(Minghui.org) روز جمعه، آخرین روز از سال ۲۰۲۱، انجمن محلی فالون دافا به ما پیشنهاد داد که به صورت آنلاین گردهمایی برگزار کنیم و برای آغاز سال جدید آموزه‌ها را بخوانیم. بعد از اینکه از سر کار برگشتم، فا را با سایر تمرین‌کنندگان مطالعه کردم. بعد از آن احساس سرما کردم، بنابراین به رختخواب رفتم. سرم داغ شد اما دست‌ها و پاهایم به شدت سرد شده بودند، حتی با وجود اینکه با دو لحاف خودم را کاملاً پوشانده بودم.

وقتی زمان فرستادن افکار درست در نیمه شب بود، به سختی بلند شدم. دچار سرگیجه ‌شدم، حالت تهوع داشتم و سرم درد می‌کرد. در تک تک سلول‌های بدنم احساس سرما می‌کردم.

شوهرم که او نیز تمرین‌کننده است، روز قبل تمام روز سرفه کرده بود. نمی‌خواستم مزاحمش شوم.عبارات «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را مرتب تکرار کردم و به هیچ چیز دیگری فکر نکردم. احساس می‌کردم روز بعد، پس از  یک شب استراحت خوب خواهم شد. اما این بار همچنان در ساعت ۳ صبح که زمان بیدارشدن برای انجام تمرینات با سایر تمرین‌کنندگان بود، احساس گرما و سرما می‌کردم. تمام شب را به سختی خوابیدم.

وقتی با لباس‌های ضخیم از جایم بلند شدم و شروع به انجام تمرینات آنلاین با سایر تمرین‌کنندگان کردم، به سختی می‌توانستم نفس بکشم. توانستم اولین تمرین را انجام دهم. اما وقتی سعی کردم تمرین دوم را انجام دهم نتوانستم بایستم و مجبور شدم بنشینم. وقتی موسیقی تمرین سوم شروع شد، بی‌رمق بودم و در انجام حرکات مشکل داشتم. احساس کردم همه چیز درحال چرخش است. نتوانستم بایستم. احساس لرز کردم. قبل از اینکه موسیقی تمرین سوم تمام شود، مجبور شدم دراز بکشم.

فقط آن موقع بود که احساس نگرانی کردم. این وضعیت چگونه ممکن شد؟ باید در تزکیه خود قصور بزرگی داشته باشم و نیروهای کهن از آن سوءاستفاده کردند.

شروع به فرستادن افکار درست کردم و از استاد خواستم که مرا تقویت کنند. سعی کردم شناسایی کنم که کدام وابستگی‌‌ها مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند.

علائم ویروس، وابستگی‌هایم را آشکار کرد

شوهرم گفت که می‌توانیم روز بعد کمی دیر کسب و کارمان را شروع کنیم چون سال نو بود. فکر می‌کردم می‌توانم یک ساعت بیشتر بخوابم. این ذهنیت راحت‌طلبی باعث مداخله شد.

بعد فکر دیگری پدیدار شد. روز پنجشنبه اولین دوز واکسن را دریافت کردم. آیا این علائم عوارض واکسن بود؟ اما، می‌دانستم که علائم «بیماری» که داشتم واقعی نیستند. نگران ابتلا به کووید نبودم و هیچ ترسی از واکسن نداشتم.

وقتی شش ماه پیش تمرین‌کنندگان در پلت‌فرم آنلاین روشنگری حقیقت بحث درباره واکسن کووید را آغاز کردند، من از کسانی که تصمیم به تزریق واکسن داشتند، حمایت کردم. فکر نمی‌کردم تمرین‌کنندگان به ویروس ح‌ک‌چ آلوده شوند. گفتم که درباره این موضوع که تمرین‌کننده‌ای واکسینه می‌شود یا نه، باید خودشان با توجه به وضعیتشان تصمیم بگیرند. تصمیمات آنها هر چه باشد، تا زمانی که مردم عادی بتوانند آن را درک کنند و بر تلاش آنها برای نجات موجودات ذی‌شعور تأثیری نگذارد خوب است. من مدام به سایر تمرین‌کنندگان می‌گفتم که حتی اگر برخی از ما علائم ویروس داشته باشیم، این یک تجلی دروغین است. احساس می‌کردم از آنها برای بهبود شین‌شینگ ما استفاده می‌شود.

اما الان خودم این علائم را داشتم! تمام علائم را داشتم: نداشتن حس چشایی و بویایی، حالت تهوع، تب، سرماخوردگی، سرفه و قدرت و توانی نداشتم. بعد از اینکه شوهرم اولین دوز واکسن را دریافت کرد، گفت که دستش چند روز درد می‌کرد و نمی‌توانست اجسام سنگین را بلند کند. قبل از تزریق واکسن تب و سردرد داشت. به او گفتم که خوب یا بد را یک فکر تعیین می‌‌کند. در عرض نیم روز تب را از بین بردم زیرا می‌دانستم که این علامت یک توهم است و هر کاری را که لازم است انجام می‌دهم.

متوجه شدم که کاستی‌ام، ذهنیتم برای خودنمایی و اعتباربخشیدن به خودم است. می‌خواستم نشان دهم که افکار درست قوی دارم. واکسن را تزریق کردم و بازویم کمی درد داشت اما بعد از اتمام تمرینات خوب شد. ازخودراضی شدم. موقعیت سایر تمرین‌کنندگان، بردباری و درک متفاوت آنها از فا را در نظر نگرفتم. وقتی به شوهرم خندیدم - نامهربان بودم.

روز جمعه از تمرین‌کنندگان در پلت‌فرم آنلاین خواستم که به مدت پنج دقیقه دیگر برای تمرین‌کننده‌ای که علائم ویروس ح‌ک‌چ (کووید۱۹) داشت، افکار درست بفرستند. برخی در مدت زمان معمول افکار درست فرستادند و سپس بدون اینکه پنج دقیقه اضافی بمانند، پلت‌فرم را ترک کردند. قلب آکنده از شکایتم بلافاصله به فغان آمد. آن تمرین‌کننده در خطر بود. هر چه تمرین‌کنندگان بیشتر افکار درست برای او بفرستند، ما برای نجات او قدرتمندتر می‌شویم. او به کمک ما نیاز داشت. ظاهراً از سایر تمرین‌کنندگان شکایت می‌کردم. در واقع من به ایده خودم چسبیده بودم. این تجلی وابستگی به منیتم بود. می‌خواستم دیگران را تغییر دهم و سعی کردم دیگران را مجبور کنم که به من گوش دهند. آیا این تجلی فرهنگ ح‌ک‌چ نبود؟ ویروس ح‌ک‌چ این طرز فکر خودخواهانه و متکبر را دوست داشت.

بعد از اینکه وابستگی‌هایم را شناسایی کردم، افکار درست فرستادم تا آنها را در تک‌تک سلول‌های بدنم از بین ببرم. آنها را نمی‌خواستم هر تمرین‌کننده‌ای درک خاص خود را از فا دارد. من باید به درک و انتخاب آنها احترام بگذارم.

استاد بیان کردند: «وقتی شین‌شینگ شما رشد می‌کند، بدنتان دستخوش تغییر بزرگی می‌شود. همراه با تغییرات مثبت در ذهنتان مطمئناً تغییرات فیزیکی در بدنتان روی می‌دهد. آنچه روی می‌دهد این است که چیزهای بدی که شما را به شکل‌دادن وابستگی‌ها کشانده است دور انداخته می‌شوند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

بعد از اینکه «بیمار» شدم، طی دو روز اول چیز زیادی نخوردم. حتی با وجود اینکه مشکلم را شناسایی کردم، رنج جسمی‌ام کاهش پیدا نکرد. می‌دانستم که همچنان باید کارما را از بین ببرم.

استاد بیان کردند: «هر جنبه از شین‌شینگ خود را باید ارتقا دهید تا واقعاً رشد کنید.» (سخنرانی اول، جوآن فالون). من هنوز نیاز داشتم که شین‌شینگم را بهبود بخشم و درخصوص بردباری و تحمل سختی‌ها پیشرفت کنم.

در روز سوم پیامی دریافت کردم که می‌گفت آن تمرین‌کننده درگذشت. احساس پشیمانی کردم. من خودم بین مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کردم و خوب می‌دانستم که چقدر برای آن تمرین کننده سخت بود. هر تمرین‌کننده‌ای می‌خواهد تا پایان مسیر از استاد پیروی کند. اما بردباری، کارما، درجه اعتقاد درست و غیره هرکسی متفاوت است. اکنون لایه دیگری از معنای آنچه استاد بیان کردند را درک کردم: «اکثر مریدان دافایمان همزمان که فا دنیای بشری را اصلاح می‌کند همراه من خواهند بود.» («بیدار شوید»)

از آنچه استاد بیان کردند، فهمیدم که همه تمرین‌کنندکان ایشان را دنبال نمی‌کنند و تا زمانی که فا جهان بشری را اصلاح کند، نخواهند ماند. برخی از تمرین‌کنندگان زودتر ترک می‌کنند.

شب قبل که گرم و سرد می‌شدم، از طریق چشم سومم دو پرستو را دیدم که در هوای طوفانی و برفی تلاش می‌کردند پرواز کنند. به استاد التماس می‌کردم که مرا نجات دهند، زیرا یک مأموریت ناتمام داشتم و نمی‌توانستم اینجا را ترک کنم. از استاد خواستم که فرصتی دیگر به من بدهند و قول دادم که خوب عمل کنم. من ۹ کلمه واقعی (فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است) را بارها و بارها خواندم. آنها را با تک تک سلول‌های بدنم تکرار می‌کردم.

ناگهان آخرین صحنه از شن یون را دیدم. استاد درحالی‌که با نورهای طلایی بودا و هاله‌های رنگین‌کمانی احاطه شده بودند به سمت من آمدند. وقتی نزدیک من بودند یک کف دستشان را بالا گرفتند و دست دیگرشان را به سمت من دراز کردند. بلافاصله هزاران هزار نو طلایی مرا در بر گرفتند. تمام سلول های بدنم در هر سطحی می‌گریستند. احساس کردم زمان و مکان در آن لحظه متوقف شدند. سپاسگزارم استاد که از من مراقبت کردید! آن شب راحت خوابیدم.

استاد به من فرصت دوباره‌ای دادند

صبح روز بعد بلند شدم و صبحانه درست کردم. وقتی از پله ها پایین می‌رفتم کمی احساس سرگیجه داشتم. شوهر و پسرم درحال از بین بردن کارما بودند و علائم بیماری داشتند. توانستم خودم را کنترل کنم و زیاد سرفه نکردم. می‌دانستم که یک آزمون است، اما استاد مراقبم بودند. در طول ده روز بعد، از شوهر و پسرم مراقبت کردم.

روز اولی که توانستم بلند شوم، به پلت‌فرم روشنگری حقیقت رفتم تا با مردم در چین تماس بگیرم، صبح با تمرین‌کنندگان فا را مطالعه کردم. بعدازظهر، احساس سرما و سرگیجه شدیدی داشتم، اما وقتی سایر تمرین‌کنندگان یک سخنرانی از جوآن فالون را ‌خواندند، گوش ‌دادم. وقتی آنها از پلت‌فرم خارج شدند، خودم فا را مطالعه کردم. احساس سرما، حالت تهوع و ناراحتی داشتم. با تمرین‌کننده دیگری تلفنی صحبت کردم. او برخوردی جدی داشت و به من گفت که دنبال کاستی‌هایم باشم. به من یادآوری کرد که اگر افکار درست زیادی داشته باشم، خوب می‌شوم. ناامید شدم، اما فهمیدم که او به من یادآوری می‌کند که افکار درست را حفظ کنم و به یاد داشته باشم که سختی‌ها چیزهای خوبی هستند.

وقتی تلفن را گذاشتم، یاد ماجرایی افتادم که در وب‌سایت مینگهویی منتشر شده بود. شاگردی از استادش پرسید که وقتی شاگرد دوران سختی را پشت سر می‌گذاشت او کجا بود. استادش به یک خط از ردپاها در برف اشاره کرد و توضیح داد که وقتی او شاگرد را در طول محنت بر پشت خود حمل می کرد، آنها ردپای قدم‌هایی بودند که استاد طی کرده بود. ‌دانستم که وقتی سخت‌ترین دوران را پشت سر گذاشتم، استاد مرا به جلو بردند.

در قلبم گفتم: «استاد نمی‌گذارم بیشتر از این برای من سختی تحمل کنید! فرصتی را که به من دادید ارزشمند می‌دانم. من خودم بر آن غلبه خواهم کرد، هر چند سخت باشد.»

هفته بعد، علائم من ادامه پیدا کرد. به پیوستن به پلت‌فرم آنلاین ادامه دادم. فا را مطالعه کردم، تمرینات را انجام دادم و با سایر تمرین‌کنندگان صحبت کردم. شعرهایی از هنگ یین را خواندم. به این موضوع روشن‌بین شدم که وقتی فردی تزکیه را کامل می‌کند و بودا یا موجودی الهی می‌شود، باید سختی‌های زیادی را متحمل شده باشد، اما همچنان با لبخند با جهان روبرو می‌شود. آنها باید قلب‌های گشاده‌ای داشته و به عرصه‌های عالی دست یافته باشند.

استاد بیان کردند:

«وقتی رنج‌های جهان را تحمل کرد،
دنیا را که ترک می‌کند، یک بودا است.»
(آبدیده‌کردن اراده»، هنگ یین)

وقتی یک تزکیه‌کننده سختی‌ها را تحمل می‌کند، در حال بازپرداخت کارما است. وقتی کارمای کمتری داشته باشیم، مهربان‌تر می‌شویم و کیفیت روشن‌بینی ما افزایش می‌یابد. ما واقعاً قادریم از سختی‌ها با شادی استقبال کنیم.

یک روز فا را با سایر تمرین‌کنندگان به‌طور آنلاین مطالعه می‌کردم. سخنرانی ششم در جوآن فالون را دو بار با گروه‌های مختلف مطالعه کردم. فکر نمی‌کردم مثالی که استاد از تمرین‌کننده مبتلا به ترومبوز مغزی در جوآن فالون آوردند به من مربوط باشد. اما اکنون متوجه شدم که یک فکر تعیین می‌کند که سطح یک تمرین‌کننده بالا می‌رود یا پایین. علائم بیماری‌ام واقعاً چیز خوبی بود.

استاد بین کردند:

«تمرین‌کنندگان در تزکیه‌ای که در پیشِ ‌رو دارند احساس راحتی نخواهند داشت، زیرا بدنشان انواع زیادی از گونگ را رشد می‌دهد که همه آنها چیزهایی بسیار باقدرت‌اند که در داخل بدن حرکت می‌کنند. اینها باعث می‌شوند به این یا آن شکل احساس ناراحتی داشته باشید. علت اینکه احساس راحتی ندارید اساساً این است که همیشه می‌ترسید بیمار شوید. درحقیقت، چیزهایی که در بدنتان رشد کرده‌اند قدرتمند بوده و همه آنها گونگ، توانایی‌های فوق طبیعی و بسیاری موجودات زنده هستند. اگر آنها به این طرف و آن طرف حرکت کنند، بدنتان احساس خارش، درد، معذب‌بودن و غیره خواهد داشت. انتهای اعصاب بسیار حساس است و انواع و اقسام حالت‌های تزکیه ظاهر می‌شوند. تا وقتی بدنتان به‌طور کامل با ماده با انرژی بالا تبدیل نشده است، به این شکل احساس می‌کنید. باید این چیزها را پدیده‌ای خوب در نظر گرفت. شما تمرین‌کنندگان، اگر همیشه خود را فردی عادی در نظر بگیرید و همیشه فکر کنید بیماری دارید، چگونه می‌توانید تزکیه کنید؟» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)
«در تزکیه، لازم است که شخص کارما را از بین ببرد و آن دردناک است. چگونه می‌توانید در راحتی گونگ را رشد دهید؟ چگونه غیر از آن می‌توانید از شر وابستگی‌هایتان خلاص شوید؟» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

استاد در این سخنرانی همچنین مثالی زدند درباره اینکه چگونه یک فرد به‌خاطر خوشحالی زیاد و ترس از سطح خود سقوط کرد. متوجه شدم که در ارتباط با واکسن نیز احساس خوشحالی زیاد و ترس کردم. این درس بزرگی برایم بود. تزکیه واقعاً جدی است. هرگونه وابستگی باید از بین برود. تمرین‌کنندگان در میان مردم عادی زندگی می‌کنند. اگر بخواهیم موجودات ذی‌شعور را نجات دهیم، نمی‌توانیم به درک خودمان بچسبیم. ما باید خود را با اصول مردم عادی مطابقت دهیم.

اکنون وقتی جوآن فالون را می‌خوانم، می‌توانم لایه جدیدی از معنا را در پشت کلمات استاد درک کنم. استاد به من می‌گویند که چگونه در سطوح پیشرفت کنم، چگونه حقیقت را روشن کنم و موجودات ذی شعور را نجات دهم.

پس از سپری‌کردن این تجربه، در جلسه‌ای برای پروژه‌ای که در آن مشارکت دارم شرکت کردم. تمرین‌کنندگان بحث می‌کردند که چه کسی درست است و چه کسی اشتباه می‌کند. من به تازگی از یک تجربه مرگ و زندگی جان سالم به در بردم و موضوع برایم بسیار دور به نظر می‌رسید. برایم موضوع واقعاً پیش پا افتاده‌ای بود. ما نمی‌توانیم در بهشت بحث کنیم. همه چیز توسط استاد نظم و ترتیب داده شده است. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که مردم را نجات دهیم و خودمان را تزکیه کنیم. تحت هر شرایطی باید مهربانی را در قلب خود نگه داریم. سختی‌ها واقعاً چیز خوبی هستند. تنها با پشت‌سرگذاشتن سختی‌ها می‌توانیم خود واقعی‌مان را پیدا کنیم. ازدست‌دادن چیز بسیار خوبی است. به ما کمک می‌کند تا کارما را از بین ببریم و پوسته بشری را بشکنیم.

رها‌کردن وابستگی عاطفی به اعضای خانواده

در هنگام پاکسازی خودم، کم کم نگرانی درخصوص شوهرم را که او نیز درحال پاکسازی بدنش بود، رها کردم. با افکار درست او را تشویق و تقویت کردم.

من و شوهرم سال‌ها در نجات موجودات ذی‌شعور همکاری کرده‌ایم. تمام تلاش خود را کرده‌ایم تا به عهدی که قبل از فرودآمدن به این دنیا با استاد بسته بودیم عمل کنیم.

پسرم هم علائم ویروس را داشت اما فقط سرفه می‌کرد. می‌دانم که استاد مراقب هریک از مریدان دافا هستند. با وجود اینکه او پسر من است، هرکسی سرنوشت خودش را دارد. این مسئولیت من است که نقش خود را به‌عنوان یک مادر انجام دهم. ما هرکدام درک خود را داریم و هیچ‌کسی نمی‌تواند کسی را مجبور به انجام کاری کند.

حرکت رو به جلو!

با نوشتن این مقاله، تقریباً به‌طور کامل بهبود یافته‌ام. درحال حاضر شوهر و پسرم نیز خوب هستند.

استاد بیان کردند:

«اگر تمرین‌کننده حقیقی باشید، فالون از شما حفاظت می‌کند. ریشه‌های من در جهان است. اگر کسی می‌توانست به شما آسیب برساند، باید می‌توانست به من آسیب برساند، یا به عبارتی، باید می‌توانست به این جهان صدمه بزند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

وقتی یک روز نوبت من بود که متن فای بالا را در پلت‌فرم  آنلاین بخوانم، واقعاً احساس کردم که ذره‌ای از دافا هستم. چقدر خوش‌شانس و مفتخرم که از حمایت استاد برخوردارم! در بُعد دیگری چهار حرف چینی «رحمت بی‌کران بودا» را دیدم که در جهان پهناور می‌درخشیدند.

سپاسگزارم، استاد، به‌خاطر ارائه نجات برخاسته از نیک‌خواهی‌تان! سپاسگزارم، هم‌تمرین‌کنندگان، که مرا با افکار درست خود تقویت کردید!

لطفاً به هر چیزی که با فا مطابقت ندارد اشاره کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.