(Minghui.org) سه روز پیش با یک نماینده خدمات به مشتری صحبت کردم و لحن صدای او و نحوه صحبتش با من نامحترمانه بود. من با ناراحتی تماس تلفنی را تمام کردم اما در عین حال آشفته بودم که چرا اجازه دادم او مرا ناراحت کند.

سپس تصمیم گرفتم همه چیز را دوباره مرور کنم و سعی کنم ببینم او چه وابستگی‌هایی را در من تحت تأثیر قرار داد که باعث عصبانیتم شده است. از استاد خواستم که کمکم کنند تا آن را بررسی کنم، و اینگونه پیش رفتم.

ابتدا سخنانی از استاد را به یاد آوردم:

«درطول تزکیه‌تان، بدون توجه به اینکه با چه نوع مشکلی مواجه می‌شوید، تا وقتی بتوانید برای یافتن علت آن، از بررسی کردن خودتان شروع کنید، میتوانید هر نوع مشکلی را حل کنید. وقتی با مشکلات مواجه می‌شوید مجبورید درون خود را جستجو کنید. همانطور که پیشتر گفتم، به این خاطر نیست که دیگران با شما به‌طور نامناسبی رفتار می‌کنند، بلکه اینگونه است که چیزی اشتباه در سمت شما وجود دارد. برای مثال، اگر بدن کیهانی عظیم در هماهنگی باشد اما یک ناهماهنگی در سمت شما وجود داشته باشد، و یک موقعیت پیچیده فقط در جایی که شما هستید اتفاق بیفتد، شما کسی هستید که در هماهنگی با سایرین نیست. وقتی دلیل را درون خودتان تشخیص دهید و آن مشکل را تصحیح کنید، وضعیت آرام و هماهنگ میشود، و همه مجدداً با شما به خوبی رفتار خواهند کرد. از مثال ساده‌ای برای تشریح این اصل استفاده کردم.» (سخنرانی در اولین کنفرانس در آمریکای شمالی)

نگاه به درون

در ابتدا وقتی سعی کردم بفهمم او چه وابستگی‌هایی را در من تحت تأثیر قرار داد که باعث عصبانیتم شد، مدام او را بررسی و به خاطر بی‌ادبی سرزنشش می‌کردم. سپس بیشتر صحبت‌هایمان را در ذهنم بازپخش کردم و احساس بی‌حرمتی کردم. فکر کردم: «او به کدام یک از احساساتم بی‌حرمتی کرد؟» ناگهان دیدم چیزی در من وجود دارد که احساس می‌کردم به آن بی‌حرمتی شده است و آن عصبانیتبود. احساس می‌کردم که «آن چیز» از من جدا و متمایز بود! یک دفعه متوجه شدم که آن من نبودم که او را بی‌ادب خطاب می‌کرد! خود واقعی من متشکل از جن شن رن و تخطی‌ناپذیر است.

تعریف آنچه پیدا کردم

بعد تصمیم گرفتم برای خودم تعریف کنم «آن چیز» چیست. «آن چیز» احساسات بشری من راجع به «احترام» در این شرایط خاص است. بنابراین، اگر این چیزی است که هست، پس چگونه به چنین احساساتی دست یافته‌ام و چرا باید آن را با خود واقعی‌ام اشتباه بگیرم؟

و سپس با مرور آموزه‌هایفا متوجه شدم که ما حس انسان بودن خود را از زندگی در این دنیا دریافت می‌کنیم. تصورات و عقاید بشری ما از زندگی ما به‌عنوان انسان در این جهان ناشی می‌شود. در این مثال خاص، تصور من از اینکه نحوۀ صحبت کارمند خدمات مشتری با من چطور باید باشد ناشی از قرارداد مشترک بشری ما است مبنی بر اینکه شرکت‌هایی که کسب‌وکارشان را حمایت می‌کنیم و مشتری‌شان هستیم، اگر می‌خواهند این کار با ما ادامه پیدا کند، باید به ما احترام بگذارند. شرکت‌ها مطمئناً تأیید می‌کنند که باید چنین باشد، و مردم عادی هم همینطور.

احساسات من از فا می‌آید

اما من یک تزکیه‌کننده هستم. این موضوع چگونه باید در خصوص من صدق کند؟ کارمند خدمات به مشتری چگونه باید با من صحبت کند؟ به‌عنوان یک مرید دافا، احساسات من از فا سرچشمه می‌گیرد.

استاد در هنگ یین۳ بیان می‌کنند:

جر و بحث نکنید
وقتی مردم با شما جر و بحث می‌کنند، با آنان جر و بحث نکنید
تزکیه جستجوی درون برای یافتن علت است
اینکه بخواهید توضیح دهید صرفاً خوراک دادن به وابستگی است
وسعت ذهن، وابسته نبودن، بینش واقعی را به ارمغان می‌آورد
(جروبحث نکنید. هنگ یین ۳)

استاد همچنین در جوآن فالون، سخنرانی ششم، در بخش «مداخله شیطانی ناشی از ذهن خود شخص» بیان کردند:

«در هر شرایطی باید با دیگران خوب و با مردم مهربان باشیم‌‌، چه رسد به اعضای خانواده‌مان‌. باید با همه به یکسان رفتار کنیم‌، با والدین و فرزندان‌مان خوب باشیم و همیشه رعایت حال دیگران را مدنظر داشته باشیم. چنین قلبی خودخواه نیست‌، بلکه قلبی نیک‌خواه، پرمحبت و مهربان است‌. این نیک‌خواهی است.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

درک من از این موضوع این است که به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، باید با مردم مدارا کنم و به مردم اجازه بدهم همانی که هستند باشند، و هرطور که صلاح می‌دانند صحبت و عمل کنم. به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، باید همیشه آنها را بپذیرم و درک کنم، زیرا نقطه شروع من شن (نیک‌خواهی) است! در جوآن فالون، سخنرانی ششم، (از همان گزیده بالا)، استاد بیان کردند:

«باید با همه به یکسان رفتار کنیم‌، با والدین و فرزندان‌مان خوب باشیم و همیشه رعایت حال دیگران را مدنظر داشته باشیم.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

درک روند و مزایای یافتن وابستگی(ها)

ازاین‌رو، می‌فهمم که اگر کسی چیزی بگوید که به نظر من «بی‌ادبانه» یا «نادرست» است، در این صورت او چیزی خاص در من را تحت تأثیر قرار داده یا به آن اشاره می‌کند، یک "ناسازگاری" را، چیزی که نباید وجود داشته باشد. اگر آن را تحت تأثیر قرار نمی‌داد، از وجود آن غافل بودم. با مطالعه فا، کم‌کم درک می‌کنم که این ماهیت و سرشت وابستگی‌هاست.

یاد گرفتم که انسان‌ها غرق در انواع تصورات بشری و ایده‌ها هستند. تا زمانی که تحت تأثیر قرار نگیرند، شخص اغلب متوجه نمی‌شود که چه چیزی را به‌عنوان حقیقت پذیرفته و به آن پایبند بوده است، حقیقتی که به افکار و اعمال او دیکته می‌کند! تا زمانی که ما وابستگی‌ها را در خود نگه می‌داریم (حتی اگر از آنها استفاده نکنیم) و فکر ‌کنیم چیزی در آنجا وجود ندارد، ممکن است باز هم بر دیگران تأثیر بگذارند و باعث می‌شود که آنها به شیوه‌هایی نسبت به ما واکنش نشان دهند که چندان خوشایند نیست. من با مطالعه فا درک کردم که وابستگی به چنین چیزهایی فقط امور را خراب می‌کند و باعث می‌شود که شخص کارما به دست آورد.

پس چرا من نمی‌خندم؟

بنابراین، اگر درک من دربارۀ این «بی‌ادبی» این بود، پس چرا هنوز عصبانی بودم؟ سپس چیزی را به یاد آوردم که استاد بیان کردند در کنفرانس فایی که یادم نیست کدام بود. اما ایشان چیزی شبیه به این گفتند که اگر کسی چیزی به شما یا در مورد شما بگوید که درست نیست، دهان خود را می‌گیرید و می‌خندید. آن را بسیار خنده‌دار خواهید یافت.

دوباره صحبت‌های آن خانم کارمند را بررسی کردم تا ببینم کدام قسمت‌ها مرا عصبانی کرد. متوجه شدم که عصبانی شدم، زیرا او از من خواست که با تأیید تمام اطلاعات آنها درمورد خودم، هویتم را تأیید کنم، که غیرعادی بود. اکنون که می‌نویسم، به این فکر می‌کنم که شاید او یک کارمند جدید بوده است.

در آن زمان، احساس کردم که او حقیقت مرا زیر سؤال ‌برد. اما چرا یک تزکیه‌کننده باید به محرک‌ها اهمیت دهد؟ وقتی به من گفت که اگر اولین بار موفق نشد، دوباره اطلاعات را بررسی خواهد کرد، فکر کردم که افاده‌آمیز و متخاصم با من مواجه شد. با خودم فکر کردم: «اگر پول نداشتم چرا زنگ زدم تا پول چیزی را پرداخت کنم؟ اما دوباره، چرا باید نظر او دربارۀ من اینقدر مهم باشد؟ چگونه خودم را در همه این موقعیت‌ها قرار می‌دهم؟»

چه چیزی را مبادله می‌کردم؟

به «ناراضی بودنم» از او نگاهی انداختم و از خودم پرسیدم: «وقتی با او صحبت می‌کردم رفتارم چطور بود؟» به یاد آوردم که در آن زمان درگیر چالش‌های خاصی بودم که با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کردم، اما آرام بودم. با توجه به مسائل مالی، من به تازگی شغلم را از دست داده بودم و نگران پول بودم و اینکه چقدر دیگر می‌توانم اجاره خانه را بپردازم. آیا این ترس‌ها وابستگی هستند یا نه؟ اینها چیزهایی بود که لمس شد! و آنها نیز به نوبه خود به «آن چیز» کمک کردند که او را بی‌ادب و آزاردهنده ببینند!

ما فقط چیزهای بد را از دست می‌دهیم

اکنون می‌فهمم که چرا استاد دربارۀ افرادی که برای ما دردسر ایجاد می‌کنند بیان می‌کنند:

«...باید در قلب‌تان از او تشکر کنید و خالصانه از او تشکر کنید.»‌ («تبدیل کارما»، سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

«رفتار نامطلوب» آنها نسبت به ما حقیقتاً نوری را بر آنچه در درون خود داریم می‌تاباند که باید حذف شود. مانند کسی است که به یک گودال اشاره می‌کند و می‌گوید: «مراقب قدمت باش!»

من پی بردم که وابستگی‌های اولیه ما ممکن است پوشش‌های سطحی برای سایر وابستگی‌‌های ما باشد که باید حذف شوند. همچنین می‌دانم که برای یک فرد عادی، مؤدب یا بی‌ادب بودن آن کارمند خدمات مشتری تنها موضوعی است که به آن اهمیت می‌دهد.

اما به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، می‌دانم که، خواه فکر یا وابستگی اولیه بشری باشد، یا هر چیز دیگری که پشت آن است، همه چیزهایی هستند که باید حذف شوند! بنابراین نباید آنها را به‌عنوان بخشی از خودم بشناسم، زیرا خود واقعی من جن شن رن است.

بنابراین، وابستگی‌ام به عقاید و تصورات بشری را رد کردم که چگونه کارمند خدمات مشتری باید با من صحبت کند، وابستگی نگاه به بیرون به دنبال علت، و نگرانی دربارۀ پول و اجاره. سپس از استاد خواستم که آنها را برای من حذف کنند.

لطفاً به هر مطلبی که با فا مطابقت ندارد اشاره کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.