. تمام مراحل را یادداشت کردم. وقتی این کار را انجام دادم، یادداشت‌هایم را بررسی کردم. طولی نکشید که توانستم کارها را به آرامی اداره کنم. وقتی مشکلات کوچکی ظاهر شدند، توانستم آنها را برطرف کنم.

پس از سال‌ها تولید مطالب و کار با انواع چاپگرها، متوجه شدم که هر وقت چاپگر به‌طور معمول کار نمی‌کند، به این دلیل است که باید تزکیه‌ام را بهبود بخشم.

یک بار در حین چاپ کتابچه‌ها، برای چند روز متوالی، رگه‌های قرمزرنگی ظاهر می‌شد و خطایی را هشدار می‌داد مبنی‌بر اینکه جوهر کافی وجود ندارد. بعد از تمیزکردن چاپگر، دوازده برگه چاپ کردم اما مشکل حل نشد. به چاپ عکس روی آوردم. اما بعد از دو روز مشکل برگشت. با چاپگر صحبت کردم و افکار درست فرستادم، اما هیچ چیز جواب نداد. چاپگر را بسته‌بندی کردم و تصمیم گرفتم شنبه آن را برای تعمیر بفرستم.

روز شنبه مشغول بودم و وقت نداشتم چاپگر را برای تعمیر ببرم. روز یکشنبه، بعد از اتمام ناهار، می‌خواستم آن را به مغازه ببرم که فکری به ذهنم رسید: «گرمای سرخ.» ناگهان فهمیدم و به چاپگر گفتم:«عیبی در تو وجود ندارد، همه اینها تقصیر من است. مدام از دست خانواده‌ام ناراحت می‌شدم. متأسفم، این مسئله شما را در انجام کارهایی برای نجات موجودات ذی‌شعور تحت تأثیر قرار داده است. ما به تعمیرگاه نمی‌رویم.» کامپیوتر را روشن کردم، مطالب را آماده و شروع به چاپ کردم. همه چیز به حالت عادی برگشته بود.

یک بار دیگر، چاپگر جوهرافشان رنگی جدیدی خریدم. ظرف کمتر از دو روز، رگه‌های آبی در صفحات چاپ‌شده ظاهر شدند. بعد از چندبار تمیزکردن، با چاپ چند قطعه از مطالب، مشکل دوباره برگشت. دو بار آن را به مغازه‌ها برای رفع اشکال بردم و آنها چیزی پیدا نکردند. بار سوم که رفتم مغازه شلوغ بود و از من خواست سه روز بعد برگردم تا آن را تحویل بگیرم. وقتی به خانه رسیدم به درون نگاه کردم. در خانه درگیری داشتم و در رسیدگی به مسائل نیک‌خواه نبودم. با درک مشکل، اختلاف را حل و فصل کردم.

روز بعد رفتم تا چاپگر را بردارم. پرسیدم: «تعمیرش کردی؟» او گفت: «هنوز نه!» گفتم: «در این صورت نیازی به تعمیر نیست.» به چاپگر گفتم: «حالت خوب است. برویم خانه.» خانم خندید و گفت: «فرد بانمکی هستی.» به او لبخند زدم و چاپگر را به خانه بردم. وقتی دوباره آن را استفاده کردم همه چیز خوب بود.

آموزش دانلود مطالب از اینترنت

اولین مکان تولید مطالب ما مکانی اجاره‌ای بود و امکان دسترسی به اینترنت را نداشتیم. هر هفته برای تهیه سی‌دی به منطقه دیگری می‌رفتیم و سپس برای چاپ مطالب به خانه برمی‌گشتیم. در آن زمان، تمرین‌کنندگان در آن منطقه اغلب دستگیر می‌شدند. احساس کردم که فضای امنی نیست و برای خرید یک لپ‌تاپ دست دوم ۳۰۰۰ یوآن هزینه کردم. یک تمرین‌کننده را پیدا کردم که در خانه‌اش آنلاین شود تا اطلاعات را دانلود کند.

یک روز ناگهان درِ محل تولید مالب باز و صاحبخانه وارد شد و دید که ما چه می‌کنیم، اما چیزی نگفت. فکر کردیم که نباید از این مکان استفاده کنیم و تصمیم به نقل‌مکان گرفتیم. اما کجا می‌توانستیم برویم؟ اگر جای دیگری را اجاره می‌کردیم، آیا باز هم همین اتفاق می‌افتاد؟ درنهایت تصمیم گرفتیم مکان را به خانه‌ام منتقل کنیم. اما پس از آن تمرین‌کننده‌ای که برای دانلود مطالب آنلاین می‌‌آمد، دستگیر و لپ‌تاپ او توقیف شد.

چه باید کرد؟ نمی‌توانستیم به تمرین‌کنندگان در مناطق دیگر تکیه کنیم. از استاد کمک خواستم: «استاد، من می‌خواهم یاد بگیرم چگونه در اینترنت کار کنم.» آن شب خواب دیدم. مردی به من نشان داد که چگونه آنلاین شوم. او از من خواست ابتدا ماوس را نگه دارم، سپس مرحله به مرحله نشان داد که روی چه چیزی کلیک کنم. توانستم همه کارها را انجام دهم. اما وقتی نوبت به آخرین مرحله رسید، نمی‌دانستم روی چه چیزی کلیک کنم. وقتی او را صدا زدم، گفت: «باید دوباره این کار را انجام دهی.» این کار را کردم، اما هنوز نمی‌دانستم چه کار کنم. احساس اضطراب کردم و بیدار شدم.

روز بعد با تمرین‌کننده‌ای آشنا شدم که می‌دانست چگونه از اینترنت استفاده کند. از او خواستم به من یاد بدهد. یادداشت‌برداری کردم و این روند را تکرار کردم تا زمانی که به یاد آوردم.

اما فایل‌هایی را که از سایت مینگهویی دانلود کردم، اسم‌شان با حروف انگلیسی نوشته شده بود و حروف نگلیسی را نمی‌توانستم بخوانم. هر روز باید فایل‌ها را یکی یکی باز می‌کردم تا ببینم به کدام‌یک نیاز دارم. بعداً تمرین‌کننده‌ای دیگر به من آموخت که فایل‌ها را پس از دانلود از وب‌سایت کپی و در یک پوشه قرار دهم. آن‌وقت به حروف چینی تبدیل می‌شدند.

در آن سال، چند دی‌وی‌دی روشنگری حقیقت ساخته شد. از تمرین‌کننده‌ای که در منطقه دیگری زندگی می‌کرد، خواستم تا یک برنامه نرم‌افزاری کپی سی‌دی را روی کامپیوتر شخصی من نصب کند. تمرین‌کننده به کامپیوتر شخصی من نگاه کرد و گفت: «خاله، کامپیوتر شما خیلی قدیمی است! حیرت‌‌انگیز است که می‌تواند چاپ کند و آنلاین شود. اگر می‌خواهی سی‌دی کپی کنی، این کامپیوتر قادر به انجام آن نیست. علاوه‌بر این، چرا فایروال نصب نکرده‌ای؟ آیا وقتی آنلاین می‌شوی، مسدود می‌شوی؟» گفتم: «نمی‌دانم، بیش از یک سال است که این کار را انجام می‌دهم، هیچ‌وقت مسدود نشدم و سرعت اینترنتم خوب است.» او خطرات نصب‌نکردن فایروال را به من گفت و به تنظیم آن کمک کرد. از طریق این تجربه می‌دانستم که استاد در تمام این مدت به من کمک کرده‌اند.

اصرار کردم که او نرم‌افزار برای کپی‌کردن سی‌دی را نصب کند. از او خواستم که بعد از نصب، نحوه استفاده از آن را به من آموزش دهد. قدم به قدم به من نشان داد. بعد از چند دقیقه سی‌دی درست شد. وقتی امتحان کردم عکس خیلی واضح بود. با راهنمایی او چند بار کار با آن را یاد گرفتم و سپس سی‌دی را کپی کردم.

آموزش صفحه‌بندی و ویرایش

ما می‌خواستیم یک کتابچه روشنگری حقیقت چاپ کنیم و تمرین‌کننده‌ای مقالات را کپی کرد. بعد از دیدنش مضطرب شدم چون نمی‌دانستم چگونه صفحه‌بندی آن را انجام دهم. فقط توانستم آن را در پوشه‌ها کپی و پیست کنم. به استاد گفتم: «استاد من هم می‌خواهم این مطالب را تولید کنم. اما نمی‌دانم چگونه مطالب را تنظیم و مقالات را ویرایش کنم، چه باید بکنم؟»

دو روز بعد، یک تمرین‌کننده از منطقه‌ای دیگر به خانه‌ام آمد. خوشحال شدم و مدام از استاد تشکر می‌کردم. تمرین‌کننده پرسید: «چرا این‌قدر هیجان‌زده هستی؟» آرزویم را به او گفتم. او به من نشان داد که چگونه مطالب را چیدمان و ویرایش کنم. دستورات او را دنبال کرده و تمام مراحل را یادداشت کردم. این تجربه پایه محکمی برای من در تولید خبرنامه برای افشای آزار و شکنجه در منطقه‌ام ایجاد کرد.

در سال ۲۰۰۸ - ۲۰۰۹، تعداد ۴۷ تمرین‌کننده در منطقه‌ام دستگیر شدند. دوازده نفر به زندان محکوم شدند، ۶ نفر به اردوگاه‌های کار فرستاده شدند، ۷ مکان تولید مواد از بین رفتند - آزار و شکنجه شدید بود.

برای افشای رفتار ناعادلانه، اطلاعات مربوط به آزار و شکنجه در مناطق دیگر را از مینگهویی دانلود کردم. از آن به‌عنوان یک الگو استفاده کرده و سعی کردم برچسب‌ها را چاپ کنم، گزارش‌هایی درباره دستگیری تمرین‌کنندگان بنویسم و آن را به بروشور تبدیل کردم که به مینگهویی فرستادم. هر بار که در مینگهویی منتشر می‌شد، تغییرات زیادی در آن ایجاد می‌شد، بسیاری از حروف اشتباه تصحیح می‌شدند (چون من بازنویسی حروف چینی به انگلیسی را نمی‌دانستم و باید اطلاعات را با دست می‌نوشتم. از اینکه باعث کار اضافی برای سایر تمرین‌کنندگان شدم، احساس بدی داشتم.

بعدها، مینگهویی مقالات زیادی درباره چگونگی نوشتن گزارش برای افشای آزار و شکنجه منتشر کرد. من متن‌های اصلی خود را گرفتم و آن را با نسخه ویرایش‌شده مینگهویی مقایسه کردم. به این فکر کردم که چرا این تغییرات انجام شد، چرا متن من به چند پاراگراف تقسیم شد، چرا این علامت‌گذاری جمله ویرایش شد و غیره. به‌تدریج مهارت نویسندگی‌ام بهتر شد. یاد گرفتم از علائم نگارشی مناسب استفاده کرده و پاراگراف‌ها را مرتب کنم. وقتی حرفی وجود داشت که نمی‌دانستم چگونه آن را بنویسم، تلفن را برمی‌داشتم و به پسرم زنگ می‌زدم. می‌خواستم تلاش کنم و کارها را برای تمرین‌کنندگانی که در وب‌سایت مینگهویی کار می‌کنند آسان‌تر کنم. بروشورهایی را که می‌گذاشتم بهتر به نظر می‌رسیدند. وقتی تصاویر خوبی را در اینترنت می‌بینم آنها را کپی کرده و در پوشه‌ها ذخیره می‌کنم تا بتوانم از آنها در مطالب بعدی استفاده کنم.

یک‌بار، می‌خواستم گزارشی خلاصه درباره آزار و اذیت تمرین‌کنندگان در منطقه‌ام بنویسم و یک نسخه ویژه منتشر کنم. برای ایجاد ارتباط بیشتر با موضوع، عکسی از هر تمرین‌کننده‌ای تهیه کردم که در زندان یا اردوگاه کار اجباری بود. یک ماه بعد و با تلاش زیاد تمام عکس‌ها را آماده کردم. یک عکس کم داشتم.

یکی از دو عکس، عکس چند نفر بود که با هم گرفته شده بودند. مجبور بودم عکس تمرین‌کننده را از آن جدا کنم. نمی‌دانستم چگونه این کار را انجام دهم و از پسرم خواستم که به من کمک کند. اما او نمی‌دانست که چگونه پس‌زمینه را ویرایش کند و آن را روی یک کاغذ سفید چسباند. فکر کردم این کار قابل انجام نیست و برای ایجاد پس زمینه به یک مغازه فتوکپی رفتم.

دو روز بعد، عکس آخرین تمرین‌کننده را دریافت کردم، آن هم عکس دسته جمعی بود. آن را به آتلیه عکاسی بردم و از آنها خواستم عکس تمرین‌کننده را استخراج کنند. اما سر و شانه کج بود. زن جوان گفت: «آیا می‌خواهی سر و شانه را تنظیم کنم؟» گفتم: «بله، هر طور که صلاح می‌دانی انجام بده.» او در پایان، کار خوبی انجام داد و ۵ یوآن از من گرفت. با خوشحالی به خانه رفتم.

در خانه، دو عکسی که فروشگاه فتوکپی‌ پس‌زمینه آنها را درست کرد برداشتم و آنها را با عکسی که از آتلیه گرفته شد مقایسه کردم. تفاوت فاحشی وجود داشت. با خودم فکر کردم اگر این عکس در مینگهویی منتشر می‌شد، همه دنیا آن را می‌دیدند، اما خیلی بد به نظر می‌رسیدند. این کار انجام نمی‌شود، حتی اگر مجبور باشم ۱۰ یوآن خرج کنم، باید از زن جوان در آتلیه بخواهم که در ویرایش آن به من کمک کند. در آن زمان در تنگنای مالی شدیدی بودم و باید به خرج‌کردن یک سِنت هم فکر می‌کردم. عکس را گرفتم، در برابر باران سیل‌آسا مقاومت کردم و به سمت آتلیه برگشتم. از زن جوان خواستم که کمکم کند. از کار بسیار راضی بودم و پرسیدم چقدر هزینه دارد. او گفت: «دو یوان.» وقتی به خانه برگشتم جلوی پرتره استاد ایستادم و با چشمانی اشک‌آلود گفتم: «سپاسگزارم استاد!»

با مهیا‌بودن همه‌چیز، شروع به تولید نسخه ویژه کردم. به هر مورد یک عکس اضافه کرده و از تصاویری که ذخیره کردم در نقاط مناسب در خبرنامه استفاده کردم. در پایان خبرنامه، می‌خواستم از گالری عکس مربوط به روش‌های مختلف شکنجه اعمال‌شده در آزار و شکنجه استفاده کنم. در اینترنت جستجو کردم اما چیزی مناسب پیدا نکردم. درحالی‌که هیچ راه چاره‌ای نداشتم، به استفاده از یک عکس رضایت دادم. می‌خواستم چند جمله اضافه کنم تا به مأموران پلیس بگویم که در آزار و شکنجه شرکت نکنند. اما نتوانستم کلمات مناسبی برای بیان افکارم پیدا کنم. به استاد گفتم: «واقعاً نمی‌دانم چگونه آن را بنویسم. از عکس هم راضی نیستم. باید به تمرین‌کنندگان در مینگهویی زحمت بدهم تا کیفت آن را بهتر کنند.» نسخه ویژه را به مینگهویی ارسال کردم.

چهار روز بعد، خبرنامه منتشر شد. آن را دانلود کردم و دقیقا همانی بود که می‌خواستم. برخی از قسمت‌ها ویرایش شد تا آن را حتی کامل‌تر کند. جلوی پرتره استاد ادای احترام و از کمک استاد تشکر کردم.

بعد از گذشت این همه سال، آنچه استاد بیان کردند را تجربه کردم:

«شما تلاش خود را به انجام می‌رسانید و استادتان بقیه مسائل را اداره می‌کند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
«... خدایان فقط هنگامی كه می‌بینند شما فرد خوبی هستید به شما خرد عطا خواهند كرد و می‌گذارند كه چیزهایی را بیافرینید.» (آموزش فا در کنفرانس سانفرانسیسکو ۲۰۰۵)

بارها قلمم را برداشتم، اما افکار و عقاید بشری مانع من شد، زیرا حتی دبستان را تمام نکردم و سطح تحصیلاتم پایین بود. آن را به‌عنوان فرصتی برای تمرین‌کنندگان در چین در نظر نگرفتم تا که به‌عنوان یک بدن همکاری کرده و در تزکیه بهبود پیدا کنند. بعد از اینکه متوجه شدم که اشتباه کردم که به استاد گزارش ندادم و تجربیاتم را با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک نگذاشتم، این تبادل تجربه را نوشتم.

می‌دانم که وقتی مهارت‌هایی را ندارم، استاد ترتیبی می‌دهند که تمرین‌کنندگان به من کمک کنند. همه چیز توسط استاد داده شده است. من از لطف بیکران استاد سپاسگزارم.

بار دیگر استاد سپاسگزارم! متشکرم هم‌تمرین‌کنندگان!

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.