(Minghui.org)  (ادامۀ قسمت اول)

تحصیل در خارج از کشور

وقتی چین را ترک کردم تا در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دهم، محیط تزکیه مأنوسم را از دست دادم. در منطقه‌ای که به آن نقل مکان کرده بودم، تمرین‌کنندگان در مکان‌های دور از هم زندگی می‌کردند و رانندگی از خانه یک نفر به خانه نفر دیگر زمان زیادی طول می‌کشید. بیشتر اوقات فا را با همدیگر مطالعه می‌کردیم اما تمرینات را به‌تنهایی انجام می‌دادم. وقتی با مشکلی مواجه می‌شدم، نمی‌توانستم پشت شخص دیگری پنهان شوم، باید خودم آن را حل می‌کردم.

با حجم زیاد درس در دانشگاه مواجه بودم و گاهی واقعاً احساس می‌کردم که انجام آن غیرممکن است. به‌دلیل فشار شدید، یکی از همکلاسی‌ها دچار اختلال روانی شد و ترک تحصیل کرد. همانطور که در تزکیه پیشرفت می‌کردم، به‌سختی دانشگاه را ادامه می‌دادم. ایمان دارم که استاد ما را بهتر از خودمان می‌شناسند و فقط آزمون‌هایی را برایمان ترتیب می‌دهند که می‌دانند قادر هستیم از عهده آنها برآییم.

همچنین متوجه شدم که هیچ میانبری برای گذر از موانع و سختی‌های زندگی وجود ندارد. تنها با حل و فصل هر یک از آنها وقتی در سطح نمایان می‌شوند، می‌توانیم از انباشتگی آنها جلوگیری کنیم. به‌عنوان مثال، زمانی‌که در چین بودم، همیشه آنقدر درس می‌خواندم که نمرۀ قبولی بگیرم، اما واقعاً مطالب را یاد نمی‌گرفتم. فکر می‌کردم «باهوش» هستم و بدون اینکه مجبور باشم کاری انجام دهم، می‌توانم از پس آن برآیم، اما کارمایی که بدهکار بودم هرگز ناپدید نشد و مشکلاتی که باید حل می‌کردم هنوز وجود داشتند.

اکنون که در یک کشور دیگر در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل می‌کردم، نه تنها باید چیزی را که در کالج یاد نگرفته بودم جبران می‌کردم، بلکه باید آنرا به یک زبان بیگانه یاد می‌گرفتم. دو برابر سخت‌تر بود و دو برابر تلاش بیشتر لازم داشت. تحصیل در خارج از کشور آنطور که دانشجویان در چین فکر می‌کنند آسان نیست. در هر محیطی که باشید، باید با مشکلات خاص آن محیط روبرو شوید. هرکس مسئولیت‌ها و مسیر خاص خود را دارد.

پس سرم را پایین انداختم و به‌سختی به سمت جلو حرکت می‌کردم. دیگر نگران این نبودم که آیا وقت کافی دارم یا نه، درعوض روی انجام درست تک تک کارها و پرداختن به مسائل و موضوعات دشوار تمرکز کردم. با این حال، وقتی یک پروژه روشنگری حقیقت مطرح می‌شد، همچنان پروژه‌های دافا را در اولویت قرار می‌دادم. تمرین‌کنندگان بسیار کمی در منطقه ما وجود دارند، اگر من این کار را انجام نمی‌دادم، هیچ کس دیگری انجام نمی‌داد. وقتی وقت کافی نداشتم به جای خوابیدن مدیتیشن انجام می‌دادم. وقتی خیلی خسته می‌شدم که نمی‌توانستم ادامه دهم، فای استاد را زیر لب تکرار می‌کردم:

«..... سختی دادن به بدن، آبدبده کردن اراده.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
«سختی‌ها را مانند لذت درنظر بگیرید.» (آبدیده کردن اراده، هنگ یین)

استاد به من خرد دادند و در درس‌هایم کمکم کردند

زمانی بود که خیلی از مباحث تدریس شده در دانشگاه را نمی‌فهمیدم. وقتی به خواب می‌رفتم، استاد را در رؤیاهایم می‌دیدم که در مقابل تخته سیاهی ایستاده بودند و مطالبی که یاد نگرفته بودم را توضیح می‌دادند. استاد پرسیدند که آیا متوجه شدم و من جواب می‌دادم نه. استاد با نیکخواهی و صبر بسیار می‌گفتند: «اشکالی ندارد. دوباره توضیح می‌دهم.» کم کم نمراتم بهتر شد. در سال آخر، دائم نمرات نزدیک به عالی کسب کردم.

یک امتحان قرار بود از مطالب برگرفته از دو کتاب باشد. به‌دلیل مشکل درک زبان، صحبت معلم را اشتباه متوجه شدم و فکر کردم که فقط باید یکی از کتاب‌ها را بخوانم. اگرچه خیلی خوب مطالعه کردم، اما پاسخ نیمی از سؤالات امتحان را نمی‌دانستم و هیچ ایده‌ای هم درباره آنها نداشتم. فکر کردم: «هیچ چیز تصادفی اتفاق نمی‌افتد. این فقط یکی از موانعی است که باید بر آن غلبه کنم، مگر نه؟»

آرام گرفتم و ابتدا روی سؤالاتی که جواب آنها را می‌دانستم کار کردم، سپس سؤالات دیگر را خواندم. هر سؤال را بادقت می‌خواندم و مثل اینکه با یکی از دوستانم صحبت می‌کنم با آنها شروع به صحبت کردم. سؤال، «اصول ABC چیست؟» به‌آرامی «ABC» را چند بار خواندم و دوباره این سؤال را پرسیدم؛ پس «ABC»  به چه معناست؟ می‌توانی لطفاًخودت را به من معرفی کنی؟»

بعد از چند بار پرسیدن، فکر مبهمی به‌ذهنم خطور می‌کرد. آن فکر را یادداشت می‌کردم، سعی می‌کردم آنرا بسط دهم و معنی    ABC  را بفهمم. با استفاده از این روش، پاسخ دادن به تمام سؤالات را یک به یک تمام کردم.

بعد از اینکه به خانه رسیدم، بلافاصله کتابی را که مطالعه نکرده بودم پیدا کردم و به دنبال پاسخ‌ها گشتم.  تعجب کردم که تقریباً تمام پاسخ‌هایی که به آنها رسیده بودم درست بودند.

چیزی که از این تجربه آموختم این بود که اگر آنطور که لازم است مطالعه نکنید و صرفاً به تمرین‌کننده بودن خود متکی باشید، احتمالاً چنین معجزاتی را تجربه نخواهید کرد. اما، وقتی محدودیت‌هایی داریم و درضمن هر کاری که می‌توانستیم انجام داده‌ایم، استاد به ما کمک می‌کنند. مهمترین چیز این است که همیشه بهترین تلاش خود را بکنیم.

کمک به تبلیغات شن یون

در آخرین سال تحصیلات تکمیلی فقط لازم بود چند واحد دیگر بگیرم. دانشگاه اعلام کرد که برای تکمیل تحصیلم باید دو کلاس دیگر هم بردارم. اگرچه ناامید شده بودم که به‌موقع  فارغ‌التحصیل نمی‌شوم، اما به‌سرعت بر آن غلبه کردم و روی خلاص شدن از تصورات بشری‌ام درباره آن تمرکز کردم.

خیلی زود تمرین‌کنندگان محلی متوجه شدند که شن یون برای اولین بار به منطقه ما می‌آید. ما باید تمام تلاش خود را برای تبلیغ نمایش انجام می‌دادیم. من و یک تمرین‌کننده دیگر تنها کسانی بودیم که برنامه نسبتاً انعطاف‌پذیری داشتیم، بنابراین به این معنی بود که باید در تبلیغ شن یون شرکت می‌کردم.

پس از صحبت با تمرین‌کننده دیگر، تصمیم گرفتیم که او روی تبلیغ شن یون در گروه‌ها و سازمان‌های بزرگ و درخواست برای شرکت در رویدادهای محلی و غیره کار کند. مهارت‌های زبانی او بسیار بهتر از من بود و او تجربه برگزاری رویدادهای بزرگ را داشت. از طرف دیگر، من خانه به خانه می‌رفتم و مطالب تبلیغاتی شن یون را در مناطق مسکونی توزیع می‌کردم.

هر روز صبح زود بیدار می‌شدیم تا فا را مطالعه کنیم و تمرینات را انجام دهیم. سپس روز خود را به انجام کارهای مختلف می‌گذراندیم. من شب قبل نقشه مناطق محلی را آماده می‌کردم و روز بعد برای توزیع مطالب در آن مناطق با یک کیسه بزرگ از مطالب تبلیغاتی بیرون می‌رفتم. وقتی در حین پخش این بروشورها و کتابچه‌ها با مردم برخورد می‌کردم، درباره شن یون به آنها می‌گفتم.

فکرم ساده بود، فقط می‌خواستم همه بدانند که «شن یون اینجاست.» از آنجایی که ماشین نداشتم، تقریباً هر متر از آن شهر را پیاده طی کردم. برخی از محله‌های زیبا روی تپه‌ها هستند و خانه‌ها از هم دور هستند، بنابراین استاد ترتیبی دادند که وقتی در حاشیۀ جاده راه می‌رفتم، مردم کنار جاده ایستاده باشند. آنها همسایه‌های خود را صدا می‌زدند تا بیرون بیایند و به صحبت‌های من درباره شن یون گوش دهند. وقتی گم می‌شدم، همیشه یک فرد مهربان وجود داشت تا مرا به مسیر درست راهنمایی کند.

حمل یک کیسه سنگین بروشور و پیاده‌روی در تمام طول روز از نظر فیزیکی سخت است. درابتدا، پاهایم آنقدر درد داشتند که وقتی صبح مدیتیشن می‌کردم، احساس می‌کردم در سرکه خیس خورده‌‌اند. با این حال، می‌دانستم که اگر تزکیه خودم را جدی نگیرم، نمی‌توانم موجودات ذی‌شعور را به‌طور مؤثری نجات دهم، آن‌وقت هر کاری که انجام می‌دادم اتلاف وقت و منابع خواهد بود. پس دندانهایم را به هم فشار می‌دادم و تحمل می‌کردم. یک روز پس از پخش بروشورها آنقدر خسته شدم که در حین راه رفتن، زانوهایم قفل شد و نمی‌توانستم پاهایم را خم کنم. آن شب آخرین اتوبوسی را که به سمت خانه‌ام می‌رفت را از دست دادم و مجبور شدم دو ساعت پیاده‌روی کنم تا به خانه برگردم.

داشتم به گریه می‌‎افتادم و انواع تصورات بشری سربرآوردند، «آیا اگر هر روز این‌قدر پیاده‌روی کنم، معلول نمی‌شوم؟»

ناگهان فکر کردم، استاد می‌دانند که من در چه حالی هستم. همه چیز تحت کنترل استاد است و نظم و ترتیب استاد بهترین است. خب، پس نگران چه هستم؟ قدم به قدم بالاخره موفق شدم به خانه برسم. به محض اینکه افکار بدی به ذهنم می‌رسید، آنها را به‌عنوان مداخله تشخیص می‌دادم و از بین می‌بردم. بعد از چند ساعت خواب، روز بعد طبق معمول زود بیدار شدم و قبل از اینکه دوباره برای توزیع بروشورها بیرون بروم، فا را مطالعه و تمرین‌ها را انجام دادم. پاهایم خیلی زود به حالت عادی برگشتند.

در یک مقاله تبادل تجربه، یک تمرین‌کننده گفت که برایش تشخیص نارسایی خون به سر استخوان ران داده بودند، یک بیماری لاعلاج که باعث می‌شود انتهای بالایی استخوان‌های ران به‌دلیل اختلال در جریان خون و ترمیم ناقص استخوان شکسته شود. عکس اشعه ایکس، این بیماری را نشان می‌داد. با این حال، این تمرین‌کننده احساس کاملاً خوبی داشت. او مانند یک فرد عادی حرکت می‌کرد و هیچ دردی نداشت.

در آن زمان من این اصل فا که ماده و ذهن یکسان هستند را بیشتر درک کردم. اگر تفکر فرد محدود به این بعد بشری باشد، در میان مصیبت‌های بزرگ، دستیابی به موفقیت بسیار سخت خواهد بود. تنها زمانی که افکارمان درست و قوی و توسط فا هدایت شوند، می‌توانیم به سطح بالاتری برسیم و فراتر از محدودیت‌ها و توهمات این دنیای انسانی حرکت کنیم.

یک روز قبل از شروع اجراهای شن یون در شهرمان، طبق معمول برای پخش بروشور بیرون رفتم. درنهایت به دره‌ای بسیار زیبا رسیدم که به نظر می‌رسید متعلق به این دنیا نیست. پس از اینکه یک پیچ را دور زدم و از تپه عبور کردم، ناگهان رنگین کمان عظیمی در آسمان ظاهر شد. منظره‌ای بسیار شگفت‌انگیز بود، با تمام وجودم آنرا حس کردم. می‌دانستم تشویقی از سمت استاد است.

اجراهای شن یون موفقیت بزرگی در شهر ما بود و همه بلیط‌ها فروخته شد. می‌دانستم استاد به ما در این روند کمک کرده‌اند.

روشنگری حقیقت برای گردشگران چینی

برای رسیدگی به بعضی کارها به شهر دیگری رفتم و بقیه روز را تعطیل کردم. بنابراین به تمرین‌کننده‌ای در یک منطقۀ توریستی پیوستم تا در روشنگری حقیقت برای گردشگران به او کمک کنم. چند اتوبوس تور آمدند و مسافران خود را نزدیک جایی که ما بودیم پیاده کردند. برخی از گردشگران چینی فریب دروغ‌های حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) را خورده بودند و به فالون دافا تهمت می‌زدند و نسبت به ما بسیار خصمانه بودند.

با وجود اینکه قبلاً هیچ یک از آنها را ندیده بودم، برخی به من فحش دادند یا حتی سعی کردند مرا بزنند. تمام تلاشم را کردم که به آنها لبخند بزنم اما اشک در چشمانم حلقه زده بود. احساس کردم خیلی در حقم ظلم شده است. آرامش و نیک‌خواهی تمرین‌کنندگانی را که در تمام طول سال حقیقت را در جاذبه‌های گردشگری روشن می‌کنند، تحسین می‌کنم. به خودم یادآوری کردم که آرام باشم.

همانطور که گروه بزرگی از گردشگران را دیدم که بدون بردن هیچ یک از بروشورهای ما از آنجا دور می‌شدند، برایشان بسیار ناراحت شدم. نیکخواهی‌ام ظاهر شده بود. می‌دانستم که این فرصت نادری است تا حقیقت را برای این گردشگران چینی روشن کنم. با عجله دنبالشان رفتم و احساس کردم باید بیدارشان کنم. درست زمانی‌که توجهم را از احساسات آسیب دیده‌ام برداشتم و به کمک واقعی به دیگران معطوف کردم، فریاد زدم: «لطفاً به این حقایق نگاه کنید. خودسوزی میدان تیان‌آنمن یک دروغ بود!»

به‌طور باورنکردنی، کل گروه ایستادند و به سمت من برگشتند. آنها شروع به گپ زدن با من کردند و در صف ایستادند تا هر کدام از آنها بروشورهای روشنگری حقیقت را دریافت کنند. درست مثل همان چیزی بود که استاد بیان کردند:

«وقتی حقیقت را روشن می‌کنید،‌ وقتی به فا اعتبار می‌بخشید، و وقتی همان‌طور که کارها را انجام می‌دهید با چالش‌ها مواجه می‌شوید، خودتان را تعدیل و تنظیم کنید و به چیزها با افکار درست نگاه کنید. ممکن است دقیقاً ثابت کند که مؤثر باشد.» (آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای واشنگتن دی‌سی 2009)

پیشرفتم در کنار گذاشتن احساسات

پس از پایان تحصیلات تکمیلی، تحصیل در مقطع دکترا را در یک موسسه تحقیقاتی آغاز کردم. برای انجام تحقیقات حقوق می‌گرفتم، بنابراین دیگر برای تامین هزینه‌های زندگی‌ام نیازی به کار پاره وقت نداشتم. دوباره به فکر ازدواج افتادم. تقریبا 30 ساله بودم و هنوز مجرد بودم. وابستگی‌ام به داشتن کسی که بتوانم به او تکیه کنم دوباره ظاهر شد.

بعد از این که به این فکر افتادم، یک همکلاسی قدیمی ناگهان با من تماس گرفت. او خیلی به من توجه می‌کرد و به نظر می‌رسید خیلی به من اهمیت می‌دهد. بدون اینکه متوجه باشم، وابستگی‌ام به اینکه شخص دیگری از همه چیز مراقبت کند، برگشت. ما با هم به دانشگاه می‌رفتیم و همدیگر را به‌خوبی می‌شناختیم که به نظر من یک امتیاز بزرگ بود، چون لازم نبود وقت بگذارم تا او را بشناسم. اگر همه چیز خوب پیش می‌رفت، حتی ممکن بود بلافاصله بعد از گرفتن مدرکم ازدواج کنیم. شاید می‌توانستم در شرکت او شغلی پیدا کنم و این باعث می‌شد که از دردسر جستجوی شغل نجات پیدا کنم.

قرار گذاشتن‌ها شروع شد. اگر چیزی به‌نظرم درست نبود، نمی‌خواستم با آن روبرو شوم. از «بردباری» به‌عنوان بهانه‌ای استفاده کردم تا به‌طور عمیق‌تری درباره مشکلات فکر نکنم زیرا وابستگی‌ام به ازدواج پدیدار شده بود. سعی کردم با او مهربان باشم اما او به مرور غیرمنطقی‌تر می‌شد. درنهایت طاقتش تمام شد و از من خواست که فوراً تحقیقاتم در مقطع دکترا را متوقف کنم و به شهر محل زندگی او نقل مکان کنم. حتی در مورد خانواده‌ام حرف‌های بدی زد.

نمی‌توانستم پروژه تحقیقاتی‌ام را ناتمام رها کنم و آنجا را ترک کنم. وقتی اصرار کردم که در قبال استاد راهنما و پروژه‌ام مسئول هستم، او به من اولتیماتوم داد و تهدید کرد که از من جدا خواهد شد. اما، وقتی موافقت کردم که از هم جدا شویم، او عقب‌نشینی کرد و منطقی‌تر و سازگارتر شد. سپس دوباره با هم بودیم، بعد دوباره جدا شدیم، دوباره با هم بودیم و باز دوباره جدا شدیم و این روند ادامه داشت.

جامعه آنقدر منحط شده که صداقتم را حماقت می‌دانست و تحقیرم می‌کرد. بعد از آن احساس وحشتناکی داشتم تا جایی‌که نمی‌توانستم غذا بخورم یا بخوابم، آرام شدم و با ذهنی باز شروع به بررسی رابطه‌مان کردم.

آیا هدفم از ازدواج صرفاً دنبال کردن شکل ازدواج بود؟ البته که نه. به‌عنوان تمرین‌کنندگان دافا، ما در حال ایجاد فرهنگ و سبک زندگی برای افراد آینده هستیم. در مورد آنچه که ازدواج را شکل می‌دهد، بسیاری از متون باستانی این تعریف را ارائه داده‌اند، تعریفی بر اساس عشق و احترام متقابل، تعهد و حمایت است. ازدواج نمی‌تواند بر اساس اشتیاقی کوتاه مدت یا منفعت شخصی باشد.

فردی که فاقد اخلاقیات اولیه و رفتار درست است، ارزش ندارد تا آخر عمر به او تکیه کنم. اگر حتی در ابتدا تعهد و اعتماد متقابل نداشته باشیم و مجبور باشیم از ترفندهایی برای مصالحه کردن طرف مقابل استفاده کنیم، پس چگونه می‌توانیم با چالش‌هایی که ازدواج در درازمدت به همراه دارد روبرو شویم؟

درنهایت متوجه شدم که این «تطابق کامل داشتن» همانطور که درظاهر به نظر می‌رسید، آزمایش و فرصتی دیگر برایم بود تا عمیق‌تر فکر کنم تا ریشه وابستگی‌ام را پیدا کنم. همه غم و غصه‌هایی که تجربه کرده بودم احتمالاً کارمایی بود که باید جبران می‌شد. با منطقی‌تر شدن افکارم، رابطه به پایان رسید.

از آنجایی که اخلاق جامعه بشری به‌سرعت رو به افول است، بسیاری از چیزهایی که ما به‌عنوان تمرین‌کنندگان می‌دانیم که نباید انجام دهیم، برای افراد اطرافمان به یک هنجار تبدیل شده است. آنها حتی به ما نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند که ما عقب‌مانده هستیم. این امر پیدا کردن یک شریک ازدواج مناسب را برای من سخت‌تر می‌کند. گاهی اوقات که وابستگی و احساساتم ظاهر می‌شود، فکر می‌کنم: «اگر به این اصول سختگیرانه پایبند باشم و تطابق خوبی نداشته باشم، آیا این خجالت‌آور نیست؟»

اما وقتی با ذهن روشن به آن فکر کردم، متوجه شدم که اکثر ازدواج‌ها کامل نیستند. این روزها حتی ایده‌آل‌ترین ازدواج‌ها هم فقط چند سال طول می‌کشد. صرف‌نظر از این، زن و شوهر باید از میان تولد، پیری، بیماری و مرگ بگذرند. اگر فرصت تزکیه در دافا را به‌خاطر چند سال به‌اصطلاح خوشبختی از دست بدهم، واقعاً پشیمان خواهم شد.

زنان مدرن حتی اگر ازدواج نکنند می‌توانند امرار معاش کنند. بنابراین آنها با فشار زیادی از سوی جامعه مواجه نمی‌شوند. به این نتیجه رسیدم که شاید مجرد بودن به من یک محیط تزکیه بهتری برای آبدیده کردن شین‌شینگم بدهد، این یک فرصت عالی برای من است تا از این وابستگی خلاص شوم. همچنین یک مزیت بزرگ است که اکنون مجبور نیستم نگران کسب درآمد کافی برای مایحتاج اولیه مانند غذا یا لباس باشم و هنوز زمان زیادی برای تزکیه و روشنگری حقیقت دارم. تا زمانی‌که وابستگی‌هایم را رها کنم و بگذارم امور به‌طور طبیعی پیش برود، خوب خواهد بود. حتی اگر ازدواج در سرنوشتم نباشد، به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا، محیط و موقعیتی که در آن قرار دارم جایی است که باید شکلی از تزکیه را برای آینده ایجاد کنم.

با تعمق بیشتر، وابستگی‌ام به ترس از پیری و تنهایی را پیدا کردم. دوباره تصورات بشری‌ام بودند که باید آنها را از بین می‌بردم. آیا تضمین می‌شود که فرد بعد از ازدواج تنها نخواهد بود؟ نه واقعاً. چنین احساساتی ناشی از تصورات بشری، کارما و روابط از پیش تعیین شده ما است و با تاهل تعیین نمی‌شود.

بسیاری از تمرین‌کنندگان جوان ترجیح می‌دهند یک هم‌تمرین‌کننده را به‌عنوان شریک زندگی‌شان پیدا کنند. تمرین‌کنندگان و افراد عادی تفاوت زیادی در تفکر و رفتار شخصی‌شان دارند. ما اشتراکات بیشتری با تمرین‌کنندگان داریم که مطمئناً اینطور است. اما همچنان باید نسبت به تزکیه ذهن و افکار خود جدی باشیم.

تضمینی نیست که قرار ملاقات یا ازدواج با یک هم‌تمرین‌کننده آسان باشد و حتی ممکن است چالش‌برانگیزتر باشد. وابستگی‌هایی که باید از آنها خلاص شوید، تلاشی که قرار است در رابطه خود انجام دهید، تعهدی که باید حفظ کنید و تصویر ازدواج و خانواده که نیاز به اصلاح دارد، همگی نیازمند تلاش سخت هستند. فقط وقتی سختی‌ها را پشت سر بگذارید و کم کم پیشرفت کنید، می‌توانید پایان خوبی داشته باشید.

برخی از تمرین‌کنندگان فکر می‌کنند تا زمانی که فرزندانشان فا را مطالعه می‌کنند، مجبور نیستند زمانی را صرف آموزش و راهنمایی آنها کنند. درواقع، این نیز بازتابی از تمایل به میانبر زدن در مسئولیت‌های والدین است. در تزکیه دافا، ما تلاش می‌کنیم تا خودمان را بهبود بخشیم، صرف‌نظر از اینکه والدین هستیم یا فرزند. با این حال، به‌عنوان والدین در محیط خانواده، شما مسئولیت آموزش فرزندانتان را دارید. باید تلاش کنید و نمی‌توانید حتی کمی سست شوید. درست انجام دادن نقش‌تان در جامعه و خانواده، هماهنگی و استقرار اصول این سطح از فا می‌باشد.  

در پایان همه چیز به چیزهای خوب تبدیل شد

با کمک اصول فا دریافتم که وقتی موجودات الهی چیزی را ترتیب می‌دهند، اغلب آنطور که در ظاهر به نظر می‌رسد ساده نیست. پس از پشت سرگذاشتن مشکلات فراوان، به درک این موضوع رسیدم که اگرچه زندگی پر از موانع و شکست‌ها است، اما هر فردی مجموعه‌ای از سختی‌های مخصوص خود را دارد که باید آنها را پشت سر بگذارد. اما با مراقبت استاد از شما، همه چیز درنهایت به یک چیز خوب تبدیل خواهد شد. مهمترین چیز این است که بتوانیم اصول را درک کنیم، به‌طور استوار تزکیه کنیم و خود را بالا ببریم.

استاد بیان کردند:

«گذر از میان سختی و درد و رنج کشیدن یک فرصت برجسته‌ای است تا کارما را از بین ببرید، از گناه پاک شوید، بدن را پالایش کنید، سطح فکری‌تان را تعالی بخشید و از نظر سطح بالا بروید، این چیز فوق‌العاده خوبی است. این یک حقیقت فای صحیح و راستین است.» (نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر-3)

در عین حال، تا زمانی‌که واقعاً وابستگی‌های خود را رها کنیم، آنچه که ازدست داده‌ایم به شکل دیگری جبران خواهد شد.

همچنین استاد بیان کردند:

«بنابراین، چه چیزهای خوب یا بد باشد، تا زمانی‌که در دافا تزکیه می‌کنید، مطمئن باشید که همه آنها خوب هستند.» (آموزش فا در کنفرانس سان‌فرانسیسکو 2005)

به‌عنوان مثال، زمانی‌که آزمون ورودی کالج را خوب ندادم و درنهایت به یک کالج پایین‌تر از حد متوسط رفتم، دچار فروپاشی شدم. با این حال، زمانی‌که سال‌ها بعد برای انجام تحقیقات در مقطع دکترا در یک موسسه تحقیقاتی خارج از کشور درخواست دادم، دقیقاً به‌خاطر اینکه تحصیلات لیسانسم را در یک کالج معروف نگذرانده بودم، مجوز امنیتی وزارت دفاع را کسب  کردم. مربی‌ام شگفت‌زده شده بود زیرا بسیاری از متقاضیانی که به دانشگاه‌های واقعاً معتبر چین رفته بودند، توسط این موسسه رد شده بودند.

جدایی از دوست‌پسرم در دانشگاه تخریبم کرد و باعث ناراحتی زیادی برایم شد. او دو سال بعد از جدایی‌مان تصادف کرد و از دنیا رفت. او فقط حدود 25 سال داشت. هر فردی سرنوشت خود را دارد. اگر او را به جای دافا انتخاب می‌کردم، حتی اگر آنطور که می‌خواستم ازدواج می‌کردیم و شادترین زندگی مشترک را داشتیم، فقط دو سال طول می‌کشید. احتمالاً یک مادر مجرد می‌شدم و مجبور بودم فرزندمان را به‌تنهایی بزرگ کنم. باید سختی‌های بیشتری را متحمل می‌شدم.

ممکن است به نظر برسد که در آن زمان موقعیت خوبی برای ازدواج را از دست دادم، اما عشق و رابطه‌ای که با هم داشتیم تنها یک توهم موقتی بود. اگر چیزی از قبل مقدر نشده باشد که مال من باشد، حتی اگر تلاش می‌کردم نمی‌توانستم آن را حفظ کنم. علاوه بر این، رها کردن یک شغل خوب برای بودن در کنار او، مرا در وضعیت مالی سختی قرار می‌داد که باعث می‌شد چین را ترک کنم و تحصیلات عالی را در خارج از کشور دنبال کنم.

درواقع، درطول سال آخر کالج یک فرصت ویژه برای کسب پذیرش برای تحصیلات تکمیلی را داشتم، اما شخصی از راه‌های پنهانی برای رشوه دادن به یکی از مدیران کلیدی دانشگاه استفاده کرد و خودش را جای من قرار داد. در آن زمان احساس می‌کردم در حقم بی‌عدالتی شده است، اما بعداً متوجه شدم که همه دانشجویان با پذیرش ویژه باید بیانیه‌ای مبنی بر تهمت زدن به فالون دافا می‌نوشتند تا مراحل مصاحبه سیاسی را بگذارند. به نوعی جایگزینی من تبدیل به محافظی در برابر این پروتکل مضحک شد.

یک سال بیشتر طول کشید تا فارغ‌التحصیل شوم. اگرچه در آن زمان به نظر می‌رسید که این یک شکست بزرگ باشد و فشار مالی زیادی را به همراه داشت، اما آن سال این فرصت را داشتم که در تبلیغ شن یون شرکت کنم و موجودات ذی‌شعور را بیدار کنم. آن سال در رابطه با روابط شخصی‌ام نیز به‌عنوان یک ضربه‌گیر عمل کرد، بنابراین عجولانه با کسی که مناسب نبود ازدواج نکردم. زمان اضافی باعث شد مشکلات و گره‌های پنهان رابطه‌مان آشکار شوند. همچنین، این سال اضافی به‌طور غیرمنتظره‌ای باعث شد من واجد شرایط درخواست شهروندی در کشوری باشم که در آنجا به دانشگاه می‌رفتم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، نمی‌توانم از اینکه چگونه همه چیز به خوبی پیش ‌رفت، شگفت‌زده نشوم.

ما در دوره خاصی از تاریخ زندگی می‌کنیم و با یک مأموریت به اینجا آمده‌ایم. تنها زمانی‌که کاملاً جذب فا شویم، می‌توانیم محیط خود را به‌طور کلی هماهنگ کنیم، این بهتر از گفتن هزاران کلمه است. تمام کائنات ما را نظاره می‌کنند و ما تنها امید نسل بشر هستیم. گفتار و کردار ما در حال مشاهده و بررسی است و وجودمان به فا اعتبار می‌بخشد.

وقتی بچه بودم توسط خانواده‌ام با دافا آشنا شدم. آنطور که بسیاری از تمرین‌کنندگان تجربه می‌کنند، از طریق درمان یک بیماری معجزه‌آسا با فا آشنا نشدم. چشم آسمانی‌ام باز نیست.  نه توانایی‌های فوق‌طبیعی را تجربه کرده‌ام و نه چیزی در بعدهای دیگر را دیده‌ام. بنابراین، هرگاه دوستان غیرتمرین‌کننده‌ام از من می‌پرسند که چرا به دافا اعتقاد دارم، تنها توضیحم این است که آن واقعاً قلبم را تعییر داد و اصلاح کرد و زندگی‌ام را از نو ساخت.

به‌عنوان یک انسان، همه ما در پیچ و خم این دنیا گم شده‌ایم. با تله‌ها و وسوسه‌های مختلف اطرافمان، گاهی در تزکیه خود سست شده‌ام. اما وقتی به سفر تزکیه‌ام درگذشته نگاه می‌کنم، به‌راحتی می‌توانم وضعیت جسمی و ذهنی‌ام را هنگامی که افکار درست و قوی داشتم در مقایسه با زمانی که نسبت به خودم سخت‌گیر نبودم و از دافا دور می‌شدم ببینم. این یک مرحله پاکسازی از میکروسکوپی‌ترین ذرات وجودم بود. تا زمانی‌که تلاش می‌کنیم و به‌طور مداوم از دست چیزهای بد خلاص می‌شویم و در فا جذب می‌شویم، دافا زندگی‌مان را شکل می‌دهد.

امیدوارم بتوانم به‌خوبی خود را تزکیه کنم تا بتوانم با سایر تمرین‌کنندگان هماهنگ باشم و افراد بیشتری را نجات دهم.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است.کلیه مطالب منتشرشده در این وب‌سایت حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص از محتوای آنلاین خود، محموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.